آبادی شعر 🇵🇸
کمتر غزلی را من بی واژهٔ دل دیدم سر منشأ این نوع شعر از تنگی دل ها بود #سید_مرتضی_س_طباطبایی
چه عجب!! دیدیمتون مدیر گرامی....
آه!برعکس تو غمگین و ملال انگیز: من
چهرهء نامهربان آخر پاییز:من
در هیاهوی مغول سرسبزی شیراز:تو
صبح نیشابور بعد از حملهءچنگیز:من
منتظر ماندم ولی آینده ام شیرین نشد
سرنوشت تلخ هم فرهاد هم پرویز:من
یک دلم در جستجوی نور خورشیدی که رفت
ساکن قونیه و آوارهء تبریز:من
عشق اگر تنها همین دلتنگی و دلواپسی است
آنکه دیگر میکند از عاشقی پرهیز:من
تاب بازی در حیاطی روشن و دلباز: تو
وحشت طفلی دوان تا آخر دهلیز: من
دورم از دامان پاک زادگاهم سالها
مریمی پژمرده در گلدان روی میز: من
می رود از خاطرم عمری که غمگین زیستم
شادی دیدار تو در روز رستاخیز:من
#اعظم_سعادتمند
883.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
از این به بعد بدون تو نیستم تنها
من آشنا شدهام با کسی به نامِ "خودم"
#نجمه_زارع
به کجا چنین شتابان تو شتاب میکنی تو
که جهان هستیم را تو به خواب میکنی تو
همه سبز و سرخوش مست همه آتشین و سرمست
که به بوسه ای جهان را تو خزان می کنی تو
تو بهار عاشقانی تو کریم و مهربانی
که به مهر، آذر آبان رو به خواب میکنی تو
تو پریزادی و عشقی تو که عالمی سرشتی
به هوای عشق بازی که هزار قاصدک را تو رها میکنی تو
همه عاشقان به پایت همه شاعران به شعری
به نسیم ابر و بادی به هزار شاخ و برگی تو جفا میکنی تو
همه اسرار خدایی همه عشقی تو صفایی همه کوی تو روایی
که به حکمی، دل خسته عاشقی را تو به خواب می کنی تو
به کجا چنین شتابان تو شتاب میکنی تو
که جهان هستیم را تو به خواب میکنی تو
#پیروز_پور_هادی
پاییز میشوم که مداوا کنی مرا
در لحظه هایِ آخرم احیا کنی مرا
سرخ از انارِ گونه و زرد از طلایی ِ
گیسویِ زر فشانِ فریبا کنی مرا
اکنون غریبه ام ، چو همایِ سعادتی
برشانه ام نشسته و یکتا کنی مرا
با مهرت ای سپر بتوانم گذر کنم
از آذری اگر تهِ دل جا کنی مرا
هم پایِ بی نوایی ِ قلبم شدی ز لطف
دستم گرفته ای که شکیبا کنی مرا
گلگون شود تمامیِ ذراتِ خاطرم
یک قطره خونِ عشق گر اهدا کنی مرا
آری خزان چکیده یِ دیوانِ عاشقی ست
یکجا حدیثِ عشق هویدا کنی مرا
پاییز گشته ام که از آغازِ روزگار
تا آخرین دقیقه تماشا کنی مرا
#میثم_علی_یزدی
به بهانه های واهی، سر صحبتش گل انداخت
و چه درد بی دوایی که به یک نگاه دل باخت
ننوشته است جایی که چه میگذشت بر او
به جز این که گاه گاهی غزل و ترانه میساخت
غزل ش سکوت بود و تب و لرز شاه بیت ش
تن واژه اش کبود و شب و روزهای تکرار
نه صراحتا سرود و نه رها شد از ترانه
که شکافت تار و پود و نگشود لب به اقرار
قفس اش شبی درید و دم گوش دفترش گفت
کمی از تمام دردش به خدای باورش گفت
دو سه روز بعد مرگش زنی از وصیتش گفت
و میان دوستان از غم شعر آخرش گفت
به فدای چشم هایی که به وقت بوسه بستی
پس از این کسی نپرسد تو چرا نخورده مستی
منم آن سیاه مست لب پر جسارت دوست
که هزار بار مردم به امید مسح دستی
به عتیق عهد باران به جدید عهد خورشید
و قسم به چشم هایی که برای عشق بارید
تو مسیح جان من شو و ز شمع مرده یاد آر
تن شام سرکش ام را بده نور و غسل تعمید
#زهرا_آهن
آبادی شعر 🇵🇸
چه عجب!! دیدیمتون مدیر گرامی....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ابر قضا #حضرت_باران آمد
در فصل خزان بوی بهاران آمد
رگهای زمین از برکاتش پر شد
بر مردهی بیجان جهان جان آمد
#شعر_نبوی
#ناهید_خلفیان
یک حوض پر از صفا و یک خمره غزل
یک ریسه انار آویز شده مثل عسل
امروز بساط مهربانی شد جور
پاییز حیات خانه را کرد بغل
#پاییزانه🍁
#ناهید_خلفیان
#شب_جمعه حرمت بوی محرم دارد
بانویی کنج حرم مجلس ماتم دارد
شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم
دل آشفته ی من، صحن تو را کم دارد
مادرت روضه گرفته است برایت آقا
زیر لب زمزمه وای حسینم دارد
بیرق روضه عیان است ز روی گنبد
مجلس روضه همانجاست که پرچم دارد
گریه ی مادرتان عرش خدا را لرزاند
روضه آه بُنَیَّ چقدر غم دارد
حجره های حرمت پر شده از ذکر حسین
هر که آید به حرم نام تو را دم دارد
در هوای لب خشکت به لب آب فرات
چشم هر زائرتان چشمه ی زمزم دارد
عطر سیب حرمت از سر شب تا به سحر
برده غم از دل هرکس که به دل غم دارد
فطرس امشب چقدر بر تو سلام آورده
فطرس انگار خبر از همه عالم دارد
مصطفی قربانعلی
#شب_جمعه
دوباره بغض و کمی آه، علتش این است
حرم نرفته بمیرم خجالتش این است
«سلام می دهم از بام خانه سمت حرم
ببخش نوکرتان را بضاعتش این است»
هنوز توبه نکرده، مرا خرید آقا
محبت و کرم یار سرعتش این است
به ذکر و نام قشنگش لبم شده شیرین
تمام لذت فرهاد و خلوتش این است
رقیق شد دل آلوده از گناهم باز
کمی ز معجزه چای هیئتش این است
به قطره قطره اشکم ملک خورَد غبطه
که اشکِ روضه ارباب قیمتش این است
شفای هر مرضی گشت، خاک تربت دوست
چه ها کند نظرش آنکه تربتش این است
عجیب نیست که بدکاره هم شود زاهد
که جذبه نظر یار، قدرتش این است
محبتش ز ازل با گلم شد آغشته
که ماجرای من و عشق قدمتش این است
خوشا میان عزا جان دهم، همه گویند:
غلام کویِ حسینیه قسمتش این است
محمد جواد شیرازی
#شب_جمعه
#شب_زیارتی_اباعبداللهالحسین_علیهالسلام