سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی
#علیرضابدیع
بی فاصله بنویس که بی فاصله باشد
بین من و معشوق نباید گله باشد
جزعشق میان من و او مسئله ای نیست
یعنی که نباید به جز این مسئله باشد
سرسلسله ی خوب ترین های حهانی
زیبایی اگر سلسله در سلسله باشد
بی رایحه ی موی تو عاشق نتوان بود
بگذار که در باد ، زمانی یله باشد
بگذار عجب بگذرد این قافله ی عمر
اما چو تویی نیز در این قافله باشد
ای روی لبت بوسه به اندازه ی گل،سرخ
حیف است که این شعر بدون صله باشد
#علی_مقنی
من عاشقـــم بگذار دلبــر، بیخبر باشد
بگــذار او مشغــــول افــــکار دگر باشد
اصــلاً چــــرا او را گـرفتار خودم سازم
بگــذار او پـــروانهی هر بــام و در باشد
دلتنـــگی ام را با شب تاریــــک میگویم
حتی اگـــر آن شب برایـم بیسحر باشد
بیتــابدل، دنبـــال آرامش نخــواهد بود
عاشق همان بهتر که عمـری دربهدر باشد
کم نیست گنجشکان زخمـیبال در جنگل
بهتــر، پرستوی تو هم بی بال و پر باشد
دیریست راه خانه را مـرغ دلم گـــم کرد
اصلاً همــان بهتــر که مفقـــودالاثر باشد
دیرآمــــدی هرچنـــــد امـــا زودتر برگرد
دشتم نه جای آهــوی پرشور و شر باشد
من کوچــهای سمت خیابانهای اندوهم
از جنس غم، هر روز در من رهگذر باشد
برعکس گیسوی بلنـد و مــوی افشــانت
بگـــذار فصـــل آشنـــایـی مختصر باشد
کمتر به فکــر دلبـــریهای تو خواهم بود
هرچنــد در من شور عشقت بیشتر باشد
با اینهمه از دوریات حرفی نخواهم زد
درمن اگــــر اندوه دنیـا، شعلــهور باشد
صبــح نشاطانگیــــز شالیــــزارها، با تو
بگــذار سهم من فقط خــون جگر باشد
#ذبیحالله_ذبیحی
ای پر از عاطفه در قحط محبت با من
کاش میشد بگشایی سر صحبت با من
از خروشـانی امواج نگاهت دیریست
باد نگشـوده لبش را به حکایت با من
خواستم پر بزنم با تو به معراج خیال
آسمان دور شد از روی حسادت با من
بعد از این شـور غزلهای شکوفا با تو
بعد از این مرثیه و غربت و حسرت با من
گرچه کوچیدی از این باغ ولی خواهد ماند
داغ چشمـان تو تا روز قیامت با من ..!
#جلیل_صفر_بیگی
وقتی دلم به سمت تو مایل نمیشود
باید بگویم اسم دلم، دل نمیشود
دیوانهام بخوان که به عقلم نیاورند
دیوانهی تو است که عاقل نمیشود
تکلیف پای عابران چیست؟ آیهای
از آسمان فاصله نازل نمیشود
خط میزنم غبار هوا را که بنگرم
آیا کسی زِ پنجره داخل نمیشود؟
میخواستم رها شوم از عاشقانهها
دیدم که در نگاه تو حاصل نمیشود
تا نیستی تمام غزلها معلّقاند
این شعر مدتی است که کامل نمیشود
#نجمه_زارع
نمیدانم چرا اینقدر
با من مهربانی تو؟
نمیدانم کنارت
میزبانم یا که مهمانم؟
#سیدحمیدرضا_برقعی
هرگز نمی شود که تو را دید و بعد از آن
جایی نفس کشید به جز در هوای تو
#افشین_یداللهی
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند...
#علیرضا_بدیع
تو چراغ آفتابی ، گل آفتابگردان
نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان
گل آفتاب ما را ،لب کوه سر بریدند
نکند هنوز خوابی ، گل آفتابگردان؟
نه گلی فقط که نوری ، نه که نور بوی باران
تو صدای پای آبی ،گل آفتابگردان
نفس بهار دستت ، من و روزگار مستت
قدح پر ازشرابی ، گل آفتابگردان
نه گلی نه آفتابی ، من و این هوای ابری
نکند به ما نتابی ، گل آفتابگردان ؟
تو بتاب و گل بیفشان ، " سر آن ندارد امشب
که بر آید آفتابی " ، گل آفتابگردان
#سعید_بیابانکی
سخت دل دادی به ما و ساده دل برداشتی
دل بریدن هات حکمت داشت: دلبر داشتی
از دل من تا لب تو راه چندانی نبود
من که شعر تازه می گفتم، تو از بر داشتی
قلب من چون سکه های از رواج افتاده بود
آنچه در پیراهن من بود، باور داشتی
شر عشقت را من از شور پدر پرورده ام
قصد خون خلق را از شیر مادر داشتی
دشتی از آهو درین چشمت به قشلاق آمده
جنگلی از ببر در آن چشم دیگر داشتی
پشت پلکم زنده رودی از نفس افتاده بود
روی لب هایت گلاب ناب قمصر داشتی
خاطراتم را چه خواهی کرد؟ گیرم باد برد
بیت هایی را که از من کنج دفتر داشتی
#علیرضا_بدیع
#صلی_الله_علیک_ایتهاالصدیقه_الشهیده 🍃🌹
چنان که قصد میسازند از الفاظ ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده ، خلقِ زهرا را
"ولولا فاطمه" یعنی که بی زهرا نمی دیدیم
نه احمد را ، نه حیدر را ، نه هرگز خلق دنیا را
بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده
عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را
صفاتش آینه دارِ صفات کبریا باشد
چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را
چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را
کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف می آید
که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه ، دریا را
نشسته از الف تا یاء ، حیران چنین معنا
بلی ظرفیّتِ وصفش نمی باشد الفبا را
حماسه می تراود آنقدر از خطبه هایش که
به خطبه میکَند از جای کوهِ پای بر جا را
زهی عفّت ، زهی عصمت ، زهی بانوی نوری که
علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را
تنور خانه ی او گرم دارد جان عالم را
به رشک انداخته نورِ تنورش ، طور سینا را
قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست
نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را
بلی آن فاطمه که خلق عاجز مانده از درکش
که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را
بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش
رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را
بلی آن فاطمه که بهر کار خانه اش حتی
فرستاده خدایش "سوف یعطیک فترضی" را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
بهم زد حیله ها و مکرهای شومِ اعدا را
بلی آن فاطمه که خطبه های آتشین او
شکست آخر سپاهِ بُت پرستِ لات و عُزّا را
بلی آن فاطمه که سیره اش تفسیر قرآن است
هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را
بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما
و از ما دستگیری می کند امروز و فردا را
مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت
خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را
نمیدانم که سیلی با رُخش...اصلا چه میگویم؟!
که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را
دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا
میان شعله ها تنها صدا زد نامِ بابا را
کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش :
به دامن گیر مادرجان سرِ آشفته ی ما را
گره وا میکند از کار شیعه ، گریه بر مادر
مگیر از ما خدایا روضه ی امّ ابیها را
#عاصی_خراسانی
#میلاد_حضرت_زهرا سلاماللهعلیها
#شاعران_آئینی
شعر پر آرایه تو در تو نباشد ،بهتر است
هرچه باشد قافیه، گیسو نباشد، بهتر است
خودکشی دارد هزاران راه اما زیر غم
خودخوری در گوشه ی پستو نباشد، بهتر است
در به در دنبال دیوارم برای هق هقم
سر فقط وابسته به زانو، نباشد بهتر است
اشک گاهی می شود تسکین دردت منتها
پا به پای عشق و رودر رو نباشد ،بهتر است
از کجا پیدا شد این «خرچنگ» بدهیبت خدا!!!
زندگی در چنگ این زالو نباشد ،بهتر است
¤¤
حال و احوالت عزیزم روز زیبایت بخیر
دلبر شیرین من اخمو نباشد، بهتر است
تا که از حرف و حدیث دیگران راحت شوی
روی چشمت عشق من ابرو نباشد، بهتر است
انقدر از زلف می گویند شاعرها که من
غیرتی گشتم سرت را مو نباشد، بهتر است
گریه را بس کن به قرآن در میان شیر ها
عشق در پیراهن آهو نباشد ،بهتر است
خوشکلی بانوی من بس کن تو هم ،از من نخواه
آینه در کیف زیبا رو نباشد ،بهتر
وقت پایان ملاقات است و من زندانی ام!
خانه ی بی عشق و بی بانو،نباشد بهتر است
#محمدجواد_منوچهری
#سرطان
#خرچنگ
#کتابگیدا