eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
نگو چگونه ای که لاجرم بگویم عالیم بگوکجای قصه ای؟بگویم این حوالی ام توبی نصیبی ازمن ومن ازتوبی نصیب تر که من زنی نشسته،کنج خانه ای خیالی ام اکرم_مومن_پور
‍ ‌ ‌ ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 از در درآمدی و من از خود به در شدم گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم گوشم به راه تا که خبر می‌دهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بی‌خبر شدم چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود بدیدم و مشتاق‌تر شدم دستم نداد قوت رفتن به پیش یار چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم او را خود التفات نبودش به صید من من خویشتن اسیر کمند نظر شدم گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
اگر چه در قفسم جلد آب و دان نشدم برای پر زدنم بار آسمان نشدم اگر به چلّه نشستم؛ دل پُرم هدف است برای هیچ کسی تیرِ در کمان نشدم نهالِ خشکم و کوتاه آمدم از سرو هزار شکر تبر را که نردبان نشدم به گریه گریه‌ی یعقوب، درس پس دادم منی که با دلِ تنگم کم امتحان نشدم لباسِ معجزه‌ی عشق را به تن کردم ولی شبیه زلیخا نشد؛ جوان نشدم گران تمام شد از دل فروش‌ها کَندن ولی معامله با نسیه‌کاسبان نشدم همیشه گوشِ بدهکارِ راست‌گویانم شبیه شاعرکان نه؛ لب و دهان نشدم
با چِحره ی غُثّه دار هم ضیبایی در هالَتِ اِظترار هم ضیبایی از دیدِ منِ بدونِ یڪ زرّه صواد "طُ" با ط دسته دار هم زیبایی...☺️
از دیدن رویت دل آینه فرو ریخت هر شیشه دلی، طاقت دیدار ندارد
صائب تو را که طاقت دیدار یار نیست از انتظار دوست چه حاصل، چه فایده؟
بی تو يک لحظه رمق در دلُ در جانم نيست بي قــرارم نکنی، طاقـت هجرانم نيست ..!
تو نقشی نقش‌بندان را چه دانی تو شکلی پیکری، جان را چه دانی درخت سبز داند قدر باران تو خشکی، قدر باران را چه دانی سلیمانی نکردی در ره عشق زبان جمله مرغان را چه دانی ...
باز هم در وسطِ درس، دلم یادِ تو کرد جزوه ام پر شده از اسم تو و شعرِ خودم...
دور دلم دیوار نیست، انکار من دشوار نیست.. اصلا مَنی در کار نیست! اَمنَم! حصارت نیستم!
تو را دوست دارم ولے رو نڪردم فقط شعر گفتم ، هياهو نڪردم نگفتم ، ڪه روزے ڪه گفتم ، بگويے : ڪف دست خود را ڪه من بو نڪردم ضمير مخاطب برايم تو بودی به غير تو من ، قصدے از او نڪردم سرم با تو چرخيد هر سو ڪه رفتی دلم را به غير از تو همسو نڪردم به پيش حسودانِ تو اعتنايی به ياوه سرايے بدگو نڪردم خودت را خودت را ، تو را دوست دارم ! تو را دوست دارم ولے رو نڪردم ... • قیصر امین پور 🍃
خبر دارد ز نجوای دلم، شبهای پاییز که جان از اشتیاق دیدنت گردیده لبریز اگر وصل تو گردد طالع بخت من این بار در آغوشت کشم تا صبح زیبای دل انگیز