ای مرغ گرفتار، بمانی و ببینی
آن روز همایون که به عالم قفسی نیست
#هوشنگابتهاج
چگونه شرح دهم لحظه لحظهٔ خود را
برای این همه ناباور خیال پرست . .
#محمدعلیبهمنی
خبرت هست که از خویش خبر نیست مرا؟
گذری کن که ز غم راه گذر نیست مرا
#امیرخسرودهلوی
در کلبهی ترکزده ماوا چه میکنی؟
ای داغ بر سر دل تنها چه میکنی؟
ای چشم آبروی من است آنچه ریختی
راز مرا، نخوانده، هویدا چه میکنی؟
تقدیر ما توالی رنج است بیگمان
ای شادی نیامده غوغا چه میکنی؟
ای روزگار قاتل مردان بیشمار
بر خلق سوگوار، دریغا چه میکنی؟
ای عشق ای تو نیمهی امیدوار ما
در خیمهی مصیبت دنیا چه میکنی؟
پروردگار ما همه دار و ندار ما
ما بندهی توییم، تو با ما چه میکنی؟
#جویا_معروفی
ای شیعه شبیه رهبرت، دانا باش
اخلاق مدار و زینت مولا باش
با وحدت مسلمين تبرّا زنده است
طاغوت شناس و پیرو زهرا باش...
#مرتضیدرزی
دیده بودم دختر #پاییز را
سحری از جادوگر جالیز را
برگی از رقص کفن روی درخت
کرده دعوت صبح رستاخیز را
روی اسب سرکشی از سحر و دف
می شنیدم شیهه ی شبدیز را
جغد و جن در لابلای برگها
خلق کردم فصل سحرآمیز را
تاجی از گلهای زرد آینه
می کشیدم شوکت پرویز را
#مجید_مومن
#نقطه_چین_های_جهان
باید همیشه بهترین دردسرم باشی
باید شبیه غصه هایم ، دمپرم باشی
باید بمیرانی مرا در اوج بی رحمی
هر روز اشغالم کنی ، اسکندرم باشی
من پادشاه هفت شهر عشق عطارم
وقتی محبت می کنی تاج سرم باشی
می بارد امشب روی کاغذ اشک خودکارم
باید بخوانی ، سر پناه دفترم باشی
اقرأ به اسم خالق چشمان زیبایت
اصلا نخوان! چشمک بزن پیغمبرم باشی
#علی_صفری
با موی پریشان شده آنقدر که نازی
در حفظ مسلمانی من مساله سازی !
با دیدن تو قبله نمایم به خطا رفت
دیگر نگرانم که بت از کعبه بسازی
قدیسه من لمس تنت پنجره فولاد
بیمارم و ناچار به این دست درازی
هر طور نگاهت بکنم قابل عرضی
حالا منم و وحشت تقسیم اراضی
یک شهر به دنبال تو افتاده به والله
بیچاره شدم در صف صدها متقاضی
آغوش تو خشخاش و لبت الکل خالص
آماده شدم کار دلم را تو بسازی
من کودک سرتق که شدم سر به هوای
عشق تو که سر می شکند آخر بازی
#علی_صفری
بی تو دنیای مرا بدجور غم برداشته
بعد تو حتی خدا دست از سرم برداشته
با تو بودن حس ناب مادری را داشت که
بار اول دیده فرزندش قدم برداشته
دست در دستم که بودی حال و روزم فرق داشت
مثل حال نوجوانی که علم برداشته
من که شاعر نیستم ، حتی دریغ از یک غزل!
یاد تو شاعر شده هر شب قلم برداشته
من کتاب تازه ای در عاشقی آورده ام
قبل من هر چند دینت صد پیمبر داشته
#علی_صفری
خواستم از تو بگویم ،هنرم کافی نیست
قطره ای آب به دریا ببرم ، کافی نیست
فکر اینم که غم عشق تو را وصف کنم
به خدا خوبترین دردسرم ، کافی نیست !
دلنشین است عذابی که به دل دارم و باز
داغ عشق تو بروی جگرم کافی نیست
راه برگشت به یک ثانیه دوری تو را
پل به پل می شکنم پشت سرم، کافی نیست
اینکه با زور دو تا قرص بخوابم هرشب
بعد، از خواب به یادت بپرم کافی نیست
پای عشق تو به والله در آمد پدرم
تازه فهمیده ام اما پدرم کافی نیست !!
#علی_صفری
بی شک بخیر میشود این #صبح اگر مرا
با یک پیام ساده ، به “یاد آوری همین
#مجتبی_سپید
🍀
دنیا برای اهل نظر چشمگیر نیست
استاد دلبری است ولی دلپذیر نیست
هر قدر سبز جلوه کند دشت روزگار
پیش نگاه حقنگران جز کویر نیست
راهی که میروی به لجنزار میرسد
بیراهه است جادۀ وهمت، مسیر نیست
دیگر نبند امید به چنگال و یال خود
وقتی که شیر در تله افتاده، شیر نیست
مرغی که در قفس به هوا فکر میکند
هرچند بستهپر شده اما اسیر نیست
سرمایهای به پای گدایی نمیرسد
آن دستها که خرج دعا شد فقیر نیست
#زینب_نجفی
#راجی
در سرم نیست دگر غیر تو رویای کسی
قبلا هرگز نشدم این همه شیدای کسی
آنچنان در همه جای دل من جا شدهای
که به غیر از تو نباشد دل من جای کسی
همه دنیای مرا برده نگاهت نکند
بشوی خیره بلرزد دل و دنیای کسی
من تماشاگر تصویر توام ماه منیر
این چنین هیچ نبودم به تماشای کسی
پای تو هستم و پا پس نکشم از دل تو
نگذارم به دلت باز شود پای کسی
تو تمنای من و جان من و یار منی
پس بمان تا که نمانم به تمنای کسی
من بهشتم همه در دیدن خندیدن توست
تا تو باشی نشوم خیره به لبهای کسی !
من سراپا همه یک جلوهای از عشق توام
عشق را جز تو ندیدم به سراپای کسی !
#مجید_احمدی
ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺩﺭ ﺩﻝ و ﺩﻝ ﺩﺭ ﺧﻢِ ﺯُﻟـﻒ
ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ
#شمسالعلما_ربانی
آبادی شعر 🇵🇸
ای شیعه شبیه رهبرت، دانا باش اخلاق مدار و زینت مولا باش با وحدت مسلمين تبرّا زنده است طاغوت شناس و
بیعشق، جهان، حسرت پاییز شود
بیرحمتر از لشکر چنگيز شود
معنای تعَاوَُنواْ علَی اْلبرّ این است
از دشمنی و تفرقه پرهیز شود
#پریسامصلح
چشم من، چشم تو را دید ولی دیده نشد
من همانم که پسندید و پسندیده نشد
عاشقت بودم و این را به هزاران ترفند
سعی کردم که بفهمانم و فهمیده نشد
#سجاد_سامانی
نظرت چیست کمی پنجره را باز کنیم
تا هوا تازه شود یک غزل آغاز کنیم
بنویسیم دو تا بیت که آرام شویم
با دو تا مصرعِ همقافیه پرواز کنیم
حرفِ دل را به همان حال که باشد، بزنیم
حسِّ خود نیز دقیقاً به هم ابراز کنیم
نظرت چیست کمی خنده تعارف بکنیم
سردیِ عاطفه را گرمیِ اهواز کنیم
بنشینیم کنارِ هم و با حرف زدن
گرهِ کورِ جدا بودنِ خود باز کنیم
هر چه در زندگی از سوءِ تفاهم باشد
همه را با زدنِ حرف به هم ساز کنیم
غصّهٔ کوچکِ خود را بسپاریم به مِهر
مگسِ غمزده را طعمهٔ شهباز کنیم
در صفِ عشق به هر سرعتِ ممکن بدویم
پرچمِ خاطره را از همه ممتاز کنیم
از سکوتی که به پا شد، نفسِ شعر گرفت
نظرت چیست کمی پنجره را باز کنیم.
#حسینعلی_زارعی
آبادی شعر 🇵🇸
نظرت چیست کمی پنجره را باز کنیم تا هوا تازه شود یک غزل آغاز کنیم بنویسیم دو تا بیت که آرام شویم با
👏👏👏👏👏👏
بسیار عالی استاد زارعی
آبادی شعر 🇵🇸
👏👏👏👏👏👏 بسیار عالی استاد زارعی
صبح است و هوای زندگی شد مطبوع
یکباره درخشید به دل یک موضوع:
برخیز و بخند و شادمان باش، فقط
در محضرِ عشق، ناسپاسی ممنوع!
#حسینعلی_زارعی
🇮🇷به مناسبت هفتهی دفاع مقدس🇮🇷
عالم بدون زیور و زر شد به کامشان
حسرت خورند حور و ملک بر مقامشان
در بزم رزم گردنشان زیر تیغ رفت
مردانگی و عشق شده اتهامشان
از دوست گفت هر ورق دستخطشان
روشن شده مسیر به نور کلامشان
پیمانهی وجودیشان شوق وصل بود
ذکر حسین زمزمهی صبح و شامشان
در گرگ و میش فتنهی اشرار بودهاند
سرباز محض و پیرو خط امامشان
عطر بهار پر شده در سینهی وطن
شد کوچههای شهر مزین به نامشان
از خاک یک وجب نه که یک ذره کم نشد
حیران شده است خلق جهان از مرامشان
بوی شهید میدهد اینک تن وطن
پیچیده عطر تازهای از هر کدامشان
از لالههای سرخ میادین مین بپرس
شرح شکوه غیرتشان، عزم گامشان
افتاده است گردنمان دین عشقشان
همواره واجب است به ما احترامشان
#ناهید_خلفیان
14.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴 کلیپ شعرخوانی
(به مناسب هفتهی دفاع مقدس)
🌷 قایق
نشست روی زمین، پهن کرد دریا را
کشید پارچه را، متر کرد پهنا را
درست از وسط آب، قایقی رد شد
شبیه قیچی مادر، شکافت دریا را
صدای تَقتَتَتَق... تیر بود میبارید
صدای تِقتِتِتِق... دوخت چتر خرما را
کنار قایق بابا که خورد خمپاره
بلند کرد و تکان داد خُرده نخها را
فرو که رفت در انگشت مادرم سوزن
کسی دقیق نشانه گرفت بابا را
وَ آب از کف قایق سریع بالا رفت
و تند مادر هی کوک زد همانجا را
بریده شد نخ و از توی قاب بابا دید
میان دامن خود چرخ میزند سارا
#اکرم_هاشمی_سجزئی
دست بر پیشانی ام بگذار! تب دارم هنوز
صبح دارد میرسد از راه بیدارم هنوز
خشکسالی آمده اینجا ولی من بعد تو
تکه ابر کوچکی هستم میبارم هنوز
شیشهی عطر دلم با رفتنت خالی نشد
این همه سال است از بوی تو سرشارم هنوز
هیچکس از شانههایم جز تو باری برنداشت
نیستی من روی دوش شهر سربارم هنوز
نام تو پیچیده دور تارهای صوتی ام
مثل آهنگ قدیمی روی تکرارم هنوز
آخ اگر وا میشد از روی دهانم قفل شرم
میزدم فریاد هر شب : دوستت دارم هنوز
#حسنا_محمدزاد
بغضی شکسته ، فرصت آهی نمی دهند
بازنده را به معرکه راهی نمی دهند
دنیا جهنمی است که در آتش سکوت
مردم بها به حرف الهی نمی دهند
باید گریست از غم شهری که اهل آن
کوهی خراب کرده و کاهی نمی دهند
مردم ، چقدر فاصله دارند با بهشت
وقتی به یک اسیر پناهی نمی دهند
در شعله های خویش بسوز آنچنان که شمع...
پروانه را اگرچه بخواهی نمی دهند
هر عید ما به سینه ی دریا غمی نوشت
دریاست حسرتی که به ماهی نمی دهند
باید ولیمه داد به رسم شروع عید
روزی که خلق تن به گناهی نمی دهند
گاهی بخند ، گرچه به شادی غریبه ای
اینجا بها به گریه ی واهی نمی دهند
#محمدجواد_توحیدی
تمام خیر دنیا را به ما داد
به هرجا پرتو خورشیدش افتاد
خدا در این زمین جایش نمیشد
محمد را به جای خود فرستاد
#یارسولالله
#میلادشمبارک
#اسماعیلعلیخانی
.
آرام شدهام
مثل درختی در پاییز
وقتی تمام برگهایش را
باد برده باشد ...
#رضا_کاظمی
تا رنگ خزان به هر طرف گشت پدید
بر گونه ی برگ قطره ای اشک چکید
پاییز شد و فصل جدایی آمد
هنگام وداع برگ با شاخه رسید
#مهرآفرین
حالا که میان عقل و دل جنگ شده
بـرهـان و دلـیـل پـایشان لنگ شده
از حـال خـرابـم این چنین فـهمیدم
بـدجـور دلــم بـرای تـــــو تنگ شده
#محمدحسنمحمدی