eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸🍃🌸🍃🎊🍃🌸🍃🌸🍃 آقا! مرا به‌ حرمت زهرا نگاه کن رحمی به حال ناخوش این روسیاه کن بی تو تمام عمر به بیراهه رفته‌ام با "اهدنا الصراط" مرا سربه‌راه کن چشمان فقر من به دو دست تو دوخته مسکین خویش را به کرم  پادشاه کن انداختم چو یوسف خود را به قعر چاه با دلو مهر، خارجش از بند چاه کن آیینه‌ام که پرشده‌ام از غبار و زنگ پاکم به آب اشک و به سوهان آه کن راهم بده به خیمه‌ء مهرت، عزیز حق! فکری برای این دل بی‌سر‌پناه کن آقا درون قلب من امشب ظهور کن با مهر خویش، پنجره را قاب ماه کن 🍃🌸🍃🌸🍃🎊🍃🌸🍃🌸🍃
"لا حول و لا..." براش می‌خواندم که با هول و وَلا درونِ چاه افتادم!!
نظری به حال من کن که ز دست رفت کارم به کسم مکن حواله که به جز تو کس ندارم
مُکعب گونه می چرخید و چندین احتمال اما فقط یک بار تاسِ عِشـق را شِش آمدن کافی ست..
فهمیده­ اند خلق که این شاه را رَواست جای زنش، به جان کنیزش قسم دهی...!
من را به تو این نذر و دعاها نرساندند ای کاش مهیا بشود گاه گناهی
فاصله دفتر تقدیر مرا پر کرده ست سهم من چند ورق خاطره باشد کافی ست
بر برگشت تو بدبینم چنان طفل یتیمی که دگر فهمیده معنای کسی را که سفر رفته
وقتیکه لب وا میکند، چون غنچه زیبا می شود یک چاله ی با عمق کم، در گونه پیدا می شود؛ هردم که میگوید سخن، شهد از لبانش می چکد در چانه اش هم مختصر، چالی هویدا می شود؛ عکسی ز رخسارش اگر، افتد به دریای خزر جنگی میان ارتشِ روسیه با ما می شود! آنگه که شانه میزند پیچ و خم گیسوی خود یک رقص چوب دیدنی، با شانه اجرا می شود؛ امروز اگر کنکوری از اندام او برپا شود فردا تمام رتبه ها زیر ده امضا می شود؛ تا یک قدم در کوچه ی باریک مسجد می نهد شیخ به ظاهر پاک ما، غرق تماشا می شود! درحسرت دیدار او، دیده به دنیا بسته ام گر سمت من آید شبی، چشمان من وا میشود. یوسف محقق 😅😋😉😜
نگرانم!ولی چه باید کرد ؟ عشق دلواپسی نمیفهمد درد من خط میخی ست عزیز درد من را کسی نمی فهمد
‌ آغوش تو آرام کند موج دلم را دریای درونم طلبش لمس تن توست،،،❤️
اگر دردِ مرا درمان فرستی وگر کِشتِ مرا باران فرستی وگر ساقیِ جانِ عاشقان را میانِ حلقۀ مستان فرستی همه ذرّاتِ عالم زنده گردد چو جانم را برِ جانان فرستی مولانا
... تپش هاے قلبم سوے بینهایت می رود همانجا ڪه تو زمزمہ می ڪنی "دوستت دارم"
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟ شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟ پر می‌زند دلم به هوای غزل، ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟ گیرم به فال نیک بگیرم بهار را چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟ تقویم چارفصل دلم را ورق زدم آن برگ‌های سبزِِ سرآغاز سال کو؟ رفتیم و پرسش دل ما بی‌جواب ماند حال سؤال و حوصله‌‌ی قیل و قال کو؟
ماهی تنهایِ تُنگم ، کاش دست سرنوشت برکه ای کوچک به من می داد دریا پیشکش
🌱 قنداقه ات را تا بغل کردند دیدند   بر روی بازوی تو جاءالحق نوشته
من چگونه بروم در ورقِ سالِ جديد كه همه بودنِ تو مانده به تقويمِ قديم ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈ ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
. 💠 غزلی بی‌نقطه برای حضرت ولی عصر روحی‌فداه 🍃 سورۀ گُل کرده مرا اهل درد ولولۀ روی او آمده دام دلم سلسلۀ موی او روی دلارای او مِهر و مدار دلم هر سحر آواره‌ام در هوس روی او مرهم آلام دل کی دهدم کام دل موسِم اِحرام دل آمده در کوی او واله او مهر و ماه، حال مرا او گواه عود رود در سه‌گاه در حرم موی او دل سرِ سودا رود، در ره او در رصد سوی سُها می‌رسد لَمعه و سوسوی او مهر و عطا می‌دهد، درد و دوا می‌دهد عالَم و آدم همه سائل داروی او مُلهِم و مولای ما، لؤلوی لالای ما هم دل ما گَرد او هم سر ما گوی او محرم اسرار ما، لولی و دلدار ما همدم اسحار ما عکس مه روی او در هوس وصل او می‌رود احوال عمر در سر ما های او در دل ما هوی او هادمِ سرمای دی، عطر گل روی وی دعویِ کسری و کِی، سامری کوی او سورۀ گل می‌رسد دورۀ مُل می‌رسد مصلح کُل می‌رسد، روی همه سوی او هادی کلّ اُمم حامل لوح و عَلَم سوی حِرا در رَسَم می‌رود آهوی او ✍️ 🌹
🌸🍃 نیمه ی شعبان تجلی غدیری دیگر است روز بیعت روز میلاد امیری دیگر است
🌸🍃🌸❤️السلام علی العشق❤️🌸🍃🌸 🌷میلاد ماهِ ماهِ شعبان مبارک🌷 عاشقان حضرت باران به زمین آمده است شکرُ لله که احیاگر دین آمده است هستی از نیمهء شعبان نفسی دیگر یافت دل طوفان زده فریادرسی دیگر یافت او عزیزی است که در سینهء ما جا دارد بحر در کوزه بلی صورت و معنا دارد عشق هم معنی او شد که به این زیبایی است پادشاهی که گدایی درش آقایی است آخرین جمعهء سال است و دلم آشوب است هم خراب است دل تنگ من و هم خوب است خوبِ خوب از جهت داشتن بخت بلند سر و سِر داشتنم با سرِ این زلف کمند و خراب از جهت اینکه گل زهرا نیست روز میلاد عزیزش شده است اما نیست العجل حضرت باران خدا، لب تر کن جان ناقبلمان پیشکشت ، باور کن لب این قوم پر از ندبهء عجّل مهدی است روحمان تشنهء تصویر ولایت عهدی است طرفی از بودن اغیار نمی بندد کس آه ای نور پراکنده به فریاد برس بی تو پروانهء آرامش ما شد باطل به ستوه آمده ایم از همه عجّل عجّل آخر از دور خبر می رسد و می آید آری از نور خبر می رسد و می آید ناگهان بغض شب جمعهء ما می شکند قفل غم یک دفعه با دست خدا می شکند بانگ زیبای انا المهدی او می پیچد بوی بهبودی و هم عهدی او می پیچد می شود نوبت خوشبختی ما هم حاصل وای آن ثانیه در پوست نمی گنجد دل دردهای همه با عشق دوا می گردند قلب ها دور سر قبله نما می گردند همه مستانه و سرزنده از این جام طهور گل خورشید پر از نور دل انگیز ظهور می نویسند به پیشانی شب نامش را خواب می یابد از این ماهِ شب آرامَش را وه که آن دم چقدر عشق تو فهمیدنی است گل لبخند به لب های ولی دیدنی است
وقتی خدا می خواست تو را بسازد، چه حال خوشی داشت، چه حوصله ای! اين موها، اين چشم ها... خودت می فهمی؟ من همه اين ها را دوست دارم