چشم ما فریاد میزد عشقِ را، امّا دریغ
بر زبان هرگز نیاوردیم؛..مغروریم ما
#حسین_دهلوی
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
دیــروز گذشــت،بـیتـو، با تنهایی
امـروز خوشـا به ما که تو با مایی
حسـرت بـه دلِ طلوعِ دیدار تواَند
در فرصـتِ زیستنِ چه فرداهایی!
#مبین_اردستانی
┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
#حماسه_ی_نهم_دی_ماه
#حماسه_ی_حسینی_ع
#بصیرت
عمریست بیقرار، به سر میبریم ما
بر این قرار تا نفس آخریم ما
همراز روضهها و نواخوان نوحهها
دمساز سوز سینه و چشم تریم ما
ما را به سر هوای شهیدان بیسر است
از سر گذشتهایم چو بر این سریم ما
نام حسین محشر عظمای جان ماست
جاندادگان زندهء این محشریم ما
محشر به پا کنیم به فریاد یاحسین
امروز لشکر شه بیلشکریم ما
ما را به دست پرچم صبر و بصیرت است
با عشق و شور همدم و همسنگریم ما
ما امّت نه دی و اهلحماسهایم
مرد جهاد و همقدم حیدریم ما
حرف ولیّ ماست که “من انقلابیام”
در راه انقلاب ز جان بگذریم ما
با طلحه و زبیر بگویید تا ابد
عمّاروار همنفس رهبریم ما
“الفتنهُ أشدُّ مِن القتل” خواندهایم
هرگز ز جرم فتنهگران نگذریم ما
با فاتحان بدر ز سازش سخن مگو
امروز رهسپار دژ خیبریم ما
چشم انتظار منتقم آل مصطفی
چشم انتظار معرکهء آخریم ما
شاعر: #محمدمهدی_سیار
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت
پردهٔ خلوت این غمکده بالا زد و رفت
کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد
خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت
درد بیعشقی ما دید و دریغش آمد
آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت
خرمن سوختهٔ ما به چه کارش میخورد
که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت
رفت و از گریهٔ طوفانیام اندیشه نکرد
چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت
بود آیا که ز دیوانهٔ خود یاد کند
آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت
سایه آن چشم سیه با تو چه میگفت که دوش
عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت
#هوشنگ ابتهاج
02.mp3
7.45M
▪️صلی الله علیک ایتها الصدیقة الشهیدة
یکباره آتش شعله زد عالم سراسر سوخت
وقتیکه پیش چشم مردم ناگهان در سوخت
نامردمان مزد رسالت را عجب دادند
از ظلمشان، بعد از نبی، قرآن و کوثر سوخت
هم غنچهای از بوستان فاطمه افتاد
هم روح مابین دوپهلوی پیمبر سوخت
شد سورۀ کوثر سراسر شعلهور از کین
یعنی "فَصَلِّ" با "لِرَبِّک" سوخت "وَانْحَر" سوخت
وقتیکه آتش در سرای مرتضی افتاد
گویی که قرآن هم از اول تا به آخر سوخت
هم روی بانوی دو عالم شد کبود از ظلم
هم در میان آتش از او موی و معجر سوخت
در با لگد وا شد بهپا شد محشر کبری
روضه چه جانکاه است و کوتاه است: مادر سوخت
زهرا سپاه مرتضی بود و علمدارش
آری، علمداری که پیش میر لشکر سوخت
در حملۀ ظلم و نفاق و لشکر شیطان
افتاد از پا حیدر و محبوب داور سوخت
هر بیت آتش دارد از این داغ عالمسوز
از سوز آه فاطمه دیوان و دفتر سوخت
شاعر: #محمدتقی_عارفیان
مداح: #کربلایی_مرتضی_سعیدینیا
💠 #هیئت_محبین_اهلبیت_علیهمالسلام
🏴
جمعه و بغض گلو و دل بی تاب و دو چشم...
که به راه اند مگر جمعه موعود رسد...
"عاصی"
نشد سلام دهم عشق را جواب بگیرم
غرور یخ زده را، رو به آفتاب بگیرم
نشد که لحظه ی فرّار مهربان شدنت را
به یادگار، برای همیشه قاب بگیرم
نشد تقاص همه عمر تشنه جانی خود را
به جرعه ای ز تو از خنده ی سراب بگیرم
#محمد_علی_بهمنی
#سلام
سخنی بین من و منکرِ من نیست، تمام
دشمن عاقل ما را برسانید سلام
علم نوری ست که بر سینه ما تابیده ست
ما نخواندیم اگر فلسفه و فقه و کلام
چه ملالی ست ز دشنام رقیبان وقتی
به من از هر طرفی میرسد از دوست پیام
تو که از منطق ما بی خبری، بی خبری
تکیه بر عقل به فتوای دلِ ماست حرام
عشق درسی ست که در مدرسه حاصل نشود
که در این مرتبه جز بی خبری نیست مقام
#علی_مقیمی
شب بخیر ای ردپای گمشده در خواب ها
سایه ی رویای عشق افتاده بر محراب ها
شب بخیر ای آخرین خُنیاگر تصنیف شب
خنده هایت برده طاقت از دل بی تاب ها
شب بخیر ای تابش لبخند جان افزای عشق
غمزه ی نازت گره خورده به اسطرلاب ها
شب خوش ای شیرین ترین پرواز صفر عاشقی
در سماع واژه ها با زخمه ی مضراب ها
ای صدای رهگذر در انتظار پنجره
ای طلوع شعر من در خنده ی مهتاب ها
دلخوشی هایم شده ، دیدار قاب عکس تو
شب بخیر ای شهرزاد قصه گوی خواب ها
عطر تو پیچیده در تنهایی "یاس خیال"
شب بخیر آبی ترین نیلوفر تالاب ها
#محمد_جوکار
تعطیلی بی دوست فقط رنج و عذاب است
ای جمعه نیا جان خودت دست نگه دار
#حسین_مرادی
دل که آوردی وسط از ناتوانستن مگو
عشق آب رفته را هم باز گرداند به جو
جذر ومد دارد نگاه ماهت ای معشوقه جان
میشود جاری غزل تا میرسی از روبرو
وقت صحبت کردن تو بیخود از خود میشوم
مانده ام که ساقی است این لب ویا می یا سبو
پاسخ حرف و حدیث شهر جز لبخند نیست
کمترین تاوان برای عشق باشد آبرو
دست کم بی روسری یکبار بنشین پیش من
تا که توصیفت کنم در شعرهایم مو به مو
#حسین_مرادی
تقدیم به مادران شهدا
هنوز بوی تو را میدهند گلدانها
گرفته نور ز پیراهن تو کنعانها
گرفته کوچهٔمان آبرو ز خون تو و
به عکسهای تو آذین شده خیابانها
سپید کرده غمت مو و روی مادر را
شبیه ابر که باریده است بارانها
به انتظار تو در هر دمم که در سینی
اضافه است همیشه یکی ز لیوانها
بیا به خلوت شبهای گریهآلودم
مرا ز پای در آورده است کتمانها
به قدر چند غزل پيش مادرت بنشین
اگرچه درد دلش بوده قدر دیوانها
پس از تو زرد شده برگ شمعدانیها
پس از تو پر شده تقویمها از آبانها
سفر بخیر عزیزِ همیشه در سفرم
سفر بخیر که تن نیست جای انسانها
تو را تصدق دین محمدی کردم
خدا کند که بيفتد قبول، قربانها
#امیرحسین_پورعزیز
گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش !
سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش
زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست !
رفتنت یعنی مصیبت ، زجر یعنی باورش
یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب
وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش
حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که
خسته از تکلیف شب ، خوابیده روی دفترش
جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها
یک طرف سیگار و من یاد تو سمت دیگرش
مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست
مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش
#علی_صفری
گرَم بیایی و پرسی چه بردی اندر خاک...
ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را 🕊️💔
#بیدل_دهلوی
کیست این مَن؟
این مَنِ با مَن ز مَن بیگانهتر
این مَنِ مَنمَن کُنِ
از مَن کمی دیوانهتر؟!
#ناصر_فیض
پروانهصفت دور رخت میگردم
این پیلهء تنگ نفس اگر بگذارد
بفرمایید از کانال شعر 🦋پروانگی🦋 دیدن کنید😍
https://eitaa.com/joinchat/3501850673C486942dc5c
🌷همیشه سالم باشید و خوش🌷
آبادی شعر 🇵🇸
پروانهصفت دور رخت میگردم این پیلهء تنگ نفس اگر بگذارد بفرمایید از کانال شعر 🦋پروانگی🦋 دیدن کنید
جزء اون دسته از کانالهایی هست
که باید تو هر گوشی باشه☺️😉
تا خواستی مال خودت باشم
گفتی برایم شعر، میدانم!
بُردی دلم را زود، جوری که
من تا ابد پیش تو میمانم
میمانم اینجا در کنار تو
ای خالق اشعار نیمایی
شد بیقرارت این دل تنگم
مانند شعرت بس که زیبایی
مال منی! حالا که دل بُردی
این را فرو کن توی آن گوشَت
من حاجت دیگر ندارم جز-
"اینکه بیایم توی آغوشت"
آغوش شعرت را به روی من
وا کن که مضمون تو میباشم
اول تو مجنون بودی و حالا
من یار و مجنون تو میباشم
ای عشق شیرینم، دعایم کن!
تا مال هم باشیم پیوسته
دلشاد باشم پیش تو هر دم
از من نگردی کاشکی خسته
#جواد_محمدی_دهنوی
اگر سیلی اگر ویران اگر آشوب و طوفانی
فقط یک درصدِ قلب من مجنون پریشانی
دلم در فقر مضمون های بکر شعر فاخر شد
من از ایل گدایان و تواز قوم کریمانی
چنان اشعار ناب از کنج لبهای تو میریزد
که اصلا شهرک تولیدی قند فریمانی
اگرچه لوسم و از شیطنت لبریز و پر اشوب
نبینم از به من دلدادنت یک دم پشیمانی
اگر چه هشت میلیارد آدمی دور و برم باشد
برای درد تنهابودنم تنها تو درمانی
نمی ماند غم و درد و جراحت در دلم باتو
لبت مرهم دوچشمت شیره ی تریاک سلطانی
شدم قیصر که نامردانه غم خنجر زد از پشتم
اگرچه دختری اما هزاران داش فرمانی
برای گفتن زیباترین شعرم بیا بانو
شبی پر برگ و اذر ماهی و پر سوز و بارانی
#حسین_مرادی
نشد یک لحظه از یادت جدا دل
زهی دل! آفرین دل! مرحبا دل!
زدستش یک دم آسایش ندارم
نمی دانم چه باید کرد با دل!؟
هزاران بارمنعش کردم از عشق
مگر برگشت از راه خطا دل!
به چشمانت مرا «دل» مبتلا کرد
فلاکت: دل! مصیبت: دل! بلا: دل!
👤 ابوالقاسم لاهوتی
♥️♥️
غزل شمارهٔ ۲۱۰
یاد او در سینه کردم جامه بوی گل گرفت
دم زدم از زلف او هنگامه بوی گل گرفت
از صریر کلک، صوت عندلیب آید به گوش
بس که در تحریر نامت خامه بوی گل گرفت
جوش بلبل بر کبوتر جلوهٔ پرواز بست
تا چو برگ گل ز نامت نامه بوی گل گرفت
هر گره از طرّهٔ بند قبایت غنچهای است
تا ز همدوشیِّ سروت جامه بوی گل گرفت
شمع بیتابانه بر یاد تو میسوزد به بزم
کز بخور دود او هنگامه بوی گل گرفت
خاصگان در آتش بیطاقتیها سوختند
از نسیمت تا مشام عامه بوی گل گرفت
دست بر سر بس که بر یاد گل روی تو زد
بر سر فیّاض ما عمّامه بوی گل گرفت
#فیاض_لاهیجی
No-One-Love-.mp3
4.38M
باران و چای باشد و آهنگ بی کلام
آن لحظه شعر کار مرا می کند تمام
آن لحظه یاد تو به سراغم میاید و
من آه می کشم به غمت میکنم سلام
محمدمهدی سفیدگر