eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. بااینکه زخم‌ خورده‌‌اَم از بی‌وفایی‌اش از تیغ تیز عشق نکردم حذر هنوز 😔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدم بزن همه ی شهر را به پای خودت و گریه کن وسط کافه ها برای خودت تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت ! شبیه نوح اگر هیچکس به دین تو نیست تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست بزن اگر که زدی، تکیه بر عصای خودت بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن تویی که گم شده‌ای بین عکسهای خودت 💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرطور که میلت شده با ما به جدل باش! "ماییم و تو ای جان که جگر گوشه مایی"
دینتان عاشق شدن را مستحب نامیده بود ای به ظاهر مذهبی، اصلاً ثواب هم می‌کنی؟! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مرهم زخمم تویی جانم به جانت بسته است غیر تو ، جز مردن و رفتن نمی خواهد دلم
درد یعنی که بدانی دل او مال تونیست....!
اینهمه شعر نوشتم که بخوانی اما حیف گفتی که ز اشعار و غزل بیزاری......!
امشب کی سیدخندانه؟! 📎 سیدخندان 😁 🕘 ساعت ۲۳:۰۰ 📺شبکه دو سیما 🔁 بازپخش روز بعد 🕝 حوالی ۴:۴۵ و ۱۷:۲۰
سلام مهدی (عج) جان شرمنده اگر دعای من کار نکرد آنجور که باید دلم اصرار نکرد عجل لولیک الفرج گفت لبم اما دل من درست رفتار نکرد 🍃🌺🍃
درهای غصه را یکباره می‌بندی وقتی‌که می‌خندی
هی مگو که قارقار می‌کند! تو زبان زاغ را نخوانده‌ای؛ عاشق است و یاریار می‌کند
فصل آخر نوشته خواهد شد گفت این را کسی که می‌دانست: مرگ، روزی فرشته خواهد شد
فصل‌ها، جاده‌های خستگی‌اند؛  بی‌ نگاهت رسیده‌ام به خزان؛  برسانم به دور برگردان!
لَختِ جگری بر سرِ هر اشک فشاندیم حقّ‌ِ نمکِ گریه ادا شد، چه به‌جا شد...
چشم،زخمی بود بی‌روی تو بر رخساره‌ام سوزنِ مژگان گرفتم، دیده بر هم دوختم...
یارب! چه فرخ طالعند، آنانکه دَر بازار عشق دردی خریدند و غم دنیای دون بفروختند...
مثل یک کودکِ تنهای به دور از مادر لحظه ای گر بشوم از تو جدا می‌ترسم من نه از درد، نه از مرگ و نه از آدمها بلکه از رفتن بی چون و چرا می‌ترسم بحثِ نامحرم و دنیای مجازات به کنار از همین بوسه که دادی به خطا می‌ترسم هم نشینی سخن، با گل و بلبل خوش است صحبت از بلبل غمگین به صبا می‌ترسم سر دوست داشتن تو با من و خالق دعواست من از آن شب که شوم دست به دعا می‌ترسم بعد از آن روز که گفتی《خداخافظ تو》 گاه و بیگاه من از اسم خدا می‌ترسم...
جفت هم بودیم و شاید مصلحت دانسته دنیا در بدر باشیم و عشقی، داستانش بسته باشد حالِ من آن کودک سرگشته را ماند که مادر می‌زند او را و می‌خواهد دهانش بسته باشد محمدجواد منوچهری
تقدیم به فوتبال دوستان 👇👇👇👇👇 دیدمت، عشق چنان رفت به دلم تکل دو پا❤ که از آن لحظه شروع شد همه بی تابی ها💙 تک به تکبا تو شدم، دیدم عجب، حق دارند❤ به تو چشمک بزنند اینهمه مهتابی ها💙 موج مکزیکی موهای تو، دل را بِرُبود❤ شور این موج بپرس از همه فوتبالی ها💙 نامه را سمت تو انداختم و اوت نرفت❤ شکر خواندی، نشدم قاتی اخراجی ها💙 طوری دیوانه و مجنون تو می باشم که❤ دم به دم هو شوم از سوی تماشاچی ها💙 ترسم این است که دربی بروی ورزشگاه❤ و طرفدار تو گردند همه سرخ آبی ها💙 چقدر عشق به چارچوب دلت شوت زدم❤ کی خلاصم بکنی از همه دلسردی ها؟💙 موقعیت من عالی ست،آوانتاژ بده❤ دل من خسته شد از اینهمه نامردی ها💙 دل من در تله آفساید تو هی می ماند❤ تو نکن با دل بیچاره، از این شوخی ها💙 ما به زودی برسیم خدمت اف ای سی تان❤ بله بر من بده و با تو زمان بندی ها💙 آفریده ست خدا همچو مهاجم ما را❤ بیکران است چو دریا، دل پیوندی ها💙 شک نکن، با من اگر وارد بازی بشوی❤ فصل و نیم فصل، ز قلبت ببرم تلخی ها💙 کاش در زندگی ام با تو شوم هم تیمی❤ برویم در پی آبادی آبادی ها💙 من و تو با دو سه فرزند، به یک کلبه ی دور❤ فارغ از فحش، به دور از همه ی لابی ها💙 🌾 سروده:۱۴۰۲/۲/۳
ای خوشا وقتی که بگشایم نظــر در روی دوست سر نهم در خط جانان ، جـــان دهم بر بـــوی دوست!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🍃 دل بر کنم از این دلِ مرداب‌وارِ تنگ با رود رو به جانبِ دریا کنم، ولی...
درهای غصه را یکباره می‌بندی وقتی‌که می‌خندی
فصل آخر نوشته خواهد شد گفت این را کسی که می‌دانست: مرگ، روزی فرشته خواهد شد
هی مگو که قارقار می‌کند! تو زبان زاغ را نخوانده‌ای؛ عاشق است و یاریار می‌کند
♡•• تُــــــــو ࢪا دࢪ خلالِ اندوهمـ دوســت مۍداࢪمـ ... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
♥️🌱 انگشت به لب مانده ام از قاعدهٔ عشق ما یار ندیده، تب معشوق کشیدیم
شکست بغض و فرود آمد آبشار غزل چنانکه آینه شد مست در کنار غزل بیا به رسم قدیم آرزو کنیم ای دل که روزگار بچرخد به اعتبار غزل تمام کار جهان را تو می دهی سامان تویی که شهره ی شهری به انتشار غزل بدون گوشه ی چشمت شبیه برکهٔ گنگ بغل گرفتمت این غم را در انتظار غزل دلم گرفته از این ایل مانده در پاییز بیا که سبز بمانیم ای بهار غزل اگر حضور تو باشد به بزم انجمنی دوباره باده بنوشیم در جوار غزل