eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
60 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اکنون که پیش چشم منی ، ابر گریه‌ام آن لحظه‌ای که دور شوی از نظر به خیر
🏴 هرکس رسید ضربه زد، اما یکی نگفت بـا سنـگ میزنی، تـو دگـر بـا عصا مَـزن
بگذار ناله از جگرِ خود برآورم جانم بگیر تا شبِ غم را سرآورم وقتی برایِ گریه ندارم ، نگاه كن باید كه كودكانِ تو را دربرآورم جسمی نمانده تا كه سپر بیشتر شود چشمی نمانده تا كه دو چشمی تر آورم تا بازهم نگاه كنم بر حسینِ خویش باید باز هزار نیزه شكسته درآورم
شاه سوخت... ظهر بود و داغ بود و ماه سوخت عالمی را مادری با آه سوخت آسمان آتش گرفت و خون گریست جمله ما را دلبر دلخواه سوخت پیرمردی خسته، تنها و غریب درمیان مقتلش جانکاه سوخت سلسله بود و نگاه مردمان خاندانی محترم را جاه سوخت بوی پیراهن وزید از نیزه ها یوسف گم گشته ای در چاه سوخت رأس او بر نیزه ها می رفت و وای خواهری محزون میان راه سوخت عشق را آتش زدند و بعد از آن خیل عشاق زمین را شاه سوخت ... سروده 💛🌱
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه ابری به بارش آمد و بگریست زار زار گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن گفتی فتاد از حرکت چرخ بی‌قرار عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر افتاد در گمان که قیامت شد آشکار آن خیمه‌ای که گیسوی حورش طناب بود شد سرنگون ز باد مخالف حباب‌وار جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل گشتند بی‌عماری و محمل شترسوار با آن که سر زد آن عمل از امت نبی روح‌الامین ز روح نبی گشت شرمسار وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
آفریدند تو را نام نهادند حسین تا که جانسوز ترین واژه دنيا باشی!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشبی را شَه دین در حرمش مهمان است مکن ای صبح طلوع! عصـر‌ فـردا‌ بَدنـش‌ زیر‌ سُـم‌ اسبـان‌ است مکن ای صبح طلوع!
🏴صلی الله علیک یا ابالفضل العباس یاقمرالعشیره🏴 لب تشنه دیده هرکه را امروز دیده ست حرف عطش بوده ست هر حرفی شنیده است پیچیده بانگ العطش خیمه به خیمه در شعله دیده هر طرف را سرکشیده است رنگ از رخ ماهش پریده چون‌که دیده رنگ از رخ اهل حرم این‌سان پریده است این روزها هر کس که گفته قطره ای آب صد قطره شرم از ماه رخسارش چکیده است راهی به سوی آب شد آبی که دشمن آن را ز کام اهل بیت حق بریده ست او خود به تنهایی یلی نه لشکری بود از اینکه دشمن این‌چنین لشکر کشیده است او قول داده با برادر یار باشد در کودکی مردانه داده با علی دست وا کرده لب با گفتن نام حسین و ام البنین ناز لبانش را خریده است او قول داده تا بماند با ولایت تا جان به تن دارد نشوید از ولی دست مادر به او گفته تو سرباز حسینی در کربلا هنگام سربازی رسیده است مست حسین است و بریده از جهان دل سر داده در سربازی و در دلبری دست در کربلا باید به پای عشق سر باخت وقت عروج لاله های سر بریده است در داغ روی ماه حالا چون هلال است قد حسین این‌سان که در داغش خمیده است هرکس اسیر عشق عباس علی شد دردی ندارد، از همه عالم رهیده است حتما به او ارث یداللهی رسیده وقتی گره وا می کند از خلق بی دست "احمدرفیعی وردنجانی"
امشب شهادت نامه ی عشاق امضا می شود فردا ز خون عاشقان این دشت دریا می شود امشب کنار یکدگر بنشسته آل مصطفی فردا پریشان جمعشان چون قلب زهرا می شود امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی فردا صدای الامان زین دشت برپا می شود امشب کنار مادرش لب تشنه اصغر خفته است فردا خدایا بسترش آغوش صحرا می شود امشب که جمع کودکان در خواب ناز آسوده اند فردا به زیر خارها گمگشته پیدا می شود امشب رقیه حلقه ی زرین اگر دارد به گوش فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می شود امشب به خیل تشنگان عباس باشد پاسبان فردا کنار علقمه بی دست سقا می شود امشب بُوَد جای علی آغوش گرم مادرش فردا چو گل ها پیکرش پامال اعدا می شود امشب گرفته در میان، اصحاب، ثارالله را فردا عزیز فاطمه بی یار و تنها می شود امشب به دست شاه دین باشد سلیمانی نگین فردا به دست ساربان این حلقه یغما می شود امشب سر سرّ خدا بر دامن زینب بُوَد فردا انیس خولی و دیر نصارا می شود ترسم زمین و آسمان زیر و زبر گردد "حسان" فردا اسارت نامه ی زینب چو اجرا می شود سلااااااااام سحر روز عاشورا ،😭😭😭 مکن ای صبح طلوع 😭😭😭😭🏴
‌ خدا بخیر کند لحظه های آخر را خدا بخیر کند رفتن برادر را یکی بگیرد از آن دور چشم خواهر را که شمر بین دو دستش گرفته یک سر را💔
رفته ساقی که قدح پر کند و برگردد عرش را غرق تحیر کند و برگردد
نمی گویم چه کردی با دل من چون نمی خوانند تمام نوحه خوانها ،گاه، بعضی از مقاتل را !!!
طلوع می‌کند اکنون به روی نیزه سری که روی شانه‌ی طوفان رهاست گیسویش... عاشورا🖤
ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود ... این حرف های مرثیه خوانان دروغ بود ای کاش این روایت پر غم سند نداشت بر نیزه ها نشاندن قرآن دروغ  بود ای کاش گرگ تاخته بر یوسف حجاز مانند گرگ قصه ی کنعان دروغ بود حیف از شکوفه ها و دریغ از بهار، کاش بر جان باغ داغ زمستان دروغ بود ...
کاش هجران کمی امان می داد یار ما را به ما نشان می داد به دل ما که خون جگر شده ایم خبری از اماممان می داد کاش با جلوه اش ربیع الأنام مژده ی رفتن خزان می داد به دلی که شکست و بی بال است کاش در کربلا مکان می داد صاحب ما صلاح را می دید خیرمان هر چه بود از آن می داد رزق درک عزای جدش را از ازل صاحب الزمان می داد به هر آن کس که خیر او می خواست در غمش اشک بی امان می داد ** بود دلواپس خیام خودش با چه وضعی حسین، جان می داد در همین حال یک نفر با پا جسم او را تکان تکان می داد کاش تا ذکر او تمام شود لحظه ای فرصتش سنان می داد 🏴
. ▪️صلَّی اللهُ عَلیکَ یا سَیدَنَا العَطشان بانگ شادی و هلهله برخاست چون به میدان نشست گرد و غبار غرق خون بود هستی زینب زخم‌های تنش هزارهزار سوی مقتل دوید مویه‌کنان تا خودش را سپر کند زینب اندکی دیر گر رسد باید خاک ماتم به سر کند زینب غرق در خون نفس‌نفس می‌زد حضرت عشق بی‌کس و تنها رمقی چون نداشت با چشمش از خودش دور کرد خواهر را پس‌ازآن شمر سوی مقتل رفت رفت تا کار را تمام کند کار او که تمام بود! خدا رحم بر خواهر امام کند می‌برید از حسین سر ظالم نبرید از حسین دل زینب به سر و سینه می‌زد و می‌کرد خاک‌ها را به اشکْ گِل زینب مویه می‌کرد زینب و برخاست نالۀ "یا بُنَیَّ" از گودال در زمین و در آسمان پیچید نالۀ مادری پریشان‌حال ناله می‌کرد و پیش چشم ترش سر برید از حسین شمر لعین با سر از قتلگاه بیرون رفت پیکر شاه ماند روی زمین تشنه بود و سرش جدا کردند پیش چشمان مادرش، ای وای! نکند دشمن ازسرِ کینه بکند قصد پیکرش، ای وای! پس‌ازآن ده حرامی ملعون سوی آن شاه سرجدا رفتند اسب‌ها را که نعل تازه زدند سوی فرزند مصطفی رفتند پس‌ازآن شد سری به نیزه بلند نالۀ اهل‌بیت افزون شد پیرهنْ کهنه هم از او بردند دل سنگ از مصیبتش خون شد ▪️▪️▪️؛ بوسه بر رگ نداشت سابقه‌ای زینب این بوسه از کجا آموخت؟ چون‌که لب بر رگ حسین گذاشت دل دشمن به حال زینب سوخت... ، ۱۴۰۱/۰۵/۱۷ برابر با عاشورای حسینی ١۴۴۴ 🏴
امان از شام دل فغان می کند، فغان ازشام آتشم می زند بیان از شام زخم دارند واژه ها به جگر لکنت افتاده در زبان ازشام دردمندان آشنا در جان زخم دارند بیکران از شام از مصیبت شکست پشت زمین خون شده قلب آسمان از شام شعله ها سرکشید تا به فلک سوخت سرتاسر جهان از شام داشت کم کم به چشم می آمد ازپس جاده ها نشان از شام فاطمه داشت زیر لب می گفت بگذرد کاش کاروان از شام کربلا رفت روبه پایان، نه تازه شد باز داستان از شام خیزران خورد روی مروارید دود برخاست ناگهان از شام آنچه دیدند اهل بیت کجا؟ وآنچه گفتند دیگران از شام روضه این است: حضرت زینب(س) پیربرگشته این جوان از شام می نویسم فقط به جای غزل بارها، بارها، امان از شام احمدرفیعی وردنجانی
به روی نيزه‌ها ديدم سرت را ميان خون، رها بال و پرت را چگونه قلب من آرام باشد که دیده ساربان انگشترت را... *** چراغ عمر من پايان گرفته ببین باران الرحمان گرفته تمام دشت احيا دارد امشب که هر نيزه به‌سر قرآن گرفته شاعر:
دیشبی را شهِ دین در حرمش مهمان بود امشب ای وای سر او شده مهمانِ تنور *** سر شب نانی اگر پخته شده باشد، پس نیمه شب رفته سرش در دلِ سوزانِ تنور شاعر:
ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود مارا به سخت جانی خود این گمان نبود ناراحتم زیاد نماندم کنار تو شمر آمد و برای نشستن زمان نبود هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است مانند من غریب دراین‌ کاروان نبود ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت ای کاش بین قافله ای ساربان نبود ماندم چرا به زور کشیدند از تنت آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود گفتم به آفتاب نتابد روی تنت شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود با لشگری برای سرت جنگ کرده ام پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود دیروز شش برادر کرار داشتم امروز دور خواهر تو جز سنان نبود آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک جای تن تو برروی ریگ‌ روان نبود لعنت به این سفر که بدون تو میروم تنها شدن که حق من نیمه جان نبود باد صبا ببر به نجف روضه مرا روضه بخوان که دخت علی در امان نبود ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است اما دگر اسیر شدن رسممان نبود شاعر:
قد غم دال بوده ساعتِ سه وقت جنجال بوده ساعتِ سه لشکر مست های کوفه نشین دور گودال بوده ساعتِ سه خواهری در پی برادر خود بی پر و بال بوده ساعتِ سه آنقدر که دویده در مقتل خسته، بی حال بوده ساعتِ سه دیده افتاده دست شمر، حسین دیده پامال بوده ساعتِ سه سختی هر دقیقه کشتن او قدر صد سال بوده ساعتِ سه ذوالجناح آمده بدون حسین خون، روی یال بوده ساعتِ سه چشم غارتگر سپاه یزید پی خلخال بوده ساعتِ سه گیسوی دختر پریشان را... آه! بی شال بوده ساعتِ سه شاعر:
هر قدر خوردم کتک یک لحظه چشمم تر نشد هیچ‌کس مانند من با غم مصمم تر نشد تکه‌های خیمه‌ها را جای معجر می‌برم بیش از این چیزی برای ما فراهم‌تر نشد بچه‌ها در بوته‌ها و دختران در شعله‌ها چشمِ نامردان ولی یک لحظه از غم تر نشد خیمه‌ها غارت شدند و گوش‌ها پاره ولی یورشِ این قوم بر طفلان تو کمتر نشد باز آتش بهتر از نامحرمانِ وحشی است مثل آتش هیچ‌کس اینقدر محرم‌تر نشد بی تعادل بودنِ تو کار دستم می‌دهد هرچه می‌کردند سر بر نیزه محکم‌تر نشد تا نیافتی بازهم بر نیزه‌ات کوبیدنت هیچ دردی مثل این پیشم مجسم‌تر نشد روی نیزه نیست عباسم سرش آویخته خواستم بوسم گلویش ساقه‌اش خم‌تر نشد زیر پای این قبایل چند ساعت بوده‌ای اکبرت هم از تو حتی نامنظم‌تر نشد نه لباسی داری و نه سر نه حلقی نه تنی هیچکس مانند تو اینقدر مبهم‌تر نشد خوب شد قبل هجوم اسب سر را برده‌اند خوب شد این سر از اینکه هست درهم‌تر نشد شاعر:
صلی الله علیک یا اباعبدالله (ع) از غربت تو أرض و سما خون گریسته تنها نه ما سوا، که خدا خون گریسته جبریل در غمت به سر و سینه‌اش زده فطرس میان بزم عزا خون گریسته اِبن‌الشّبیبِ روضه‌ی" اِن کُنتُ باکیا..." با " فابک للحسینِ" رضا خون گریسته اشکی اگر نمانده برایش جگر که هست اشکش تمام گشته گدا خون گریسته گاهی میان هیئت و گاهی به خلوتش نوکر برای تو همه جا خون گریسته منت نهاده بر سر چشمان خشک ابر خورشید عصر کرب‌و‌بلا خون گریسته از پاره‌های پیکر اکبر چکیده خون؟ یا اینکه تا به خیمه عبا خون گریسته؟ خون لبت رسیده به خون‌های گردنت در مجلسی‌که ‌طشت طلا خون ‌گریسته کوچه ‌به ‌کوچه رأس‌تو ‌را‌ بر‌ سرش ‌گرفت در حیرتم که نیزه چرا خون گریسته
Mahmoud Karimi - Bebar Ey Baroon (128).mp3
5.06M
ببار ای‌ بارون ببار بر دلم گریه کن خون ببار در شب تیره چون زلف یار بحر لیلی چو مجنون ببار ای بارون فدای غم های تو خون میچکد از چشمان تو بی تاب روی زیبای تو میسوزه عالم در پای تو ای آقا ای آقا خون دل آسمون زبون میگیره صاحب زمون ای امان ای امان ای امان عمه جان عمه جان عمه جان ای عمه دل زارم در تبه گوشه چادر زینبه امشب جون همه بر لبه😭😭😭 روضه خون مادر زینبه.... ای زینب دلم زار زینبه گوشه چادر زینبه امشب جون همه بر لبه ... روضه خون مادر زینبه... وای زینب رسیده جون بر لبم میسوزه سینه پر تبم آسمون سینه تیره شبم قربونیه غم زینبم وای زینب اگر که غوغا نکرد اگه شکوه ز غم ها نکرد سفره دلشو وا نکرد غصه جگرشو پاره کرد ای زینب😭😭 فدای غم های تو خون میچکد از چشمان تو 😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مراثی من و تو روضه نیست مرثیه خوان سکوت کن که کس دیگری است مرثیه خوان به گریه گفت که یابن الشبیب یابن شبیب خدا گواست که جدم غریب بود غریب نمانده بود برایش نه مسلم و نه حبیب خدا گواست که جدم غریب بود غریب به گریه گفت که باید گریست باید مرد که او میان دو تا نهر آب، آب نخورد به گریه گفت عطش چنگ بر گلویش زد هزار مرتبه با سنگ بر سبویش زد به گریه گفت توانی نداشت در بدنش تنش گسسته تر از تار و پود پیرهنش به گریه گفت که جدم نفس نفس دیگر نمانده بود از او جز صدای بی جوهر به گریه گفت که فریادش آه شد کم کم به گریه گفت نگاهش سیاه شد کم کم به گریه گفت که رنگ زمین به خون گردید عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید دوباره پهلوی زهرا شکسته شد آن روز که بند بند وجودش گسسته شد آن روز به گریه گفت که گودال سرّ ناگفته‌ است لهوف گوشه‌ای از اتفاق را گفته است ندیده هیچ کسی تا بیاورد بر لب در آن میانه فقط شمر بوده با زینب چقدر فاصله از قتلگاه تا تل هست نگاه کردم و دیدم درون مقتل هست در این مسیر زنی می‌نشست و برمی‌خواست نمی‌نشست نه او می‌شکست و برمی‌خواست نشان نداشت از او غیر بوی پیراهن رسید بر بدن او ولی کدام بدن ولی کدام بدن قطعه قطعه و پرپر هزار مرتبه رحمت به پیکر اکبر توان نداشت امام آنقدر که دم بزند توان نداشت که پلکی به روی هم بزند نگاه کرد به خواهر ، امام خواهش کرد تو را به فاطمه برگرد خواهرم برگرد سید حمیدرضا برقعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هی مرورش میکند دختر که تا فرقی کند جابجا میشد قدر تا با قضا فرقی کند هی مرورش می‌کند،دیروز را آن دخترک تا که شاید قطعه ای از ماجرا فرقی کند کاش اصلا با عمو عباس هم از تشنگی من نمیگفتم که حالش نزد ما فرقی کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا