این قلم هم مثل من لبریز از ناگفته هاست
روی کاغذ گاه گاهی جوهرش خون می شود ...
#مریم_موسوی
ﻭﻗﺘﯽ تو ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ، ﮐﺎﻣﻞ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﻋﺸﻖ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ، ﺍﯾﻦ ﻗﺼﻪ ﻧﺎﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ
#حسین_منزوی
❣
یادم آمد گفته بودی مثل مجنون عاشقی
من به جرم جعل عنوان از تو شاکی ام هنوز
#عاطفه_عبدالکریم_پور
شب های دلتنگی دگر باران نبارد کاش
آری برای جان سپردن دوری ات کافیست !!!
#محمد_شیخی
هرچند حیا میکند از بوسهی ما دوست
دلتنگی ما بیشتر از دلهرهی اوست
الفت چه طلسمیست که باطلشدنی نیست
اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست
ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم
زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست
یک بار دگر بار سفر بستی و رفتی
تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست
از کوشش بیهودهی خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست
#فاضل_نظری
گاه باید روئید
از پسِ آن بـاران
گاه باید خندیـــد
بࢪ غمۍ بۍپایـــان...
#سھرابسپھرے
چگونہ سیر شود چشممـ از تماشایت؟!
ڪہ جــاودانہترین لحظہے تماشایۍ...
#حسینمنزوے
خاک بر سر ماندهام، مانند بِرنوهایِ ایل...
کاش دستی میرسید و ماشهام را میچکاند!
#احمد_جم
آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس
گلهای کردم و از یک گله بیگانه شدی
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس
گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود
آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس
عقل خوش گفت چو در پوست نمیگنجیدم
که دلی بشکند آن پسته خندان که مپرس
بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز
که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس
دفتر عشق که سر خط، همه شوق است و امید
آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس
#شهریار
امشب ای ماه شدم غرق غم و تنهایی
باز من ماندم و تو، شعر و شب و شیدایی
نیست در خلوت خالی شبم، هیچ دلی
ای فغان از شب تنهایی و بی فردایی
باز هم شب شد و چشمان مرا خواب نبرد
دورم از آن رخ زیبای مه و رویایی
درد عشقی به دلم دارم و کس یارم نیست
کو، طبیب دل بیمار من سودایی
همچو لیلی به ره عشق چنان حیرانم
که ندارم دگر از ظلمت شب پروایی
دل چو میرفت پی عشق ندانست دریغ
هر قدم دام بلاییست پر از رسوایی
ماه من! منتظرم... کاش به دادم برسی
دست گیرم به دعا، تا تو چه می فرمایی
#آنجلا_راد