eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ به شـب‌نشـینی زنـدانـیان بـرم حسـرت که نقل مجلسشان دانه‌های زنجیر است ━━━━💠🌸💠━━━━
منم و شبـی و با دل همه شب حکایـت او
گاه بر زلف سواریم و گهی بین لبت ... گل سر بودن عجب حس عجیبی دارد
شعر را صرفِ همین عشقِ پریشان کردی همه‌ی زندگی‌ات را سپر ِ آن کردی دوستش‌داری و پیداست که پنهان‌کردی دل من! هر چه غلط بود فراوان کردی... 🌹🦋🥀
هرچه مرهم می گذارم بند می آید مگر ای وطن! خون ِ دل از اروند می آید مگر ! هرچه لالایی بلد بودی برایم خوانده ای خواب ِ چشمانی که می بارند می آید مگر هرچه شکلک توی ذهنت بود در آورده ای بر لب شعرم ولی لبخند می آید مگر تو دلت خوش باشد اما ابر حزبی توده ایست در پناه چتر ، باران بند می آید مگر ساختار فصل ها را عصر یخبندان شکست ماه ِ فروردین پس از اسفند .............؟  
دلم گرفته ز بی‌دست و پایی شعرم که دست و پا زدنم را نمیکند، تصویر!
دوست دارم كه گوشه ي پيانو كاغذ ِ نـُـت نويسي ات باشم « Im calling you » كه مي خواني لهجه ي انگليسي ات باشم  
علی الطلوعِ نجف، آرزوی رندان است... مرا ببر به تماشای صبح ایوانت
. چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما باده از جوش نشاط افتاد و در جوشیم ما نالۀ ما حلقه در گوش اجابت می‌کشد کز سحرخیزان آن صبح بناگوشیم ما قطرۀ اشکیم با آوارگی هم‌کاروان در کنار چشم از خاطر فراموشیم ما فتنۀ صد انجمن، آشوب صد هنگامه‌ایم گر به‌ظاهر چون شراب کهنه خاموشیم ما بی تأمل چون عرق بر روی خوبان می‌دویم چون کمند زلف، گستاخ بر و دوشیم ما پیکر ما می‌کند شمشیر را دندانه‌دار در لباس از جوهر ذاتی زره‌پوشیم ما کار روغن می‌کند بر آتش ما آب تیغ خون منصوریم، دایم بر سر جوشیم ما خرقۀ درویشی ما چون زره زیر قباست پیش چشم خلق ظاهربین قباپوشیم ما نامۀ پیچیده را چون آب خواندن حق ماست کز سخن‌فهمان آن لب‌های خاموشیم ما از شراب ما رگ خامی است صائب موج زن گرچه عمری شد در این میخانه در جوشیم ما 🍃
این چیست که چون دلهره افتاده به جانم حالِ همـه خوب است، مـن امـا نگرانم در فکرِ تو بستم چمدان را، و همین فکر مثـلِ خوره افتـاده بـه جانم، کـه بمانم چیزۍکه میانِ منوتو نیست غریبۍست صد بار تـو را دیـده ام ای غم بـه گمانم انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت اینقدر کـه خالی شده بعد از تـو جهانم از سایـه ی سنگینِ تـو من کمترم آیـا؟ بگـذار بـه دنبـالِ تـو خـود را بکشانم ای عشق، مـرا بیشتر از پیـش بمیـران آنقـدر کـه تـا دیـدنِ او زنـده بمـانـم فاضل_نظری
از چـار طرف درد همان واژه ی درد است نامرد شد از دنده ی چپ واژه ی درمـــان
یک گیره گرفتم که به موهات ببندی اینگونه دخیل حرم زلف تو هستم
تو هم نگو به مادرت ؛ نگو که عاشقت شدم... "زنان" کلاغِ عشق را چهل کلاغ می کنند...
من همان تڪ بیتے ام،ڪُوته مفید ومختصـــر تو همه گُل واژه هاے پُر ز ایهام غزل.....!! روزتون بکام
✿دوستی بذری ست اما هر دلی درخور پروردن این دانه نیست..... ✿فریدون_مشیری
✿ور عشق خوش است این همه فریاد چراست!؟؟ ✿مولانا
‏✿کوله باریست پر از هیچ که بر شانه ماست گله از دست کسی نیست مقصر دل دیوانه ماست...! ✿قیصر_امین_پور
نگارینا دلم بردے خدایم بر تو داور باد به دست هجر بسپردے خدایم بر تو داور باد به تو من زان سپردم دل نگارا تا مرا باشی چو دل بردے و جان بردے خدایم بر تو داور باد سنایی♥️
✿ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما ✿مولانا
باید کمی عاشق شد و قدری صفا کرد این قلب را از خودپرستی‌ها، رها کرد چون "سخت می‌گیرد جهان بر سخت‌کوشان" باید کمی خندید و غم‌ها را دوا کرد باید که خود را خرجِ یارِ مهربان کرد با دشمنانِ خویش هم با صبر، تا کرد امّا تأمّل کن در اطراف و در اشخاص باید به هر جا، بهترین‌ها را سوا کرد هر "دوستت دارم" که رمزِ عاشقی نیست عشق و صفا را از هوس باید جدا کرد روح و دلِ آدم که جایِ هر کسی نیست باید که قلب و ذهن را از غیر، وا کرد عاشق شدن، مشکل‌ترین کارِ جهان است چون ابتدا باید "خودم"ها را فدا کرد سخت است عاشق ماندن و خود را ندیدن دنیا، دروغِ مدّعی را بر ملا کرد از هر چه غیر از یادِ او، شرمنده هستیم کِی می‌شود این خانه را وقفِ خدا کرد؟ تا فرصتی داری و قدری آبرو هست اوضاعِ قلبت را ببین، باید چه‌ها کرد؟ @saredustansalamat
. به لعل ونرڪَس مسٺٺ ، چه ڪردی با دل و دینم ببردی ازسرم جانا، ٺمام عقل وآئینم..... شبی درخواب خوش دیدم، طلو؏ شمس رویٺ را ز خود بی خود شدم دلبر، چوفرهادم ٺو شیرینم......
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرست بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع 🌸حافظ🌸 🌸 🍂🌸🍃 🍃🍂🌸🍃🍂🌸 💜🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃✨
نمیدانم چرا؟ اما تو را هرجا که می بینم کسی انگار می خواهد ز من، تا با تو بنشینم تن یخ کرده، آتش را که می بیند چه می خواهد؟ همانی را که می خواهم، ترا وقتی که میبینم تو تنها می توانی آخرین درمان من باشی و بی شک دیگران بیهوده می جویند تسکینم تو آن شعری که من جایی نمی خوانم، که میترسم به جانت چشم زخم آید چو می گویند تحسینم زبانم لال! اگر روزی نباشی، من چه خواهم کرد؟ چه خواهد رفت آیا بر من و دنیای رنگینم؟ نباشی تو اگر، ناباوران عشق می بینند که این من، این من آرام، در مردن به جز اینم محمد علی بهمنی 🌹🍃😎
. در شهر هی قدم زد و عابر زیاد شد ترس از رقیب بود‌، که آخر زیاد شد این قدرهام نصف جهان جمعیت نداشت با کوچ او به شهر، مهاجر زیاد شد یک لحظه باد روسری‌اش را کنار زد از آن به بعد بود که شاعر زیاد شد هی در لباس کهنه اداهای تازه ریخت هی کار شاعران معاصر، زیاد شد از بس که خوب‌چهره و عالم‌پسند بود بین زنان شهر سَر و سِر زیاد شد گفتند با زبان خوش از شهر ما برو ساک سفر که بست، مسافر زیاد شد
نبستم دل به مهر ديگران اما ز کوی تو ز بس نامهربانی ديدم ای نامهربان رفتم...