eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دلبری کرد و دلم رفت و شبی زد به سرم عاشقی کردم و والله در آمد پدرم دل به او دادم و او رفت و دلم مانده و من و از آن روز به سر حد جنون در به درم دلبری کرد چو آهو تو فقط چشم ببند من نبستم که چنین سوخت تمام جگرم
مثل آن مردابِ غمگینی که نیلوفر نداشت حال من بد بود، اما هیچ کس باور نداشت...
تعجیل کن به خاطر صدها هزار چشم ای پاسخ گرامی اَمّن یجیب ها ... اللهم عجل لولیک الفرج
ای آن که در نگاهت حجمی زِ نور داری کی از مسیر کوچه قصد عبور داری؟ در خواب دیده بودم یک شب فروغِ رویت کی در سرای چشمم قصد ظهور داری؟
مردمان گویند: هر چه از دیده رفت از دل برفت نی، که بر جای است نقش یار و مشکل می‌رود
گاهی کِشم سری به گریبانِ خویشتن از بس دلم ز تنگی دنیا گرفته است آشوب محشری‌ست، دلش نام کرده‌ام این قطره‌ای که شورش دریا گرفته است لاهیجی
نام ما را به خطا برد و خودش می دانست به فراموشی ما داشت تظاهر می کرد !
روی تو را دوباره ندیدم ، غروب شد بغضم گرفت ، تا که شنیدم ، غروب شد تا یادم آمد این همه سال است رفته ای  آهی ز عمق سینه کشیدم ، غروب شد باران نداشت شهر ، که او شرم هم نداشت  یک قطره اشک هم نچکیدم ، غروب شد آقا به ندبه ات نرسیدم مرا ببخش  شرمنده تا ز خواب پریدم ، غروب شد آقا کلافه ام من از این نفس سرکشم  جمعه به پای نفس پلیدم ، غروب شد خورشید سرخ شد ، به گمانم که گریه کرد  بیچاره گفت تا که خمیدم ، غروب شد از عصر جمعه بغض عجیبی است در گلو  این بار هم تو را ندیدم ، غروب شد روزی که بود فرصت دیدارتان گذشت  مثل همیشه تا که رسیدم ، غروب شد
عج الله جمعه ها بی تو دلِ تنگ ِ زمین بی تاب است و تمنّای دلم دیدن آن ارباب است جمعه ها حال دلم، حال همان سیل زده ست که نیایی همه زندگی اش بر آب است! سروده : جمعه ۱۸مرداد۱۳۹۸ "کپی با ذکر نام شاعر"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در علاجِ درد ما، رنگ از رخِ تدبیر ریخت دید تا ویرانیِ ما را، دلِ تعمیر ریخت
برگرد وعده‌ی حقِّ الهی ، به نظر‌ها برگرد تا جهان را نگرفته‌ست خطرها برگرد ماه و خورشید،که نور از رُخ تو میگیرند سبب روشنی شمس و قمرها برگرد چه پدرها که به شوق تو ز دنیا رفتند پس کجایی؟همه رویای پدرها، برگرد ما زمین خورده‌ی هجران و فراقت هستیم علت اشک و مناجات سحرها برگرد پشت ما خم شده اما نشکسته‌ست هنوز تا که نشکسته فراق تو کمرها برگرد
داغی که بوسه‌ی تو به لب‌های ما نهاد یادش‌بخیر و خاطره‌اش جاودانه باد
تو رفته ای و خبر میرسد که خوب و خوشی غروب جمعه همیشه منم که تب دارم
مرا دردی ست اندر دل که گر گویم زبان سوزد و گر پنهان کنم، ترسم که مغز استخوان سوزد!
نمی افتد بِغیر از مرغِ دل در دامِ عشق اما من از پا تا به سر در دامِ سرتا پایش افتادم
سهمم از وصلِ تو کم نیست، همین دیشب بود روی یک کاغذِ تر ، بوسه زدم نامت را ...
هیچ کس آگَه ز دردم نیست این خود نعمتی‌ست دَم به دَم شکرانه از این بی پرستاری کنم کرمانشاهی
تو رفته ای و خبر میرسد که خوب و خوشی غروب جمعه همیشه منم که تب دارم
هرجا هوا مطابق میلت نشد برو فرق تو با درخت همین پایِ رفتن است
میزنی لبخند و چشمک میبری دل دخترک آمدی دیرآمدی زن دارم و طفلان به بر😅✋ 😁
دیری ست که از روی دل آرای تـــو دوریم محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم َ 💕
هَـوا گرفته و مَـن هَـم گرفته ام بـه بَـغل هَـوای گریـه کـه یَـعنی تـو نیسـتی بَـغلم
چقدر انسان تنهاست؛ مثلِ پَرِ کاه در هوای طوفانی!
دیری ست که از روی دل آرای تـــو دوریم محتاج بیان نیست که مشتاق حضوریم َ 💕