eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
55 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
زخم دل لب باز کرده در غزل افسوس که این جماعت درد هامان را فقط لایکیده اند
خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساخت تمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت  به دست قدرت خود، خلقتی شگفت آورد گرفت پرده ز رویی، جهان گلستان ساخت  
سوی مجنون برسانید که لیلایی هست ما شنیدیم در این شهر که آقایی هست دور این خانه شلوغ است اگر جایی هست دردمندیم و دلی خوش که مداوایی هست  
عشق گاهی میان شب بو‌‌هاست گاه در سینۀ پرستو‌‌هاست  عشق گاهی کنار برکۀ آب عشق گاهی نوازش قو‌‌هاست  
عاقبت آمدم پس از عمری به مزارت، نه! بر مزار خودم آمدم های‌های گریه کنم به دل خون و داغدار خودم  
کمتر غزلی را من بی واژهٔ دل دیدم سر منشأ این نوع شعر از تنگی دل ها بود
آه!برعکس تو غمگین و ملال انگیز: من چهرهء نامهربان آخر پاییز:من در هیاهوی مغول سرسبزی شیراز:تو صبح نیشابور بعد از حملهءچنگیز:من منتظر ماندم ولی آینده ام شیرین نشد سرنوشت تلخ هم فرهاد هم پرویز:من یک دلم در جستجوی نور خورشیدی که رفت ساکن قونیه و آوارهء تبریز:من عشق اگر تنها همین دلتنگی و دلواپسی است آنکه دیگر میکند از عاشقی پرهیز:من تاب بازی در حیاطی روشن و دلباز: تو وحشت طفلی دوان تا آخر دهلیز: من دورم از دامان پاک زادگاهم سالها مریمی پژمرده در گلدان روی میز: من می رود از خاطرم عمری که غمگین زیستم شادی دیدار تو در روز رستاخیز:من
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از این به بعد بدون تو نیستم تنها من آشنا شده‌ام با کسی به نامِ "خودم"
به کجا چنین شتابان تو شتاب می‌کنی تو که جهان هستیم را تو به خواب می‌کنی تو همه سبز و سرخوش مست همه آتشین و سرمست که به بوسه ای جهان را تو خزان می کنی تو تو بهار عاشقانی تو کریم و مهربانی که به مهر، آذر آبان رو به خواب می‌کنی تو تو پریزادی و عشقی تو که عالمی سرشتی به هوای عشق بازی که هزار قاصدک را تو رها می‌کنی تو همه عاشقان به پایت همه شاعران به شعری به نسیم ابر و بادی به هزار شاخ و برگی تو جفا می‌کنی تو همه اسرار خدایی همه عشقی تو صفایی همه کوی تو روایی که به حکمی، دل خسته عاشقی را تو به خواب می کنی تو به کجا چنین شتابان تو شتاب می‌کنی تو که جهان هستیم را تو به خواب می‌کنی تو
پاییز میشوم که مداوا کنی مرا در لحظه هایِ آخرم احیا کنی مرا سرخ از انارِ گونه و زرد از طلایی ِ گیسویِ زر فشانِ فریبا کنی مرا اکنون غریبه ام ، چو همایِ سعادتی برشانه ام نشسته و یکتا کنی مرا با مهرت ای سپر بتوانم گذر کنم از آذری اگر تهِ دل جا کنی مرا هم پایِ بی نوایی ِ قلبم شدی ز لطف دستم گرفته ای که شکیبا کنی مرا گلگون شود تمامیِ ذراتِ خاطرم یک قطره خونِ عشق گر اهدا کنی مرا آری خزان چکیده یِ دیوانِ عاشقی ست یکجا حدیثِ عشق هویدا کنی مرا پاییز گشته ام که از آغازِ روزگار تا آخرین دقیقه تماشا کنی مرا
به بهانه های واهی، سر صحبتش گل انداخت و چه درد بی دوایی که به یک نگاه دل باخت ننوشته است جایی که چه می‌گذشت بر او به جز این که گاه گاهی غزل و ترانه می‌ساخت غزل ش سکوت بود و تب و لرز شاه بیت ش تن واژه اش کبود و شب و روزهای تکرار نه صراحتا سرود و نه رها شد از ترانه که شکافت تار و پود و نگشود لب به اقرار قفس اش شبی درید و دم گوش دفترش گفت کمی از تمام دردش به خدای باورش گفت دو سه روز بعد مرگ‌ش زنی از وصیت‌ش گفت و میان دوستان از غم شعر آخرش گفت به فدای چشم هایی که به وقت بوسه بستی پس از این کسی نپرسد تو چرا نخورده مستی منم آن سیاه مست لب پر جسارت دوست که هزار بار مردم به امید مسح دستی به عتیق عهد باران به جدید عهد خورشید و قسم به چشم هایی که برای عشق بارید تو مسیح جان من شو و ز شمع مرده یاد آر تن شام سرکش ام را بده نور و غسل تعمید
آبادی شعر 🇵🇸
چه عجب!! دیدیمتون مدیر گرامی....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از ابر قضا آمد در فصل خزان بوی بهاران آمد رگ‌های زمین از برکاتش پر شد بر مرده‌ی بی‌جان جهان جان آمد
یک حوض پر از صفا و یک خمره غزل یک ریسه انار آویز شده مثل عسل امروز بساط مهربانی شد جور پاییز حیات خانه‌ را کرد بغل 🍁
حرمت بوی محرم دارد بانویی کنج حرم مجلس ماتم دارد شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم دل آشفته ی من، صحن تو را کم دارد مادرت روضه گرفته است برایت آقا زیر لب زمزمه وای حسینم دارد بیرق روضه عیان است ز روی گنبد مجلس روضه همانجاست که پرچم دارد گریه ی مادرتان عرش خدا را لرزاند روضه آه بُنَیَّ چقدر غم دارد حجره های حرمت پر شده از ذکر حسین هر که آید به حرم نام تو را دم دارد در هوای لب خشکت به لب آب فرات چشم هر زائرتان چشمه ی زمزم دارد عطر سیب حرمت از سر شب تا به سحر برده غم از دل هرکس که به دل غم دارد فطرس امشب چقدر بر تو سلام آورده فطرس انگار خبر از همه عالم دارد مصطفی قربانعلی
دوباره بغض و کمی آه، علتش این است حرم نرفته بمیرم خجالتش این است «سلام می دهم از بام خانه سمت حرم ببخش نوکرتان را بضاعتش این است» هنوز توبه نکرده، مرا خرید آقا محبت و کرم یار سرعتش این است به ذکر و نام قشنگش لبم شده شیرین تمام لذت فرهاد و خلوتش این است رقیق شد دل آلوده از گناهم باز کمی ز معجزه چای هیئتش این است به قطره قطره اشکم ملک خورَد غبطه که اشکِ روضه ارباب قیمتش این است شفای هر مرضی گشت، خاک تربت دوست چه ها کند نظرش آنکه تربتش این است عجیب نیست که بدکاره هم شود زاهد که جذبه نظر یار، قدرتش این است محبتش ز ازل با گلم شد آغشته که ماجرای من و عشق قدمتش این است خوشا میان عزا جان دهم، همه گویند: غلام کویِ حسینیه قسمتش این است محمد جواد شیرازی
است و دلم کرببلا می خواهد کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد چه کنم من که ندارم به جز این قلبِ سیه دلِ من از تو حسین قدری دوا می خواهد روضه ی آب و عطش گر چه ملول است و ولی دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد شب جمعه شد و مادر به حرم آمده است وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا دلِ من جرعه ای از آبِ شفا  می خواهد کی شود قسمت من هم بشود کرببلا دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد محرابی
گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین(ع) تار می بیند دو چشمانِ عزادارم حسین(ع) می نشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین(ع) پای کارت ایستادم! چون بدون فوتِ وقت- آمدی! تا که گره افتاد در کارم حسین(ع) دست هایت را رها کردم، زمین خوردم! ببخش بد نمک نشناسم آقا، سهل انگارم حسین(ع) جا نمانم! این بلا از هر بلایی بدتر است جا نمانم اربعین! مشتاقِ دیدارم حسین(ع) مشکلات من فقط کنج حرم حل می شود دعوتم کن کربلا! خیلی گرفتارم حسین(ع) جانِ آن خواهر که با دستانِ بسته رفت و گفت: راهیِ دروازۂ ساعات و بازارم حسین(ع) سنگباران بود و نامحرم! خدا صبرش دهد گفت چشم از چشم هایت بر نمی دارم حسین(ع)! مرضیه عاطفی
گوهرناب اشعار آیینی امام حسین(ع) مجموعه اشعار شب جمعه شب زیارتی امام حسین(ع) شب جمعه، شب پر فضیلت و با برکتی است، و در روایات برای این شب اعمالی سفارش شده است. یکی از اعمال سفارش‌ شده در شب جمعه، زیارت امام حسین(ع) می‌ باشد. خداوند متعال و انبیاء و اولیای الهی و ملائکه زائر قبر امام حسین(ع) در شب جمعه هستند و این همه برکات در شب جمعه برای کسانی که به زیارت امام حسین(ع) می‌ روند قرار داده شده است، گرچه زیارت امام شهید در هر زمانی دارای اجر و پاداش بزرگی است، اما در زمان های خاصی چون شب جمعه از ارزش و پاداش بیشتری برخوردار است. در اینجا گزیده ای از اشعار که ناظر به شب زیارتی امام حسین(ع) است، از نظر می گذرد. تاریخ انتشار : 1400/12/2 بازدید : 86570 شب جمعه شب زیارت حسین هر جا غم تو هست، به جز غم عزیز نیست پای غمت خوشی دو عالم عزیز نیست از اهل روضه های تو حاجت گرفته ایم گریه کن تو پیش خدا کم عزیز نیست تا گریه بر تو مانده چه حاجت به دیگران؟ کوثر که هست چشمه زمزم عزیز نیست اثبات کرده اند شهیدان کربلا در امتحان عشق تو جان هم عزیز نیست عمری که با تو می گذرد سال ها خوش است اما بدون لطف تو یک دم عزیز نیست ما اهل گریه ایم و کتابی برای مان اندازه لهوف و مقرّم عزیز نیست چون ماه عشق بازی با توست، پیش ما ماهی شبیه ماه محرم عزیز نیست مجتبی خرسندی بیمار حسینم گریه کردم بس که از داغ تو بیمارم حسین(ع) تار می بیند دو چشمانِ عزادارم حسین(ع) می نشیند با شروعِ روضه چشمانم به اشک تا ابد این رزق را از مادرت دارم حسین(ع) پای کارت ایستادم! چون بدون فوتِ وقت- آمدی! تا که گره افتاد در کارم حسین(ع) دست هایت را رها کردم، زمین خوردم! ببخش بد نمک نشناسم آقا، سهل انگارم حسین(ع) جا نمانم! این بلا از هر بلایی بدتر است جا نمانم اربعین! مشتاقِ دیدارم حسین(ع) مشکلات من فقط کنج حرم حل می شود دعوتم کن کربلا! خیلی گرفتارم حسین(ع) جانِ آن خواهر که با دستانِ بسته رفت و گفت: راهیِ دروازۂ ساعات و بازارم حسین(ع) سنگباران بود و نامحرم! خدا صبرش دهد گفت چشم از چشم هایت بر نمی دارم حسین(ع)! مرضیه عاطفی مناجات شب جمعه ای کشتی نجات بشر دستمان بگیر ماییم غرق موج خطر دستمان بگیر بر ما که در کمین بلا گیر کرده ایم با چشم مرحمت بنگر دستمان بگیر شیعه کم و محب گنهکارتان زیاد درهم محب و شیعه بخر دستمان بگیر ما؛ ای حسین، مسلم و هانی نمی شوییم ما و همین دو دیده ی تر دستمان بگیر از دست غیر دشنه ی دشنام می خوریم از دست دوست خون جگر دستمان بگیر راهی که پیش روست، دراز است و پای لنگ ای روی نیزه رفته سفر دستمان بگیر زینب اشاره کرد به سر، گفت یاحسین ای بر خیام سایه ی سر دستمان بگیر از قامت رشیده ی زن های خیمه ات جز سایه ای نمانده اثر دستمان بگیر رو کرد بعد بر سر عباس و گفت آه ماه منیر، قرص قمر دستمان بگیر هم بر لباس پاره ی ما سایه سار باش هم بر رخ سه ساله سپر دستمان بگیر امیر عظیمی نسخه طبیب مست اند از نسیمِ دمش عطر سیب ها دارند شوق نوحه گری، عندلیب ها در روز حشر با نفسش زنده می شویم عمر دوباره می دهد او بر حبیب ها پیچید، اگر که کار جهانی چه باک تا پیچیده اند، نسخهٔ ماتم طبیب ها در روضه ای که سنگ در آن آب می شود سینه دریده اند از این غم شکیب ها آه از تنش که زخم به بوسه امان نداد مات اند در شمارش زخمش حسیب ها با شوق سکه بر تن پاک که تاختند؟ بر پاسخ تضرعِ امن یجیب ها افتاد تا که روی زمین، قامتِ حیا کَندند پیرهن ز تنش، نانجیب ها «از آب هم مضایقه کردند کوفیان» دق کرده اند از غمِ آقا غریب ها با یاد جسمِ بی کفنش زار عقیله زد هر جا که دید گودی و هر جا که شیب ها حامد آقایی شب جمعه و دلم کربلاست شب جمعه است و دلم کرببلا می خواهد کربلا هم که دلِ غرقِ صفا می خواهد چه کنم من که ندارم به جز این قلبِ سیه دلِ من از تو حسین قدری دوا می خواهد روضه ی آب و عطش گر چه ملول است و ولی دلِ بشکسته و صد شور و نوا می خواهد شب جمعه شد و مادر به حرم آمده است وا که این صحنه عجب حال و هوا می خواهد آخر این غرقِ گنه را چه به این حال و هوا دلِ من جرعه ای از آبِ شفا  می خواهد کی شود قسمت من هم بشود کرببلا دلم عطرِ حرمِ شاهِ ولا می خواهد محرابی خاک تربت دوست دوباره بغض و کمی آه، علتش این است حرم نرفته بمیرم خجالتش این است «سلام می دهم از بام خانه سمت حرم ببخش نوکرتان را بضاعتش این است» هنوز توبه نکرده، مرا خرید آقا محبت و کرم یار سرعتش این است به ذکر و نام قشنگش لبم شده شیرین تمام لذت فرهاد و خلوتش این است رقیق شد دل آلوده از گناهم باز کمی ز معجزه چای هیئتش این است به قطره قطره اشکم ملک خورَد غبطه که اشکِ روضه ارباب قیمتش این است شفای هر مرضی گشت، خاک تربت دوست چه ها کند نظرش آنکه تربتش این است عجیب نیست که بدکاره هم شود زاهد که جذبه نظر یار، قدرتش این است
محبتش ز ازل با گلم شد آغشته که ماجرای من و عشق قدمتش این است خوشا میان عزا جان دهم، همه گویند: غلام کویِ حسینیه قسمتش این است محمد جواد شیرازی بهشت حسین کفاف داد اگر عمر من به ماتم تو دعا بکن که بمیرم به زیر پرچم تو بهشت را وسط سینه تو می یابد کسی که در همه عمرش شده ست آدم تو به سوز دل به دلم چای این حسینیه گفت که دم به دم نفسش زنده است از دم تو حدیث چشم ترم در عزات این گونه است گیاه خشک که وابسته شد به شبنم تو چه می توان بنویسد بشر ز نام تو چون غدیر رفته به قربان اسم اعظم تو ربیع الاول و ثانی، رجب و شعبانم همه فدایی یک روز از محرم تو چه خوش شبیه پدر بذل و بخششی داری به دست دیگری افتاده است خاتم تو خوشا اصابت سر بر اصالت محمل خوشا که سر زند از خواهر مکرم تو مصیبت همه اولیا یکی است ولی امان ز ماتم تو، الامان ز ماتم تو طالبی اشک ندامت چه اضطراب و چه باکی ز آفتاب قیامت که زیر سایه این خیمه کرده ایم اقامت شفیع گریه کنانش ائمه اند یکایک به این دلیل که جمع است در حسین امامت کسی که آه ندارد چه سود آه خجالت کسی که اشک ندارد چه سود اشک ندامت چه نعمتی است نشستن میان مجلس روضه که جبرییل در آنجا فکنده رحل اقامت کسی که بارعلم را به شانه اش نکشیده ست بعید نیست بمیرد به زیر بار ملامت کسی که در پی کار حسین نیست، محال است که پشت سر بگذارد صراط را به سلامت کسی که اسم حسین را شنید و اشک نبارید ز دوستی چه نشانی زشیعگی چه علامت کسی که در کفنش تربت حسین نباشد چه خاک بر سر خود می کند به روز قیامت کسی که قبر حسین را ندید و رفت زدنیا به نزد فاطمه ریزد زدیده اشک ندامت به روزحشر که جمله فقیر وکاسه بدستند خدا به زائر تو می دهد مقام زعامت غبار خاک عزای تو را که بر سر ما شد برابرش نکنم با هزار تاج کرامت چه نابجاست به وصف شهادت تو شهادت چه نارواست به وصف شهامت تو شهامت پس از قیامت عظمای تو به دشت غریبی خدا قیامت خود را سند زده ست به نامت علی اکبر لطیفیان قصه عشق روز ازل که قصه عشق تو پا گرفت دل خون شد و بهانه کرببلا گرفت نان حلال و شیر پر از اشک مادرم این گونه بود در دلم این عشق جا گرفت یک قطره اشک موجب دریای رحمت است وقتی که دل ز ماتم خون خدا گرفت اعجاز میکند به خدا ذکر یا حسین هر جا که عاشق تو به یادت نوا گرفت «باز این چه شورش است که در خلق عالم است» نزدیک شد محرم و باید عزا گرفت با اذن مادر تو سیه پوش می شوم این مهر مادری است که دست مرا گرفت یاد تمام پیر غلامان به خیر باد این روضه ها به همت آنان بقا گرفت شد موسفید هر که در خانه شما امضای نوکری ز شه لافتی گرفت سر میزند به رسم وفا شاه تشنه لب هر جا که رنگ روضه و اشک و بکا گرفت پروانه های گلشن هیئت ملائکند وقتی ز شمع یاد شهیدان صفا گرفت ای لاله خزان شده از زخم تیغ ها باید سراغ آن سر و تن را جدا گرفت پشت زمین ز پیکر بر خاک تو شکست قلب زمان از آن سر بر نیزه ها گرفت سعید نسیمی جان جهان به قربانت عزیز فاطمه جان جهان به قربانت سلام بر لب عطشان و چشم گریانت سلام بر تن مجروح و حلق مذبوحت سلام بر سر خونین و جسم عریانت سلام بر جگر خون و داغ های دلت سلام بر شرف و غیرت جوانانت سلام بر در دندان و غنچه  دهنت سلام بر لب خونین و صوت قرآنت سلام بر علی اصغر که وقت جان دادن به خنده داد تسلاّ به قلب سوزانت سلام بر لحظات وداع اکبر تو که وقت رفتن او رفت از بدن جانت سلام بر دل زینب که پیش دیده او عدو ز چار طرف کرد سنگبارانت سرت بریده شد امّا هنوز جاری بود به چهره اشک روان از دو چشم گریانت سلام باد به شیری که سایه بانت شد برون کشید به دندان ز سینه پیکانت عجیب نیست اگر خصم را کنی سیراب سجیّه ات کرم و عادت است احسانت حاج غلامرضا سازگار کیمیای مهر حسین ما بعد از آنکه بر غم تو مبتلا شدیم با راه بنده گی خدا آشنا شدیم هر کس وسیله داشت برای هدایتش ما با نسیم روضه تو با خدا شدیم وقتی که جاه و مال و هوس را همان گرفت با رمز یا حسین ز شیطان جدا شدیم ذکر حسین اشرف اذکار عالم است گفتیم و همدم همه انبیا شدیم مسکین و مستکین و فقیر آمدیم و بعد  با کیمیای مهر شما پُر بها شدیم اشکی چکید و آتش دوزخ فرو نشست تأثیر گریه است اگر با حیا شدیم ما را خدا برای غمت برگزیده است با دست مادرت ز بقیّه سوا شدیم شبهای جمعه مادرتان روضه خوان ماست با ناله های دل شکنش هم نوا شدیم شبهای جمعه هیئت ما مثل کربلاست با یک سلام، راهی کرب و بلا شدیم مصطفی هاشمی نسب بوی حرمِ شب جمعه شب جمعه حرمت بوی محرم دارد بانویی کنج حرم مجلس ماتم دارد شب جمعه شده و باز دلم رفت حرم دل آشفته ی من، صحن تو را کم دارد مادرت روضه گرفته است برایت آقا زیر لب زمزمه وای حسینم دارد بیرق روضه عیان است ز روی گنبد مجلس روضه همانجاست که پرچم دارد گریه ی مادرتان عرش خدا را لرزاند روضه آه بُنَیَّ چقدر غم دارد حجره های حرم
گدای کوی تو هستم مرا مران ز درت گدای‌ام درِ این خانه بوده دردسرت به خاک‌بوسی این خانه کرده‌ام عادت به جان مادرتان وا مکن مرا ز سرت گناه بال و پرم را شکسته کاری کن دوباره جا بده من را به زیر بال و پرت گناه چشم مرا کور کرد و گوشم کر عنایتی بنما بر گدای کور و کرت ببین چه می کشم از دست نفس اماره جدا نموده مرا از دعای هر سحرت قبول، من بدم اما تو سربه‌راهم کن بده اجازه که باشم همیشه دور‌ و برت بگو به فاطمه امشب صبا پیامم را که کرده‌ام همه شب روضه‌خوانی پسرت صدای مادرت از دور می رسد ای وای خدا کند که نبیند تن جدا زسرت میلاد الیاسوند
با شب چه کند سینه این برکه بی‌تاب؟! وقتی که تو ای ماه! نخواهی که بتابی قاسم صرافان
نیمه شب شد دل من بى تب و تاب است هنوز یاد آن شب که دلش را به دلم داد بخیر زینب محمدى
نصفه‌ شب بوی تو می‌پیچد از آن سوی خیال تا دم صبح اگر زنده بمانم خوب است الهه سلطانی
شبتون بخیر اهالی آبادی شعر🌼🌼🌼
من ضرر کردم و تو معتمد بازاری بار ما را نخریدند…تو برمیداری؟! مثل طفلی که زمین خورده دویدم سویت آمدم گریه کنم، حوصله ام را داری؟ داغ یک بوسه دو سال است به جانم مانده به همین گریه مگر تازه کنم دیداری پدرم گریه کنت بوده و آقا! من هم به جز از گریه برای تو ندارم کاری کربلایم ببری یا نبری خود دانی بند قلاده ما را به کسی نسپاری! غزلم در حد یک شاعر درباری نیست بنویسید مرا گریه کن درباری!
دوباره شبتون بخیر اهالی آبادی شعر🌼🌼🌼