eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خسته هستم از ولی اما خسته از چرا اگر شاید مثل یک لباس تنگ است و عاشقی به من نمی آید
دلواپس گذشته مباش و غمت مباد من سالهاست هیچ نمی آورم به یاد بی اعتنا شدم به جهان، بی تو آنچنان کز دیدن تو نیز نه غمگین شوم نه شاد رسم این مگر نبود که گر آتشم زنی؛ خاکستر مرا نسپاری به دست باد؟ گفتی ببند عهد و به من اعتماد کن نفرین به عهد بستن و لعنت به اعتماد این زخم خورده را به ترحم نیاز نیست خیر شما رسیده به ما، مرحمت زیاد!
دلم جنگل، دلم باران، دلم مهتاب می‌خواهد دلم یک کلبه‌ی چوبی کنار آب می‌خواهد چنان دلگیرم از دنیا که ترجیحا دلم شعری پر از تصویر موزون و خیالی ناب می‌خواهد 🌹❤️
... درد پنهان بہ تو ڪَویم ڪه خداوند منی یا نڪَویم ڪه تو خود مطلعی بر اسرار
؟؟؟🔪🔪 دوباره عاشقی از کنج مظلومیتش پر زد دوباره از غریبی قسوتِ قدّاره ای سر زد به شُکر سایه سار سروهای سبز امنّیت تبر در اوج عصیان زخم بر سروی تناور زد برای پاسخ چشمان بر در منتظر مانده سفیرِ مرگِ خونینِ پدر، جای پدر در زد نمی ترسد دگر قداره بند از سر زدن وقتی که با این سادگی خنجر به حنجرهای دیگر زد چه نامردانه در بن بست‌های خلوت قانون تبر بر سروهای باغ ما زخم مکرر زد کجای کارمان ایراد دارد؟! فکر باید کرد! که قاتل پای قتل مرد حق «دستش نمی لرزد» 🖍
گفتم: بیا! که خسته‌شدن را بهانه کرد گفتم: بمان! و پرسه‌زدن را بهانه کرد با من به قدر لحظه‌ی جان‌دادنم نماند گوری نداشتم که کفن را بهانه کرد 😭
. 🏴 صلی الله علیک یا علی بن محمد الهادی ▪️در رثای حضرت امام هادی سلام‌الله‌علیه صد شکر هدایت‌شدۀ دست شماییم با نور شما راهی درگاه خداییم گویند همه: "اهل ولا اهل بلایند" صد شکر که از لطف خدا اهل بلاییم این خاک اگر زر شده از مهر شما بود در خانۀ معصومه و در ملک رضاییم آیین شما چون به‌جز احسان و کرم نیست عمری است سر سفرۀ احسان و عطاییم داریم دلی خسته و تنگ از غم دوری محتاج حرم رفتن و مشتاق لقاییم در راه زیارت نشناسیم سر از پا شاهیم که در کوی شما بی‌سروپاییم از سامره همواره گدایش شده مشهور "بر ما کرمی کن که در این شهر گداییم" از فیض شما بود اگر جامعه خواندیم از دولت عشق است اگر اهل ولاییم از داغ غم غربتتان معدن آهیم در سوگ جگرسوز شما غرق عزاییم زهر ستم آتش به سراپای شما زد از داغ شما یاد غم کرب‌وبلاییم ، بهمن ۱۴۰۰ 🏴
شور دیدارت اگر شعله به دل‌ها بکشد رود را از جگر کوه بـه دریا بکشد گیسوان تو شبیه است به شب اما نه شب که اینقدر نباید بــه درازا بکشد خود شناسی قدم اول عاشق شدن است وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد عقل یک دل شده با عشق فقط می‌ترسم هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری است وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد زخمی کینه‌ی من این تو و این سینه‌ی من من خودم خواسته‌ام کار به اینجا بکشد حال با پای خودت سر به بیابان بگذار پیش از آنی که تو را عشق به صحرا بکشد فاضل نظری
دلداده ات اسیر ظواهر نمیشود در بین راه محو مناظر نمیشود از اوکسی به غیر خودت دل نمیبرد موسی شناس طعمه ی ساحر نمیشود مولا به اسم اعظمت این روزها کسی شایسته ی شناختن سر نمیشود هرگز کسی به کُنه وجود تو پی نبرد من مانده ام چرا،به چه خاطر نمیشود ای صاحب زره، به خدا هیچ حاکمی مثل تو در محاکمه حاضر نمیشود باید کبوتر حرمت بود در حرم چیزی نصیب مرغ مهاجر نمیشود من هر چه گفته ام همه از لطف چشم توست اینجا کسی بدون تو شاعر نمیشود @aAHMADALAVI
گران گشتم به چشمش بس که رفتم بی‌سبب سویش مرا زین پای بی فرمان ، چه ها بر سر نمی آید؟ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
گشتم براى شعرِ حال خودم در پىِ رديف بهتر از اين نبود كه "حالم رديف نيست"!
چاره‌ای نیست، دچارم کن و بر بادم دِه که من از باد هم انگار که بی‌خانه‌ترم
در غمت تاب نیارد دل کَس، گر گویم آنچه بَر این دل بی تاب و توان می‌گذرد
محسن علیخانی: زیارت‌نامه می‌خواندم دلم پر زد برای تو برای مرقد و صحن و سرای با صفای تو خیالش سخت می‌چسبد! چه تصویری! چه رویایی! قدم‌ها می‌زنم در جای‌جای سامرای تو برای جنت‌الاعلی چه دست و پا زدم بی‌خود! مگر کم دارد از جنت، سرای دلگشای تو؟! برای سوی چشمم یک طبیبی گفت باید که به چشمم سرمه ریزم از غبار خاک پای تو مفاتیح الجنان‌ هم با زیارت جامعه زیباست! مگر بهتر از این هم هست آقاجان! عطای تو؟ کرامت، خلق و خوی خاندان احمد است آری نشستم بر سر این سفره‌ی بی‌انتهای تو جهان سرتاسر از نیرنگِ رنگارنگ غفلت‌هاست خدا را شکر! در بالای سر دارم ولای تو! دعایم کن که خالی هست دستانم! دعایم کن!! گره وا می‌کند حتما خدا هم با دعای تو
این درد و این بلا به من از چشم من رسید چشمم گناه کرد و دلم سوخت بی‌گناه
جانا دلم ز درد فراق تو کم نسوخت آخر چه شد که هیچ دلت بر دلم نسوخت
اشک است و فراق است و غم و سرزنش و درد این‌ها همه از عشق تو تاوان قشنگی‌ست
آن که می گفت دلش وسعتِ دریا دارد گوشه ای دنج برایِ منِ تنها دارد؟!
یک ذره وفا را به دوعالم نفروشیم هرچند درین عهد خریدار ندارد ...
قبل از آنکه دل برنجانی کلامت را بسنج تیرِ رفته بر نمی گردد به آغوش کمان..
درد را قافیه کردن شعر گفتن سخت نیست با دل سوخته از عشق نمردن مشکل است
گیرم که با تو حال بگویم! تورا چه غم؟ تو درد دل شنیده‌ای؛ اما ندیده‌ای!
رفته بودم نزدِ پیری چاره ی هجران کنم تا به لب آورد صادِ صبر را برخاستم..
سلیم آن بی‌وفا آخر وفا بر وعده خواهد کرد ولیکن عمر نوح و طاقت ایوب می‌خواهد
با نگاهی خانه دل را تصرف میکنی بعد، لبخندی به این دنیا تعارف میکنی ما خطا کردیم و جای ما تو بر درگاه حق اشک می ‌ریزی و ابراز تاسف میکنی‌ سخت میگیری اگر با مفتیان مدعی‌ سادگی با مردمان بی‌ تکلف میکنی‌ گوهر عشق تو را نازم که در بازار نقد با عمل اشکال بر اهل تصوّف میکنی روزه خاموشی ‌ات را بشکن ای خورشیدِ ماه! تا کجا در ایستگاه شب توقف میکنی؟
طریقِ «مهر و وفا» پیشه گیر با همه‌ڪس ڪه حاصلی ندهد ڪینه جز پشیمانی
گفتم سلام؛ نشناختی. من فلانی ام پر زد؛ پرید دورِ خوش زندگانی ام برفی نشسته روی سرم؛ پر کشید عمر حالا اسیرخاطره های خزانی ام دیگر گذشت آن شرر و شور و التهاب بی آدرس، گمشده و بی نشانی ام دارم سؤال از تو؛ بگو: گر که دیدی ام... مانند قبل توی دلت می نشانی ام؟ کاغذ سپید هست و ندارم جواب عشق بی پاسخ است این ورق امتحانی ام تنها و خسته ام؛ غم من از سکوت توست تنها نشسته، غمزده از بی همزبانی ام دیگر زمین محل سکونت برام نیست حالا به فکر یار خوش آسمانی ام همچون الف بودم و حالا بدون تو مانند ابروی قشنگت کمانی ام گاهی کمی به حال خودم غصه میخورم شاید ز عشق پر ز شررت چون روانی ام
محو چشمان تو بودم که به دام افتادم صید را زنده گرفتی و به کشتن دادی
مدتی هست که در جلد خودم تا شده‌ام مدتی هست که بازیچه‌ی دنیا شده‌ام گاهی اوقات پر از سکسکه‌های دردم گاهی اوقات به دنبال خودم می‌گردم بار سنگینِ به روی بدنم را چه کنم؟ لکه‌ی مانده‌ی بر پیرهنم را چه کنم؟ گیرم این بار زمستان به سلامت رد شد سوزِ سرمای نشسته به تنم را چه کنم؟ حرف ناگفته زیاد است ولی بر لب‌هام خوردن ضربه‌ی دندان شکنم را چه کنم؟ فصل پاییز خودش مظهر دلتنگی‌هاست ماه آذر متولد شدنم را چه کنم؟