eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شکوفه‌های زمستان نصیب باد و تگرگند غم است عاقبت عشق اگر به وقت نیاید
‌ چه شد؟ که قدرِ وفا هیچکس نمی داند...!
به به چه انقلابی!!! به به، ببین چه جمعی به به، ببین چه قابی ساقی رسان به مجلس، وافور و جنس نابی تعبیر خواب خود راتفسیر کرده در عکس در چُرت نیم روزی، هرکس که دیده خوابی هستند اهل خدمت بی فکرِمزد و منت هستند فکر ایران، جمعی ببو گلابی جمعی تمام فاضل+ کادری تمام آبی باهمت آفریدند، یک عکس فاضلابی یک عده حرفه ای در، کار چراندن غاز یک عده آبدیده، در کار کشک سابی به به چقدر خوب است، آزاد رأی دادن با رأی مردم آمد!!! یک دولت حسابی به به که منتخب شد اکنون سلیطه خانم به به از انتخابات!!! به به چه انتخابی باهرزه های خائن، پیداست چاره گردد هر مشکلی که داریم زین پس به بی حجابی به به، به ماده گاو و این دولت خجسته به به از این خران که هستند دور گابی(گاوی) بگذر از اشتباهم در قافیه که دیگر آزادی است و وقت هر حرف ناحسابی تا انتهای کارش، پیداست از بهارش حرف از چه انقلابی ست!!! جای چه انقلابی احمدرفیعی وردنجانی
از عشق تنها در مسیر من خطر مانده آهم اثر دارد دعایم بی ثمر مانده اشکم که خشکید از فراغش شعر جاری شد آتشفشانی از غزل روی جگر مانده مثل بتی هستم که از طوفان ابراهیم آوار تهمت روی دوشش با تبر مانده مانند مریم در هجوم طعنه وتهمت از قوم خود در روز میلاد پسر مانده مانند طفل بی کس و کاری که بعد از سیل مبهوت و مات و زخمی و آسیمه سر مانده بیهوده دارید انتظار ازمن نمیفهمید ای دوستان درمانده ام درمانده درمانده دست از سرم بردار ای دنیای غارتگر چیزی ندارم جانی اما مختصر مانده
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
‌از نگاه روے تو دل‌سیر میگردد مگر؟ آخر آدم با تو باشد پیر میگردد مگر ؟
من از یاد عزیزان یک نفس غافل نیَم امّا نمیدانم که بعد از من کسی یادم کُند یا نه رهی معیری
از من عبور کردی و حالا تمام عمر باید کنار خاطره های تو سر کنم هر جای شهر یاد تو را زنده می کند راهی نمانده؛ باید از اینجا سفر کنم... مجید ترکابادی
‏با یادت،زمستان را شروع میکنیم...
‏من بودم ودل بود و کناری وفراغی این عشق کجا بود که ناگه به میان جست ┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
گفت: از دلتنگی بگو ‏گفتم: دلتنگی یعنی صدای محبوبت را بشنوی، روی برگردانی و کسی آنجا نباشد...
آه من دیشب به تنگ آمد، دوید از سینه‌ام داشت می‌آمد بسوزاند تو را... نگذاشتم !
وآنگه که به تیرم زنی اول خبرم ده تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را