eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌باری ای باران و می‌شویی زمین را امّا نمی‌شویی دل اندوهگين را رگباری و سیلی ولی دانم که هرگز آبی بر آتش نیستی ، جان حزین را
『شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت دگر به خواب نرفت، این دل خیال‌پرست..』 - فریدون مشیری
عشق یعنی که به یوسف بخورد شلاقی درد تا مغز و سر جان زلیخا بدود
من که از یاد تو بی خوابم عزیز نوش جانت خواب راحت! شب بخیر...🌙
من خانه خراب و جمع آنها قصبه دارند همیــشه بر سیـاهی غلبه آقا و بزرگـوار و خـاکی ، در کل عشق اند تمــام دوســتان طلبه طلبه
تا آسمان بندگی باران ندارد این شوره زار زندگی پایان ندارد ماهی و حوض خانه، حتی تار و پودِ قالیچه ی مادر بزرگم جان ندارد مهمان سرایی خسته ام تاریک و بی روح متروکه ای که سال ها مهمان ندارد ابر سیاه غم که عالم را گرفتی نم نم بخوان این خیمه روضه خوان ندارد دنیا بدون آیه های محکم عشق درکی درست از سوره ی انسان ندارد
خوشبخت منم که حوزه مأوای من است گنجشکم و درس عشق آوای من است شاگرد امام صادقم؛ مکتب عشق! مجنون منم و امام، لیلای من است!
در پیش خلق سروم و نزد تو مثل بید مجنون همیشه سر به ارادت خمیده است
مثل هر شب امشبم بی خواب هستم تا سحر... خوش بخوابی ای دلیل تا سحر بیداریم...! "عاصی"
رقیب گفت بر این‌ در چه میکنی شب و روز؟ چه می‌کنم! دل گم کرده باز می‌جویم...
غم داد و گرفت تا ابد شادی را دیوار کشید راه آزادی را یک روز نشسته بی خیالم شده عشق گم کرده دلم مسیر آبادی را...
قصدِ رفتن مکن ای دوست که با رفتن تو دل ز ما می رود و، نیمه‌ی جان میماند!
نیست برتر آنکه دارد قصر و گنجِ بی شمار برتر آنست که داند عشق را تفسیر چیست؟
از پشت تریبون دلم عشق چنین گفت محبوب تو زیباست، قشنگ است، ملیح است اعضای وجودم همه فریاد کشیدند احسنت صحیح است صحیح است صحیح است 🌙 ❤️🍂☕️❤️
در جهان تا بود از قبله و محراب نشان قبله جان نبود جز رخ جانانه مرا
دوستت دارم پریشان‌، شانه می‌خواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم‌، دانه می‌خواهی چه کار؟ تا ابد دور تو می‌گردم‌، بسوزان عشق کن‌ ای که شاعر سوختی‌، پروانه می‌خواهی چه کار؟ مُردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه می‌خواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل من قصر داری‌، خانه می‌خواهی چه کار؟ خُرد کن آیینه را در شعر من خود را ببین شرح این زیبایی از بیگانه می‌خواهی چه کار؟ شرم را بگذار و یک آغوش در من گریه کن‌ گریه کن پس شانه ی مردانه می خواهی چه کار؟
ای دریغا که پس از آن همه جان بازی‌ها، بر سر کوی تو بی نام و نشانیم هنوز..
خلقت از کوثر لبخند تو آغاز شدست با کلید تو دَرِ گنجه‌ی حق باز شدست از بهشت آمده‌ای تاج پیمبر بشوی حضرت ختم رسل با تو سرافراز شدست همه دیدند به فرمان نبی معجزه شد غافل از اینکه به دستان تو اعجاز شدست بلبلی گفت که تسبیح تو را کرده غزل قمریان شاد که تسبیح تو آواز شدست کهکشان‌ها همگی حول شما می‌گردند عشق رازی‌است که با جاذبه ابراز شدست در پی علّت ایجاد جهان فهمیدیم خلقت از کوثر لبخند تو آغاز شدست
او غرق کتاب لمعه، من لقمه بدست در بحر کتاب رفته تا صفحه ی شصت در خانه ی کوچکم نشسته است مدام عشقی که میان من و حاج آقا هست
به من می‌گفت خوشبخت است با من خیال و خاطرش تخت است با من نمی دانم چه شد رفت و چنین گفت که دیگر زندگی سخت است با من میلاد خانی
هی مطلع الفجر شبها تو رفیقِ ماه تابانم کن سرسبزترین گلِ بهارانم کن با حضرت خورشید سحر می گفتم: ای صبح سپیده ،،نور بارانم،، کن جعفری
سخت است خدایی اتوی جامه ی تو در وقت فراق خواندن نامه ی تو اینها همه یک طرف، بشددت ماندم درشستن و پیچاندنِ عمامه ی تو
خوشبخت منم که حوزه مأوای من است گنجشکم و درس عشق آوای من است شاگرد امام صادقم؛ مکتب عشق! مجنون منم و امام، لیلای من است! پ.ن: ۱۹ دی‌ماه روز طلبه بر شاگردان مکتب جعفری علیه‌السلام مبارک