eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
59 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مارا به نام عشق زمین گیر کرده است دنیا چقدر مثل تو تغییر کرده است این لطف زندگیست که مارا به چشم خویش با آرزو و خاطره تحقیر کرده است لبخند و اخم ، هر دو چروکی به چهره اند وصل تو چون فراق مرا پیر کرده است
هر نفس باید عبث ، رسوای خود بینی شدن تا نمی پوشیم چشم از خویش ، عریانیم ما
. هرچه با تنهایی من آشناتر می‌شوی دیرتر سر می‌زنی و بی‌وفاتر می‌شوی ! هرچه از این روزهای آشنایی بگذرد من پریشان‌تر ، تو هم بی‌اعتناتر می‌شوی ! یا سراغ من می‌آیی ، چتر و بارانی بیار یا به دیدار منِ ابری نیا ! تَر می‌شوی
من به خاک افتادم امّا این جوانمردی نبود می‌توانستی نتازی بر من، امّا تاختی
من پخته ترین زاهد این شهر نبودم؟ ناگاه به یک خنده شدم خام عزیزم!
اشک بر گونەی من... گونەی تو خیس از اشک ما دو بازندەی ای قصە شدیم میدانی؟؟؟
‌‌ هر شب به دوست داشتنت سجده می کنم این دین تازه ایست که پیغمبرش تویی 1
به سینه بر سر آمیزش است خنجر یار چو آهنی که به آهنربا درآمیزد 1
مـــدتی‌ هســـــت در انتـــــظار بارانم چه کــنند چشـــــم‌های ابـــــری من..؟ با توام آســـــمان..! حواســـت هست؟ بغض هم خسته است از خجالتِ من!
ناودان‌ها شرشر باران بی‌ صبری ست آسمان بی ‌حوصله، حجمِ هوا ابری ست کفش‌هایی منتظر در چارچوب در کوله‌ باری مختصر لبریز بی صبری ست پشت شیشه می‌تپد پیشانی یک مرد در تب دردی که مثل زندگی جبری ست و سرانگشتی به روی شیشه‌های مات بار دیگر می‌نویسد: «خانه‌ام ابری ست» امین‌پور
یک دانه نه صددانه‌ی تسبیح دعایت هر روز فـرج زمزمه کردیم برایت شرمنده‌ی چشمان پرازاشک تو هستیم جان همـه ی عالم و آدم به فـدایت
هرچه گفتم دل نرو دنبال آن چشمان مست دل بگفت: من میروم چشمان مستش می برد!
‌گویند که دل از دلِ دلدار براَنداز! و‌‌لله که دل غارتِ یار است دلی نیست...
چه نیاز است که من شعر تو را بنویسم؟ که تو خود، شعری و از باغِ دلم می‌ریزی..
در عشق گر از پای درآیم عجبی نیست بنگر که درین واقعه کوه از کمر افتاد
چشم سبز رنگ دریا مگر از دیده ی تو وام گرفت؟ که تماشاش چنین لذّتِ بی پایان است...
می‌گذاری اندکی از چشمِ نابت چای نوشم؟ مست کرده این دل دیوانه را عطرِ قشنگش جهتِ شرکت تو بداهه سرایی
مپرس از من چرا در پیله ے مهر تو محبوسم ... ڪه عشق از پیله هاے مرده هم پروانه می سازد ...
عشق پیدا ڪردن سنگی ست در اعماق چاه ... آنچه با یڪ مشت عاقل می ڪند دیوانه اے ...
یهو یاد حاج قاسم افتادم نیست این غائله‌را خاتمه‌انگار،ولی... ما نه‌آنیم کَز این‌معرکه بازنده رویم
خم ابروی تو سرمشقِ کدام استاد است که خرابات دلم در پی او آباد است ...
من را ببخش چون كه دلم تنگ مى شود گاهى تو را به چشم خودم وعده مى كنم شكى ولى به حد يقين دوست دارمت دارم جواب مساله را ساده مى كنم
عاقبت چشم خمار و لهجه‌ی کرمانی‌ات سوی تهران می‌کشد شه‌زاده‌ی قاجار را 🖇💌
مرا به جرعه ای از چشمهات مهمان کن که چای سبز برای سلامتی خوب است
تا کریمی چون حسن بنده‌نوازی دارد سائلی بر در این خانه به من می‌آید...
زِعشقت گرچه با دردیم و در هجرانت اَندر غم وز عشق تو نه بَس باشد ز هجران تو بس ما را
داستـانِ شَبِ هِجـرانِ تو گُفتَـم با شَمع آنقَدَر سوخت که از گُفته پَشیمانَم کَرد
دگر از درد تنهایی، به جانم یار می‌باید دگر تلخ است کامم، شربت دیدار می‌باید
لیلی من! غم عشق تو بنازم که کِشی به خیابانِ جنون قیس بیابانی را همه، باغ دلم آثار خزان دارد ، کو؟ آنکه سامان بدهد این‌ همه ویرانی را
🌹 برای دلتنگی های زائران امام رضا(ع) کار دلمان لنگ شده…همسایه جنس دلم از سنگ شده…همسایه کی زائر آن صحن و سرا خواهم شد…؟ همسایه دلش تنگ شده…همسایه