﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
هر رعد و برقی مژدهی باران نخواهد داد
لبخند تو اوضاع را سامان نخواهد داد
طوفان بیگاهی که از سمت تو میآید
مهلت به قایقهای سرگردان نخواهد داد
پیک سپیدی و به قصد جنگ میآیی!
بهمن اماننامه به کوهستان نخواهد داد
این زن که میپنداشتی یک ساقهی ترد است
تا مرگ از پا در نیاید جان نخواهد داد
هر چند از یک کیسه در ما بذر پاشیدند
خاک من و تو حاصل یکسان نخواهد داد
دلهای کوچک درخور غمهای ناچیزند
اندوه من را هیچ کس پایان نخواهد داد
━━━━💠🌸💠━━━━
#کبری_موسوی_قهفرخی
آنکه خود را نفسی شاد ندیدهاست منم
وان که هرگز به مرادی نرسیدهاست منم
آنکه صدجور کشیدهاست ز هر خار و خسی
وز سر کوی وفا پا نکشیدهاست منم
آنکه چون غنچهٔ پژمرده در این باغ بسی
بر دلش باد نشاطی نوزیدهاست منم
عندلیبی که در این باغ ز بیداد گلی
نیست خاری که به پایش نخلیدهاست منم
آنکه در راه وصال تو دویدهاست بسی
و آخر کار به جایی نرسیدهاست منم
#همایون_اسفراینی
این جا که منم، قیمتِ دل، هر دو جهان است
آن جا که تویی، در چه حساب است دل ما؟... 🌻
#صائب_تبریزی
به این جادوگریها احتیاجی نیست چشمت را
که من با یک نگاه آشنا دیوانه میگردم
#ابوالحسن_ورزی
نصیب دشمنم از گردش زمانه مباد
غمی که من به دل از جور دوستان دارم
#ابوالحسن_ورزی
به فریاد نگاهم گوش کن گر بستهام لب را
که با چشم سخنگویت هزاران گفتگو دارم
#ابوالحسن_ورزی
.
جفا و جور تو عمری بدین امید کشیدم
که بینم از تو وفایی گذشت عمر و ندیدم
سزای آنکه تو را برگزیدم از همه عالم
ملامت همه عالم ببین چگونه شنیدم
اگر چه سست بود عهد نیکوان همه اما
به سست عهدیت ای مه ندیدم و نشنیدم
دلم شکستی و عهد تو سنگدل نشکستم
ز من بریدی و مهر از تو بیوفا نبریدم
زدی به تیغ جفایم فغان که نیست گناهی
جز اینکه بار جفایت به دوش خویش کشیدم
تهی نگشت ز زهر غم تو ساغر عیشم
از آن زمان که شراب محبت تو چشیدم
کنون ز ریزش ابر عطاش رشحه چه حاصل؟
چنین که برق غمش سوخت کشتزار امیدم
ز جام عشق چو بیخود شدم چه جای شرابم
ز مدح شاه چو سرخوش شدم چه جای نبیدم
ضیاء سلطنه خاتون روزگار که گوید
سپهر بر درش از بهر سجده باز خمیدم
#رشحهٔ_اصفهانی (دختر هاتف اصفهانی)
.
جفا و جور تو باید کشید من که کشیدم
طمع ز وصل تو باید برید من که بریدم
ز پا برای تو باید فتاد من که فتادم
به سر به کوی تو باید دوید من که دویدم
به سینه داغ تو باید نهاد من که نهادم
به دیده نقش تو باید کشید من که کشیدم
به دل هوای تو باید نهفت من که نهفتم
به جان بلای تو باید خرید من که خریدم
ز دل برای تو باید گذشت من که گذشتم
به جان برای تو باید رسید من که رسیدم
#نورالدین_اصفهانی
بی تو منم و دقایقی پژمرده
نه زنده حساب میشوم نه مرده
تلخ است اوقات، تلخ و خالی مثلِ
فردای قرارهای بر هم خورده
#محمدمهدی_سیار
.
شکستهخاطر و آزردهجان و خسته تنم
کسی مباد چنین زار و مبتلا که منم
نهادهاند ز روز نخست بر دل من
غمی که تا دم مردن نمیرود ز تنم
بلای جان من این عقل مصلحتبین است
بیار باده که غافل کنی ز خویشتنم
به رشحهای ز من ای ابرِ فیضبارِ کرم
مکن دریغ، که آخِر گیاهِ این چمنم
منم عزیز خرابات، پیر کنعان کو؟
که بوی یوسف خود بشنود ز پیرهنم
چو شمع، آتش سوزان درون جان دارم
ببین به روشنی فکر و گرمی سخنم
صفای خلوت جان من است شعر و شراب
چو هست این دو، چه حاجت به باغ یاسمنم
شوم نسیم و شبی در برت کشم چون گل
ببوسمت لب و آنگه بگویمت که منم
#علی_مؤیّد_ثابتی
دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
دلی بی غم کجا جویم که در عالم نمیبینم
دمی با همدمی خرم ز جانم بر نمیآید
دمم با جان برآید چون که یک همدم نمیبینم
مرا رازیست اندر دل به خون دیده پرورده
ولیکن با که گویم راز چون محرم نمیبینم
قناعت میکنم با درد چون درمان نمییابم
تحمل میکنم با زخم چون مرهم نمیبینم
خوشا و خرما آن دل که هست از عشق بیگانه
که من تا آشنا گشتم دل خرم نمیبینم
نم چشم آبروی من ببرد از بس که میگریم
چرا گریم کز آن حاصل برون از نم نمیبینم
کنون دم درکش ای سعدی که کار از دست بیرون شد
به امید دمی با دوست وان دم هم نمیبینم
#سعدی