eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دل داشتیم؛ دادیم! جان بود، عرض کردیم! چیزی که یار خواهد صبر است و ما نداریم...  
قند مکرر اسم حسین است والسلام شیرین ترین کلام،کلام حسین شد با یڪ سلام صبح به ارباب بے کفن روزم پر از جواب سلام حسین شد
▫️ هرچند به دل گدازه دارم ای عشق صد شکر هوای تازه دارم ای عشق هربار برای دیدن صبح قشنگ ، از چشم شما اجازه دارم ای عشق
جنگ_نرم همان قیام رهایی، همان قسم باقی است صدای ظلم که باشد جهاد هم باقی است به هوش باش که این دفعه جنگمان نرم است سرِ رسانه‌ی جاهل به شبهه‌ها گرم است کمر ببند که جنگ رسانه‌ای داریم دراین مسیر، مرام یگانه‌ای داریم در این نبرد مجازی هزاروصد کشته است گلوله‌های من اینک به زیر انگشت است در این مقابله آتش به اختیارم من همیشه در همه جا بین کارزارم من میان سنگر ایمان مقابل کفرم کنون اگر که نجنگم مکمل کفرم دفاع پشت دفاع و قیام پشت قیام قوام آمده اینک خمیر این اسلام ستون پنجم دشمن خزیده پشت قلم بهانه‌های خیالی همیشه کرده علم شبانه روز بجنگم برابرش بس نیست که دست برتر این ماجرا مشخص نیست هزار شکر که با این نظام هم قسمم نمی‌رود به تباهی شرافت قلمم
30.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️گروه سرود پدر دختری❤️ واقعاً عالیه، هم عالی ✅چقدر حس خوبی نسبت به ایجاد می‌کنه؛ البته خیلی غیرمستقیم👌 واقعاً جای این دست کارها در صدا و سیما خالی هست...‼️⁉️ ✍اگه دختر دارید، حتما با دخترتون ببینید و لذت ببرید.🌺
دیر شد، بازآ که ترسم ناگهان پرپر شود دسته گل‌هایی که از شوقِ تو در دل بسته‌ام... شفیعی کدکنی
با ملائک‌ روضه می‌گیریم بگذارند اگر ذره‌ای از تربتت را در مزارم کربلا «عاقبت خاک گِل کوزه گران» هم گر شوم با نسیم آید به سوی تو غبارم کربلا
🍃 حَسـرت بَـرم بـه مُحتضری، کاخرین نفس روی تو دید و خنده زد و گفت: یا حسین
شبیه مرد عاشق پیشه‌ای بودم که از شهرش به دنبال طبابت رفت، اما شهریار آمد...
مباش فکر رسیدن که در طریقت عشق جز انتظار کشیدن در انتظار تو نیست
سخن خلاصه کنم: عاشقی همان رنجی‌ست که در فراق ثریا به شهریار گذشت...
هر قدر دوندگی کنی ، باخته ای احساسِ برندگی کنی ، باخته ای بی داشتنِ زندگیِ اسلامی هر سبک که زندگی کنی ، باخته ای 🖊مجید بوری
شبیه دستِ گرفتارِ در حنا مانده میانِ بهمنِ کوچِ تو عشق جا مانده تو رفته ای و به امیّدِ کشفِ روزنه ای تمامِ قد ،نگران دست در دعا مانده برای درک حقایق همیشه کور و کر است کسی که عشق چشیده ست و مبتلا مانده دوباره رخت عروسی به تن کشیده زمین میان کوچه ی برفی دو ردّ پا مانده... دلم به میل خودش رفته تا قدم بزند دوباره شب شده این خیره سر کجا مانده!؟ گمان کنم که قرار و مدار و خاطره ای میان برف دل انگیزِ کوچه ها مانده و باز پای قرارش نشسته یخ زده است امان ز دستِ دلِ مبتلایِ وا مانده طبیب آمد ودید و سپس جوابش کرد دلی که بعد تو بی رحم ،در کما مانده 📚گیدا
هر که رفت از دیده، داغی بر دلِ ما تازه کرد در زمینِ نرم، نقشِ پا نمایان می‌شود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم غم عزیز هرجا غم تو هست، بجز غم عزیز نیست پای غم تو شادی عالم عزیز نیست از اشک روضه‌های تو حاجت گرفته‌ایم گریه‌کن تو پیش خدا کم عزیز نیست تا گریه بر تو مانده چه‌حاجت به این‌وآن؟ کوثر که هست چشمه‌ی زمزم عزیز نیست اثبات کرده‌اند شهیدان کربلا در امتحان عشق تو جان هم عزیز نیست عمری که با تو می‌گذرد سال‌ها خوش است اما بدون لطف تو یک‌دم عزیز نیست ما اهل گریه‌ایم و کتابی برای مان اندازه‌ی لهوف و مقرّم عزیز نیست چون ماه عشق‌بازی با توست، پیش ما ماهی شبیه ماه محرم عزیز نیست... ما نیز مثل سعدی شیراز گفته‌ایم؛ "ما را به‌جز تو در همه عالم عزیز نیست"
با رفتنت دل را شــــریک درد کردی برگ درخت دلخوشی را زرد کــردی گرمــــــای آغوشت تمام زندگی بود از پیش من رفتی هوا را سرد کردی ✍
من صاحب غرق در تکریمم دلداری همسایه ، شده تقدیمم تعطیلیه شنبه ی ایرانم من تاج گل مراسم حسین جعفری
از راه آمد موسم سبز بهاران دلها گل افشان گشت ،باز از یاد یاران گردید گلشن ،دشتهای کفر وتردید از جویبار جاری خون شهیدان آنان که از دار و ندار خویش رستند شد نامشان زینت به هر کوی وخیابان آزاد کردند از قفس ققنوس ها را کردند در زنجیر دست وپای شیطان بار سفر بستند کرکس های خونخوار سوی کنام وبیشه برگشتند شیران با رهبری فرزانه و آگاه، برگشت این کشتی از بطن تلاطم های طوفان زن ،زندگی ،آگاهی و آزادگی را تفسیر کرده رهبر دانای ایران تشبیه کرده دامن زن را به مکتب چون با کمال و فضل خود می سازد انسان این افتخارماست که اسلام باشد سرمنشاو آغاز جمهوری در ایران بار امانت را به دست ما سپردند آری شهیدان وطن، این گوی ومیدان شاعر:
هم مرد حماسه‌های طوفانی بود هم سالک قله‌های عرفانی بود مانده‌ست هنوز تا که بشناسیمش یک رهرو مکتبش سلیمانی بود شاعر:
اقرار کن بلندی این اقتدار را این انقلاب مستمر ریشه دار را باید به تنگ چشمی دشمن نشانه رفت فرّ و شکوه این همه نقش و نگار را مرگا به ما اگر که به ضحاک وا نهیم این سرزمین رستم و اسفندیار را بهمن اگر چه سرد ؛ ولی نیمه های آن حس می کنم طراوت فصل بهار را روزی که چشم ظلمت شب روشنا گرفت روزی که داد خاتمه شب های تار را در موجی از کدورت و در اوجی از غبار دیدند آن زلالیِ آیینه وار را هرسال یاد و خاطره ات زنده می شود قلبی تپنده تر شده ای روزگار را شاعر:
دوگام مانده به هم، سیبی از هوا افتاد چه اتفاق قشنگی میان ما افتاد … اگر چه لذت بخشش هزار چندین است برای بوسه فقط انتقام شیرین است …
محرمی نیست وگرنه که خبر بسیار است رمق ناله کم و کوه و کمر بسیار است ای ملائک که به سنجیدن ما مشغولید بنویسید که اندوه بشر بسیار است ساقه‌های مژه‌ام از وزش آه نسوخت شکر در جنگل ما هیزم تر بسیار است سفره‌دار توام ای عشق بفرما بنشین نان جو زخم و نمک خون جگر بسیار است هر کجا می‌نگرم مجلس سهراب‌کشی است آه از این خاک بر آن نعش پسر بسیار است پشت لبخند من آیا و چرایی نرسید پشت دلتنگی‌ام اما و اگر بسیار است اشک آبادی چشم است بر آن شاکر باش هرکجا جوی روانی است کپر بسیار است سال‌ها رفت و نشد موی تو را شانه کنم چه کنم دوروبرت شانه به سر بسیار است
در خواب تو را دیدم و چون دیده گشودم دیدم همه جا پرتو مهتاب دمیده سهیلی
شاید این غصه مرا بعد تو دیوانه کند که قرار است کسی موی تو را شانه کند