eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من بی تو نیستم، تو بی من چه می کنی؟ بی‌صبح ای ستاره‌ی روشن چه می‌کنی؟   شب را به خواب‌دیدن تو روز می‌کنم با روزهای تلخ ندیدن چه می‌کنی؟   این شهر بی تو چند خیابان و خانه است تو بین سنگ و آجر و آهن چه می‌کنی؟   گیرم که عشق پیرهنی بود و کهنه شد می‌پوشمش هنوز، تو بر تن چه می‌کنی؟   من شعله شعله دیده‌ام ای آتش درون با خوشه خوشه خوشه‌ی خرمن چه می‌کنی!   پرسیده‌ای که با تو چه کردم هزار بار یک بار هم بپرس تو با من چه می‌کنی؟!   | مژگان عباسلو |
🌹💖🌹💖🌹 تو آن قصیده ی بی اختیار موزونی من آن دو بیتی نصفه؛ چهار پاره شده تو مثل شعله ی خورشید صبحگاهانی منم که مثل اشعه ؛هزار پاره شده تو خاصتر ز سکوتی ؛ شکستنی هستی شبیه حنجره ام ؛ کز هوار؛ پاره شده برای دلبری از من خود زلیخایی که پشت جامه ی من در فرار پاره شده تو مثل دادستان ؛ سخت و تلخ و سنگینی طناب مرگ من اما به دار پاره شده تو سمت دیگر ریل و من این ورم یعنی تمام رابطه با یک قطار پاره شده...
هر صبح بی‌قرارترینم برای تو حل می‌شود شکوهِ غزل در صدای تو ای هرچه هست و نیست در عالم فدای تو   هر شب به روز آمدنت فکر می‌کنم هر صبح بی‌قرارترینم برای تو بیدار می‌شویم از این خوابِ هولناک یک صبح جمعه با نَفَسِ آشنای تو آدینه‌ای که می‌رسی و پهن می‌شود چون فرش، آسمانِ دلم زیر پای تو یک‌روز گرم و روشن و سرشار می‌شویم در خلسه‌ای که می‌وزد از چشم‌های تو روزی که با شروع کلام تو ـ مثل قند حل می‌شود شکوهِ غزل در صدای تو   پانته آ صفایی
می‌ترسم از وقتی که دلتنگت بمانم از بی تو بودن شعرهایی را بخوانم بعد از تو من هم بی قرارم روز و شبها بعد از تو دردی سخت می‌افتد به جانم بی تو بمیرم بهترست از زنده ماندن گر زنده باشم همچو مرده ناتوانم سر می‌کنم با خاطراتت لحظه لحظه با یادِ تو سوزد دلم، روحم، روانم پس، می‌شود با من بمانی تا ته عمر؟ تا من ز هجرت شعر ناید بر زبانم؟! محمدجواد_بوستانی 🍁🍃
مریم، شقایق، یاس، نیلوفر صدایش کن از خواب ناز غنچه زیباتر صدایش کن آبی‌تر از آرامش دریا کنارش باش از اقتدار کوه محکم‌تر صدایش کن خوش‌بوست او! ریحان بچین از عطر دستانش جاری‌ست او! یک چشمه از کوثر صدایش کن گاهی بخوانش سیب! سیبی سرخ از فردوس گاهی گلاب تازه‌ی قمصر صدایش کن تا شعر از لبخند او نازل شود، هر شب بین خطوط خالی دفتر صدایش کن وقتی به باران‌خیز چشمانش عطش داری در هفت دور تشنگی هاجر صدایش کن ای نیمه‌جانِ رنج! رستاخیر می‌خواهی؟ مهرش قیامت می‌کند، محشر صدایش کن این زن رسول مهربانی‌هاست در خانه مبعوث تقدیر است، پیغمبر صدایش کن عشق است اسم اعظمش در باور عالم اما به نام کوچک مادر صدایش کن    فاطمه عارف نژاد
تو از کدام تباری که هرچه ایل‌ و‌ تبار است خراب چشم تو بودند، از آن تبار، یکی من
از تبار خستگانم حالم اصلا خوب نیست لا مرُوّت این دل است ، از چوب نیست رسم ما رسم دل آزاری نبوده نازنین آنکه دل را بشکند ، محبوب نیست
. باز با آیات عشقت مست و بیمارم نکن شعر، خوابم میکند ، آرام، بیدارم نکن دوستت دارم بماند وقت دیگر، وقت هست بیقرارم مثل هرشب، خوب من، زارم نکن کار دستم میدهد اینگونه خواهشهای تو راحتم بگذار جانم، پای در کارم نکن عاشقی آسایش من ، عشق کابین من است جان من با واژه های داغ، بیزارم نکن سرخوش از گلبار شعرم ، بیخود از خود میشوم من پر از آرامشم امروز را هارم نکن من زمینی نیستم شاید، سکوتم بهتر است خواهشن دست مرا ول کن، گرفتارم نکن من " پریناز " غزلهایم، چرایش را نپرس با دلیل و حرف و منطق ، باز آزارم نکن. 󾓶
••° درد اگر درد" تو" باشد چه خیالی‌ست که من دلخوش داشتن خوب ترین دردسرم... ♥️ join»@khalvatehdel
••° عاشقان هم همه خوابند، در این موقع شب بی گمان یک دل ویران شده از عشق فقط بیدار است! ♥️ join»@khalvatehdel
••° تو از زمان تولد درون من بودى وگرنه عشق که اینقدر اتفاقى نیست... ♥️ join»@khalvatehdel
••° آشفتگان عشقت ، گیرم که جمع گردند...! جمع از کجا توان کرد، دل‌ های پاره‌ پاره...؟ ♥️ join»@khalvatehdel
••° نازنین، یک لحظه در فکرم کمی آرام گیر... خسته‌ام از بس را از اول خوانده‌ام... ♥️ join»@khalvatehdel
معشوقه پرید و پنکه را روشن کرد پروانه ی پنکه کنده شد زخمم کرد دانی که چگونه حیله اش رامم کرد؟ یک بوسه به لوچه های پُر اخمم کرد
ای که بی خبر از ساختن و سوختنی ‏عشق آمدنی بود نه آموختنی مولانا
به سـمرقند چه حاجت چو ثمر شکر هست در نجـ❤️ــف نیشکر از نهر رجــب می روید😍
پیراهن پاره ام زِ بی پولی نیست پیراهنِ یوسف و،زولیخایم اوست! دکتر به خدا که زینکِ من نرمال است دست از سرِ ما بکش!زن ام کد بانوست!
در پیش صدها باغ گل تنهای تنها گلهای روی دامنت را دوست دارم 🌿. @Mava_a
دل بردی و دل بردنت را دوست دارم! رو راست! من عطر تنت را دوست دارم :) 🌿. @Mava_a
گاهی شبیه انتهایِ تلخِ سیگار تلخی ولی بوسیدنت را دوست دارم! 🌿. @Mava_a
می گویم از کنار زیارت نرفته ها بالا گرفته کار زیارت نرفته ها اشک و نگاه حسرت و تصویر کربلا این است روزگار زیارت نرفته ها امسال اربعین همه رفتند و مانده بود هیات در انحصار زیارت نرفته ها انگار بین هیات ماهم نشسته بود زهرا به انتظار زیارت نرفته ها در روز اربعین همه ما را شناختند با نام مستعار «زیارت نرفته ها» غم میخورم برای دل رهبرم که هست تنها طلایه دار زیارت نرفته ها اما هزارمرتبه شکر خدا که هست مشهد در اختیار زیارت نرفته ها باب الحسین قسمت آنانکه رفته اند باب الرضا قرار زیارت نرفته ها
آمدی در عاشقی رسوای دنیایم کنی بی خبر از این و آن شیدای شیدایم کنی با نگاه آتشین در دام افکندی مرا خواستی سوزنده از آتش سراپایم کنی چهره زیباتر از گل را به ناز آراستی آمدی در هر نظر محو تماشایم کنی حرفی از عشق و محبت از لبانت سر نزد تا که از شوق وشعف غرق تمنایم کنی عاقبت روزی زباغ دوستی بیرون شدی تا در این دنیا مرا تنهای تنهایم کنی ..
این چنین راهی میخانه نشو میترسم !! ای دل شیفته ؛دیوانه نشو میترسم !! مشکلی نیست اگر مست نگاهی باشی ! لیک در بند ؛ دو پیمانه نشو میترسم !! نور شمع است که از دور تماشا دارد ! بی خود از خود شده ؛ پروانه نشو میترسم !! آخر قصه مجنون به خدا لیلا نیست ! با خودت این همه بیگانه نشو میترسم !! سفره عشق ؛ فریبی ست و شرابش زهری ¡ گرم این سفره شاهانه نشو میترسم !! عارفانش همه دل خون شده و حیرانند ! بی سبب عارف و فرزانه نشو میترسم !! در کویری که ندارد گل و ریحان ای دل ! خاک آن بی ثمر است ؛ دانه نشو میترسم !!
. باز با آیات عشقت مست و بیمارم نکن شعر، خوابم میکند ، آرام، بیدارم نکن دوستت دارم بماند وقت دیگر، وقت هست بیقرارم مثل هرشب، خوب من، زارم نکن کار دستم میدهد اینگونه خواهشهای تو راحتم بگذار جانم، پای در کارم نکن عاشقی آسایش من ، عشق کابین من است جان من با واژه های داغ، بیزارم نکن سرخوش از گلبار شعرم ، بیخود از خود میشوم من پر از آرامشم امروز را هارم نکن من زمینی نیستم شاید، سکوتم بهتر است خواهشن دست مرا ول کن، گرفتارم نکن من " پریناز " غزلهایم، چرایش را نپرس با دلیل و حرف و منطق ، باز آزارم نکن. 󾓶
عاشق ازشوروشرِ وسوسه پروانه‌ی توست شوق دیـدار تـو را دارد و دیوانه ی توست سال هـا سایـه تـر از سـایـه بـه دنبـال توام من ِ آواره چه دانم کـه کجا خانه ی توست بس که بـر عکس ِ لبت ثانیه هـا زُل زده ام باورم شد کـه لبـم بـر لب پیمـانه ی توست نقــره داغــم کنـد از فـاصلـه ها هُـــرم تنت آتش وسوسه در پنبه ی بی دانـه ی توست آن چه بی زمــزمه ریـزد عقـب روسری ات موجی از شُرشُر ابریشم ِبر شانه ی توست ای که عمـری بنهادی بـه رهــم دانــه و دام هدفم خـال لب و چاله ی برچانه ی توست بی تـو بانـو عسلـم خسته تــر از ارگ ِ بمـم تکیه گاه دل من باش کـه ویرانه ی توست
اگر گاهی ندانسته به احساس تو خندیدیم و یا از روی خودخواهی فقط خود را پسندیدم اگر از دست من در خلوت خود گریه ای کردی اگر بد کردم و هرگز به روی خود نیاوردی اگر زخمی چشیدی گاه گاهی از زبان من اگر رنجیده خاطر گشتی از لحن بیان من                                         حلالم کن
مجنونم و خو کرده به هرگز نرسیدن با این همه سخت است دل از چون تو بریدن از تو فقط آزردن و هی کوزه شکستن از من همه دل دادن و پا پس نکشیدن دل کفتر ماتم زده ای بود که با عشق کارش شده بـی واهمــه از بام پریدن چون سرخ ترین سیب در آغوش درختی سخت است تو را دیدن و از شاخه نچیدن آن گونه دچارت شده یوسُف که خودش هم افتاده به عاشق شدن و جامه دریدن اعجاز تو مغرورترین ساحره ها را وادارنمود ست به انگشت گزیدن تا این که به هر جا ببرد عطر تنت را واداشته ای باد صبا را به وزیدن ای چادر گلدار پریشان شده در باد خوب است به دنبال تو یک دشت دویدن
‍ ای ردیف غزلم، ورد زبانم، نفسم حاکم گسترۀ فنّ بیانم، نفسم تو چه کردی که دلم این‌همه خواهانت شد حکم کرده است فقط باتو بمانم، نفسم گوشۀ دنج اتاقم شب شعری برپاست گرم چندین غزلِ پرهیجانم، نفسم بیستون چیست؟! بگو تا دل البرز بِکَن امتحان کن! به گمانم بتوانم، نفسم چه شده راحت من این‌همه ناآرامی؟! غرق تشویش شدی، من نگرانم نفسم بسته‌ای بار سفر را به کجاها بی من؟ من که همراه‌تر از هر چمدانم، نفسم زندگی بی تو اگر مرگ نباشد، زجر است باتو تنظیم شده هر ضربانم، نفسم شب سیپد است کنار تو تنم نورانیست با تو خورشیدترین ماهِ جهانم نفسم
سمت او رفت نگاهَت،دلِ من ریخت بِهَم فکرم از اینکه زَنَم،ریخت بِهَم حلقه ی دست تو دورِ بَدَنَش،خنده ی او... حرف من نیست فقط،شهر تَنَم ریخت بِهَم! بعدِ تو بنده ی چاییُ تبُ سیگار؟...نه! نازنینم همه ی زندگی اَم ریخت بِهَم.. چَشمهایم خبر از رنج درونم دارند؛ بعدِ تو حالت غمگین شدنَم ریخت بهم..
چه غریبانه نشستم سر راهت که بـیایی چه غریبانه غریبانه نوشتم کـه کـجـایی چه صمیمانه نوشتم که تویی ذوق زبـانم و تو انگار نه انگار که هم صحبت مایـی چه یتیمانه نشستم و نوشتم که مرو یار و تو رفتی و من و برزخ این فصل جدایی پشت پای تو همه باور و ایمان دلم ریخت و قسم میخورم این صحبت خودرا به خدایی...