eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پا به پا کردم و جان کندم و گفتم آخر *دوستت دارم* و گفتی نظر لطف شماست..:) #
عجب شقّ الغزل هایی شده با رویِ ماهِ او!! پُرم از شعرهایی که نگفتم از نگاهِ او قطارِ عقل می‌پیمود ریلِ روزگارم را؛ که دیدم ناگهان چپ کرد، سمتِ ایستگاه او همیشه اِشتباهی بود آن لبخند شیرینش وَ من شاعِر شدم امروزه از آن "اشتباه" او چه سَهل آشفته‌ام خواندند این مردم، نفهمیدند پریشان‌ست حالم دستِ موهای سیاهِ او "زلیخا! وصل، ممکن نیست حتی با دَمِ تهدید؛" که یکسان‌ست احسان و شکنجه در نگاهِ او -
روزگاری دل سپردن ها دلیل عشق بود...! اینک اما دل بریدن ها گواه دیگر است ... ♥️ join»@khalvatehdel
گویا وصال دوست که بر من حرام بود بر دیگران رواست، چه می‌خواستم چه شد! ♥️ join»@khalvatehdel
دلم گرفته بیا بی‌بهانه گریه کنیم به یاد خاطره‌ای عاشقانه گریه کنیم میان جمع بخندیم از سر اجبار به حال غربت خود مخفیانه گریه کنیم زبان مشترک عاشقان اگر اشک است به جای شعر، به جای ترانه، گریه کنیم نه دست من به سر زلف او رسید نه تو بیا رقیب! بیا شانه شانه گریه کنیم نشسته‌ام به عزای خودم، همان بهتر که بر مزار بدون نشانه گریه کنیم
نه هر کرمی که دارد پیله یک پروانه خواهد شد نه بعد از لیلی ومجنون کسی افسانه خواهد شد ثباتی بر وفا ورازداری نیست در عشاق نه پیدا تا ابد یک شانه ی مردانه خواهد شد @gida13
گمان نکن که شب تارمان سحر دارد تو روزه ای که برای تنم ضرر دارد طبیب گفته حذر کن... و پیله کرده دلم برای آنچه که دنیای درد سر دارد تو آتشی و من انبارِ غرقِ باروتم... وعشق... بوسه و این ماجرا خطر دارد نه می پری و نه آن چشمهای روشن تو خیال دارد از این قصه دست بردارد... بلای جان شده این لفظِ دوستت دارم... و زجر دیده هر آنکس که دوست تر دارد من عاشقم، و تو هم مبتلای من اما وصال ما به خدا بیشمار شر دارد @gida13
نه عاشق بلکه یک پروانه ی دیوانه میخواهی تو از ویرانه تخت و خانه ی شاهانه میخواهی!!! کمی دور از تو این اطراف میپلکم صدایم کن اگر احساس کردی شانه ی مردانه میخواهی
مُرِ از زندگی بیزار کِردن جدا از دستهای یار کِردن تِمومِ دلخوشیم در خانه شا بود همو رَم کندن و دیوار کِردن تو آتیشی و مُ آتیش پرستُم عجب کاری نگاهت داد دستُم قسم خوردم نشم عاشق ولی تا تو رِ دیدم زدم عهدِ شکستُم زمانه با دلم ناسازگاره همیشه ذکر لب نام نگاره جدا کردن مُ رِ از یار اما بشه خوشبخت هرکس یار داره هوا ابری و بارون توی راهه دلم رنگ دو چشمونت سیاهه تو رِ دادن به دستان رقیبم فقط از عشق سهم مُ نگاهه هوس کردم ببوسم کنج لبهات بُرُم تا اوج باشم ماه شبهات کلک بازی بلد بودی فقط عشق چه خُل بودم که مُردُم پای تبهات تو قلبت مثل زندون عزیزم دلم از دست تو خون عزیزم هوسبازی و هردم روی لبهات برای هرکسی "جون" عزیزم بهای عاشقی دنیای دردِ بهارش برگ ریزون رنگ زردِ جفا و درد غم داره فراوون سراغ عشق هرکس رفته مردِ *از کتاب *تابوسه ی ماه* دوبیتی سرایان معاصر @gida13
نِشد دیگَه بخوابونِم شرِش رِ رو سر دیدِم دِداشی اکبرش رِ فریبا رفت و رو در روی اصغر چِشُم افتاد و دیدم خنجرش رِ یِکَم بالا کشید اَستین و گِردوند مِیوون دست، جفت انگشترش رِ به لو آمَد بخونم اشهدُم رِ که زد تو صورتم محکم سرش رِ چنان زد توی گوشم از سر غیظ شکستم، یاد کِردُم مادرش رِ... نزن سید به قرآن بد نِکِردِم که بد خوابوند دست دیگرش رِ یَقَر چِسبید و مردم سر رسیدن چِشیدم گرچه موشت آخرش رِ چِنون آشوب و بِلوایی به پا رفت که گم کرد این وِسط مَشتی خرش رِ صدای شیخ از مسجد نیامد تِمومش کرد حیدر حیدرش رِ خدایا شیخ قنبر توی راهه!؟ گمونم باز ول کرد منبرش رِ یکی از او عقب صِلوات می داد جدا میگفت هی پی غمبرش رِ صدای تق تق نعلین که آمد جِماعت باز کِردن معبرش رِ بِغل وا کرد و زوری مُر بِغل کِرد چکارت رفته گل ممد!؟ سرش رِ؟ به سید یک نگاه پر غِضب کِرد به سرعت ریختش کرک و پرش رِ به مردم گفت دعواشا تموم رفت یکم خِلوت کُنن دور و برش رِ خودُم تا آخر دعوا ر خواندُم کشیدم مُ کروکی، افسرش رِ یِکم سید اَ تیش تندَ مِفَهمِن ای بدبختُم مُخواسته خواهرش رِ دوباره بحث خواهر رفت وسید حوالم کِرد، فحشِ بدترش رِ دوباره یک نگاه شیخ قنبر... که سید خورد حرف آخرش رِ مگر صد بار نِگُفتُم ای یِتیمَ ببین ای صورت و چشم ترش رِ فقط سید! همی دنیا تقاصه! اگر فِردا نِدیدی کیفرش رِ !؟ برو پی زندگیت اما مِیِم شب به دست ای بِدِم تا دلبرش ر ولی با این جِوون صحبت زیاده باید کمتر کنه شور و شرش رِ خدایا مِنبَرم..! حتی نِخوندُم تَهِش امن یجیب المضطرش رِ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 به آب حوض مسجد وَر مِرَفتُم کتک خوردی فقط...!؟ خاک وِر سرِت رَ تو رِ تنها دِ دعواتان رِها کِرد هنوز پایی !فریبا همسرت رَ!!!؟ ولی ای شیخ ،دنیایِ فریبه نباید هر چه گفتش باورت رَ گِرفتِش خِنجَرِ از دستِ سید خودش تا خنجر از پشتِ سرت رَ تو دنیای خودُم بودم که گُفتِش باید فکری بِرِی گوشِ کرت رَ تِمومَه مِنبرُم، غرق خیالی الهی شیخ فِدا چشم ترت رَ دوساعت گُفتُم از درد جِوونا که شاید شرح حال بهترت رَ یِکم راحت بِشم، خوبه مَگِر نِه!؟ یکی باید بِشَه بال و پرت رَ به امید خدا شاید هم امشب شب عقد شما و دلبرت رَ خدا رحمت کُنَه باباتِ اصلا کی جرات داشت که دور و برت رَ نِباد پشتت به جایی گرم باشه تو تاریکی چراغ و رهبرت رَ پر از سنگ و کلوخ راه دنیا کسی هستش تو دنیا معبرت رَ؟ نگاش کردم غضب آلود، فهمید بهش گفتم که بار آخرت رَ... نگاشِ از نگام دزدید و خِندید پسر لعنت به قلب کافرت رَ نگینَ مادرت؟ اما یکی هست کنارش چنبر انگشترت رَ خودت تنها مگر مجنون یاری؟ نمیشه یک نفر هم مادرت رَ... هُلش دادُم مِیون حوض و گُفتُم الهی کم از ای دنیا شَرت رَ *رِ=را *رَ=بشه.باشد *از طنزیات "خانه خمیر" @gida13
نگاهم می کنی و خنده دائم روی لبهایت بگو عشق است یا بازی چشم شوخ شهلایت!؟ پر از آشوب و بلوایم ،تو را هرگز نمی فهمم مرا پس می زنی با دست و منت می کشد پایت!