.
بااینکه زخم خوردهاَم از بیوفاییاش
از تیغ تیز عشق نکردم حذر هنوز 😔
#جواد_محمدی_دهنوی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قدم بزن همه ی شهر را به پای خودت
و گریه کن وسط کافه ها برای خودت
تو خود علاج غم و درد بیشمار خودی
برو طبیب خودت باش و مبتلای خودت !
شبیه نوح اگر هیچکس به دین تو نیست
تو با خدای خودت باش و ناخدای خودت
دوباره دست به زانوی خود بگیر و بایست
بزن اگر که زدی، تکیه بر عصای خودت
بگرد و صورت خود را دوباره پیدا کن
تویی که گم شدهای بین عکسهای خودت
#حسین_زحمتکش 💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرطور که میلت شده با ما به جدل باش!
"ماییم و تو ای جان که جگر گوشه مایی"
#محدثه_نصراصفهانی
دینتان عاشق شدن را مستحب نامیده بود
ای به ظاهر مذهبی، اصلاً ثواب هم میکنی؟!
#سجاد_شیرازیان
مرهم زخمم تویی جانم به جانت بسته است
غیر تو ، جز مردن و رفتن نمی خواهد دلم
#شهریار
اینهمه شعر نوشتم که بخوانی اما
حیف گفتی که ز اشعار و غزل بیزاری......!
#سارا_یوسفی
May 11
سلام مهدی (عج) جان
شرمنده اگر دعای من کار نکرد
آنجور که باید دلم اصرار نکرد
عجل لولیک الفرج گفت لبم
اما دل من درست رفتار نکرد
#محمدجواد_منوچهری
#اللهمعجللولیکالفرج
🍃🌺🍃
#سهگانی
هی مگو که قارقار میکند!
تو زبان زاغ را نخواندهای؛
عاشق است و یاریار میکند
#محمدشریف_سعیدی
#سهگانی
فصل آخر نوشته خواهد شد
گفت این را کسی که میدانست:
مرگ، روزی فرشته خواهد شد
#علی_عاملی
#سهگانی
فصلها، جادههای خستگیاند؛
بی نگاهت رسیدهام به خزان؛
برسانم به دور برگردان!
#زهرا_حیدری
لَختِ جگری بر سرِ هر اشک فشاندیم
حقِّ نمکِ گریه ادا شد، چه بهجا شد...
#بیدل_دهلوی
چشم،زخمی بود بیروی تو بر رخسارهام
سوزنِ مژگان گرفتم، دیده بر هم دوختم...
#منصف_طهرانی
یارب! چه فرخ طالعند،
آنانکه دَر بازار عشق
دردی خریدند
و غم دنیای دون بفروختند...
#شیخ_بهایی
May 11
مثل یک کودکِ تنهای به دور از مادر
لحظه ای گر بشوم از تو جدا میترسم
من نه از درد، نه از مرگ و نه از آدمها
بلکه از رفتن بی چون و چرا میترسم
بحثِ نامحرم و دنیای مجازات به کنار
از همین بوسه که دادی به خطا میترسم
هم نشینی سخن، با گل و بلبل خوش است
صحبت از بلبل غمگین به صبا میترسم
سر دوست داشتن تو با من و خالق دعواست
من از آن شب که شوم دست به دعا میترسم
بعد از آن روز که گفتی《خداخافظ تو》
گاه و بیگاه من از اسم خدا میترسم...
#حسین_وصال_پور
جفت هم بودیم و شاید مصلحت دانسته دنیا
در بدر باشیم و عشقی، داستانش بسته باشد
حالِ من آن کودک سرگشته را ماند که مادر
میزند او را و میخواهد دهانش بسته باشد
محمدجواد منوچهری
#اشعار_عاشقانه
#شعر_های_عاشقانه
#اشعار_ناب
تقدیم به فوتبال دوستان 👇👇👇👇👇
دیدمت، عشق چنان رفت به دلم تکل دو پا❤
که از آن لحظه شروع شد همه بی تابی ها💙
تک به تکبا تو شدم، دیدم عجب، حق دارند❤
به تو چشمک بزنند اینهمه مهتابی ها💙
موج مکزیکی موهای تو، دل را بِرُبود❤
شور این موج بپرس از همه فوتبالی ها💙
نامه را سمت تو انداختم و اوت نرفت❤
شکر خواندی، نشدم قاتی اخراجی ها💙
طوری دیوانه و مجنون تو می باشم که❤
دم به دم هو شوم از سوی تماشاچی ها💙
ترسم این است که دربی بروی ورزشگاه❤
و طرفدار تو گردند همه سرخ آبی ها💙
چقدر عشق به چارچوب دلت شوت زدم❤
کی خلاصم بکنی از همه دلسردی ها؟💙
موقعیت من عالی ست،آوانتاژ بده❤
دل من خسته شد از اینهمه نامردی ها💙
دل من در تله آفساید تو هی می ماند❤
تو نکن با دل بیچاره، از این شوخی ها💙
ما به زودی برسیم خدمت اف ای سی تان❤
بله بر من بده و با تو زمان بندی ها💙
آفریده ست خدا همچو مهاجم ما را❤
بیکران است چو دریا، دل پیوندی ها💙
شک نکن، با من اگر وارد بازی بشوی❤
فصل و نیم فصل، ز قلبت ببرم تلخی ها💙
کاش در زندگی ام با تو شوم هم تیمی❤
برویم در پی آبادی آبادی ها💙
من و تو با دو سه فرزند، به یک کلبه ی دور❤
فارغ از فحش، به دور از همه ی لابی ها💙
#مصطفی_پیوندی_سرخه 🌾 سروده:۱۴۰۲/۲/۳
ای خوشا وقتی که بگشایم
نظــر در روی دوست
سر نهم در خط جانان ،
جـــان دهم بر بـــوی دوست!
#فروغی_بسطامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚🍃
دل بر کنم از این دلِ مردابوارِ تنگ
با رود رو به جانبِ دریا کنم، ولی...
#قیصر_امین_پور
#شعر_خوانی
#سهگانی
فصل آخر نوشته خواهد شد
گفت این را کسی که میدانست:
مرگ، روزی فرشته خواهد شد
#علی_عاملی
#سهگانی
هی مگو که قارقار میکند!
تو زبان زاغ را نخواندهای؛
عاشق است و یاریار میکند
#محمدشریف_سعیدی
♡••
تُــــــــو ࢪا
دࢪ خلالِ اندوهمـ
دوســت مۍداࢪمـ ...
#نزارقبانۍ
♥️🌱
انگشت به لب مانده ام از قاعدهٔ عشق
ما یار ندیده، تب معشوق کشیدیم
#صائب_تب
شکست بغض و فرود آمد آبشار غزل
چنانکه آینه شد مست در کنار غزل
بیا به رسم قدیم آرزو کنیم ای دل
که روزگار بچرخد به اعتبار غزل
تمام کار جهان را تو می دهی سامان
تویی که شهره ی شهری به انتشار غزل
بدون گوشه ی چشمت شبیه برکهٔ گنگ
بغل گرفتمت این غم را در انتظار غزل
دلم گرفته از این ایل مانده در پاییز
بیا که سبز بمانیم ای بهار غزل
اگر حضور تو باشد به بزم انجمنی
دوباره باده بنوشیم در جوار غزل
#محمد_صادق_بخشی