eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
76 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. 💠 ماییم و خط خمینی... ای مشرق چشم‌هایت مأوای خورشید ایران تابید تا قلب مغرب از نور مهر تو ایمان ای آسمان نگاهت معنای آرامش ما ای در بلندای تاریخ نامت به‌پا کرده طوفان پیش از تو ما قطره بودیم تنها و از هم گسسته دریا شدیم از دم تو سرشار از دُرّ و مرجان ای روح اندیشۀ ما مهر تو در ریشۀ ما شد عاشقی پیشۀ ما تا گفتی از درس قرآن روشن شد از پرتو تو صد ماه تابان به عالم جان هزاران ستاره از مهر رویت فروزان بر خاک افتاده دنیا پیش قیام و مقامت رفتند با تو به افلاک دل‌های از غم پریشان از فیض نور حضورت گل کرد جان‌های عاشق در مکتب سرخ عشقت بالید روح شهیدان از شور شیرین شعرت شیدا شده دفتر دل کوه شکوه کلامت باقی است در کشور جان تو اسوۀ مهر و قهری شیواترین شعر دهری ای روح سرخ حماسه ای معنی عشق و عرفان تو روح این انقلابی تفسیر اسلام نابی با تو به عزت رسیدیم، گشتیم با تو مسلمان دل در تو غرق تماشا چشم از فراق تو دریا بستیم با جانشینت از جان و دل عهد و پیمان هرکس گرفتار یاری است در بند زلف نگاری است ماییم و خط خمینی ماییم و پیر جماران ✍️ 🎋
خسته‌ام، حــال مرا مـرداب می‌داند فقط شب، شب دلتنگ بی مهتاب می‌داند فقط بس‌که دارم سـر به دیــوار اتــاق خــالی‌ام رنگ و بوی گــریه‌ام را قــاب می‌داند فقط این‌که دوراز چشم‌های تو چه‌دارم می‌کشم ســاحل افتـــاده در سیــلاب می‌داند فقط برگلـــوی آرزوهـــایم نشــــانــدی زخـــم‌ها درد جــان‌ســـوز مرا، قصاب می‌داند فقط سفره پهن‌و..هرچه می‌گردم تو اما نیستی حــال بیمـــار مـــرا بشقــاب می‌داند فقط در میان خاطـراتت می‌زنم هی دست و پا این تب و تاب مرا، غـــرقاب می‌داند فقط شمعـم و هر لحظه خاکستر شدن‌های مرا نیمه‌شب، پـــروانه‌ی بی‌تاب می‌داند فقط
درب و داغانم و ناکوک ،مرا می فهمد هرکه از عرش زمین خورده و بیچاره شده یا خیالی به سرش بوده و با حادثه ای کاخ رویاش فرو ریخته آواره شده بد بهم ریخته احوال دلم چون مردی که نظر خورده ی چشمان حسود است ولی هر بلایی که سرش آمده مردم گفتند خوردن چوب خطا بوده و کفاره شده مثل شیخی که شده شهره ی تقوا، به تقی وا شده قفل دلش ،مانده که یکباره چطور!؟ با وجود همه ی ذکر و دعاهای شبش غرق و دلبسته ی یک دختر بدکاره شده مثل آن قطره ی باران که عطش داشته تا به زمین بوسه زند ،غرق شود در دل آن شادمان آمده از بخت بدش در حوضی مهره ی بازی تکراری فواره شده نامه ی عاشق دلسوخته ای هستم که وقت تقدیم گرفتار خجالت شده است آنقدر رفته و در آمده هربار از جیب هر کجا تا به تنش بوده زهم پاره شده گیج و نافرم ترین حالت یک انسانم بعد تفسیر شدن های غلط در جمعی که به لیچار توهم زده ها مهمانِ اشک سردی است که منجر به غزلواره شده
دوریم و درون دل هم ، خانـه زدیم در خواب و خیال ،موی هم شانه زدیم هر روز گرفتـار جهنـم دره... شب حـرف قشنگ عشقولانـه زدیم
جانم به لب آمد، و نشستم گله کردم نفرین به تو و بانی این فاصله کردم رنجیده شوی از من مجنون گله ای نیست بد بودی و یک عمر تو را حوصله کردم هی سوختم و ساختم و حیف دوپا که در راه غم عشق تو پر آبله کردم من رفته ام از دست امیدی به شفا نیست بیهوده فقط دور سرت هروله کردم... من شهر رها گشته ی دور از گسل اما بدجور خدایا هوس زلزله کردم... 📚گیدا
عاشقی کن بی خیال وصل و هجران ای عزیز گـاه گـاهی جـاده هـا از شـهـر مقـصـد بهتـرند --------•⊱♥⊰•-------
در لحظه‌ی دیدار تو، گفتم که بعید است چشمان تو، من را نکشاند به تباهی! 👤 میثم قاسمی ♥️
شیدایی و شور و شَرَم را دوست دارم احساس های محشرم را دوست دارم قلبم به عشقت اعتقادی سخت دارد باور نداری باورم را دوست دارم رقصیدن در شعله ها پروانگی بود سرمستی بال و پرم را دوست دارم گفتی که جادو می کند چشم خمارت با یاد تو چشم ترم را دوست دارم هر روز من در حسرت جانسوز عشق است رنجی که از تو می‌برم را دوست دارم عکس تو را بر روی پلکم میگذارم شب گریه‌های آخرم را دوست دارم
اگرچه رفتنت از ابتدا مقدر بود پس از تو خاطره‌هایت عذاب دیگر بود غمت قدم به قدم روی گونه‌ام لغزید و اشک‌های من از التماس بدتر بود تو از نگاه کسی دور می‌شدی امّا دهان پنجره از بوسه‌ات معطر بود چه آرزوی غریبی که باز بی‌پروا همیشه در پی پرواز با کبوتر بود دوباره بعض من و انتظار بی‌رحمت که چشم‌های تو بیش از خودت ستمگر بود
به کسی سپار دل را که دلت نگاه دارد ‌..
نه می شود که ترا عشق من جواب کنم نه آنکه این دل وا مانده را مجاب کنم میان غصه ی تنهائی و غم عشقت غم زلال ترا بی شک انتخاب کنم دچار مهر توام، جان بخواه می میرم مباد اینکه از امر تو اجتناب کنم به ناز پنجره وا کن ببینمت ای ماه بمیرم آنکه اگر رو بر آفتاب کنم بنوش یک دو غزل از لبم که تا دم صبح ترا ببوسم و ترک از شراب ناب کنم زلال شبنم صبحی و همدم گل سرخ خطاست پیش تو صحبت من از گلاب کنم من از نگاه تو خواندم که دوستم داری اجازه هست ترا دلبرم خطاب کنم؟
باید این رابطه از روی رفاقت باشد نه سلامی که فقط از سر عادت باشد عشق آنگاه قشنگ است که در سایه‌ی آن نه خیال تو ، که وجدان تو راحت باشد مهربانی فقط این نیست که گاه از سر لطف حالی از دوست بپرسی که سلامت باشد گله ای از تو ندارم گُل من ! کی دل من مثل دل های دگر اهل شکایت باشد؟ خواستم حرف دلم را رُك و راحت بزنم ور نه کی دوست سزاوار ملامت باشد ! فرض کن بشکند از دست تو یک شب دل من تن تو خرّم و جان تو سلامت باشد