eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
103 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. به سر دارم هوای کویت ای دوست به دل شوق وصال رویت ای دوست سر و دل هر دو شیدای لقایت مگر افتد گذارم سویت ای دوست
. ملولم کرده دلبر با نگاهش شدم جادوی چشمانِ سیاهش اگر، آید به کوی من نشیند کنم جان را نثارِ خاکِ راهش
کاش در دیدار اول پای قلبم می‌شکست لااقل از درد می‌مُردم نه از این انتظار
صبح ات بخیر شاعر لبخند های شهر آیینه های شعر تو در جای جای شهر با دستهای آبی تان سبز میشود گل واژه های زرد غزل در صدای شهر رنگین کمان هر غزلت وصل می کند دل را به پشت پنجره انتهای شهر شب ها کسی که از دلتان رد نمیشود حک می شود به دفترتان ، ردپای شهر گاهی برای شعر شما آه می کشد مردی غریب و گمشده در ماجرای شهر یک کوله بار بسته و یک انتظار سرد در ازدحام مردم بی اعتنای شهر بغضی به روی شیشه و یک کوپه بی کسی دستی بدون بدرقه آشنای شهر دیوارهای ساکت شهر و ... صدای سوت... صبح ات بخیر شاعر لبخند های شــــهر... "رسول قشلاقی
. 🌸 حضرت امام صادق علیه‌السلام فرمودند: لاَ يَنَالُ شَفَاعَتَنَا مَنِ اِسْتَخَفَّ بِالصَّلاَةِ هرکس که ز ما چشم شفاعت دارد باید که به راه ما قدم بگذارد هرگز به صف شفاعت ما نرسد آن‌کس که نماز را سبک بشمارد ✍️
خلایق در تو حیرانند و {جای حیرتست الحق} که مه را بر زمین بینند {و‌ مه بر آسمان باشد} ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
▫️ دارم صنمی، چهره‌برافروخته‌ای راه و روش عاشقی آموخته‌ای او عاشقِ دیگریّ و من عاشقِ او من سوختهٔ سوختهٔ سوخته‌ای ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بیستون کندن فرهاد نه کاری است شگفت ؛ شورشیرین به سر هرکه فتد،کوه‌کن است
نه راه‌ رفتنم از تو، نه راه برگشتن..!! همیشگی است در این منزلت، اقامت من
در جوابِ سرد مهری‌هایِ او بوسیدَمش از پِیَمبر خوانده‌ام نیکی کنم جایِ بدی... احمد_جم
چشمانِ تو بازارچه‌یِ نازفروشی است یک عالمه دل پیشِ تو سرگرمِ خرید است جوادمزنگی
تازه شد در نگاه مبهم تو شور و حالی که شد مجسم تو با تو گفتم بجز دل من نیست هیچ‌کس در زمانه محرم تو سرفرازست شام روشن تو دلپذیرست صبح خرم تو این سخن‌ها حقیقت است ای کاش ‌این حقیقت شود مسلم تو حاصل لحظه‌های عمر من است ‌برگ و باری که شد فراهم تو ای خیالی که باز می‌بارد روی گلبرگ باد، شبنم تو با همین شاخه امشب آمده است ‌باغ در باغ، عطر مریم تو ای دل خوب، ای رفیق قدیم ‌جز غم من نبود همدم تو مثل آب از نسیم می‌رنجی ‌آخر این است عهد محکم تو؟! محمد جواد محبت