من صید غم عشوه نمایی که تو باشی
بیمار به امید دوایی که تو باشی
لطفی به کسان گر نکند عیب بگیرند
غارت زدهٔ مهر و وفایی که تو باشی
مردم همه جویند نشاط و طرب و عیش
من فتنه و آشوب بلایی که تو باشی
ای بخت ز شاهی به گدایی نرسیدیم
در سایهٔ میمون همایی که تو باشی
از بس که ملایک به تماشای تو جمعند
اندیشه نگنجد به سرایی که تو باشی
خورشید به گرد سر هر ذره بگردد
آن جا که خیال تو و جایی که تو باشی
عرفی چه کند گر به ضیافت بردش وصل
با نعمت دیدار گدایی که تو باشی
عرفی_شيرازی
ساعتِ عمر مــن افتاد و دگر کار نکرد
هیچ کس یادی از این ساعتِ بیمار نکرد
#عرفان_یزدانی
از کجا این همه زیبا بلدی حبس کنی
دل دیوانهی ما را وسط سینهی خود ...
#اکرم_نورانی
قصه ای نیست که -حتی شده در آخر آن-
بوی یک یوسف گم گشته به کنعان نرسد
عشق احساس خطر کردن و رفتن به رهی ست
که در آن هیچ سری ساده به سامان نرسد!
غلامرضا_طریقت
#علی_بن_موسی_الرضا🍃
در کنار پنجره فولاد هر کس می رسد
کربلا را در خیال خود تجسم می کند
#ناصرشهریاری
خورشید بی غروب خراسانمان سلام
یا حضرت رئوف, شه مهربان سلام
# چهارشنبه_های_رضوی
💚❤️
#شمس_الشموس🌱
هر کجا رفته ام این درد مداوا نشده
چقدر پنجره فولاد دلم می خواهد
#محمدمربوبی
می خواستم کنار تو یادِ خدا کنم
دیدم که مست راز و نیازش قبول نیست...
#آسید_سعید_صاحب_علم
چون کنی دورم نگاهی کن که بهر احتیاط
رشته میبندند بر پا، مرغ دستآموز را
#میلی_مشهدی
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
ماییم و نیمه جانی
آن هم به لب رسیده !
#اهلی_شیرازی
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈