eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
محمود جهان، ذات خدابین آمد عطر صلوات و صوت یاسین آمد "لولاک..." بخوان شب رسول‌الله است بوی خوش خاتم النبیین آمد
خواهی که پر از نور شوی وقت ممات خواهی که به راحتی شوی رد ز صراط هر انجمنی که می نشینی بفرست "بر خاتم انبیا محمد صلوات"
بر اشرفِ خلق هر دو عالم صلوات بر سید و فخرِ وُلد آدم‌ صلوات بر خاتم انبیا نگین است علی بر خاتم و بر نگین‌ خاتم صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. اینان ز علمدار حرم می‌ترسند از لشکر شیران عجم می‌ترسند ماندم چه بلایی سرشان آوردی؟ از دیدن تصویر تو هم می‌ترسند!
ای طلوع آیت «والشمس» در سیمای تو سوره «والطور» وصف سینه سینای تو   لیله‌المعراج و آن آغوش ناز کبریا بوالعجب تشریف سلطانی است بر بالای تو   ای که تنها با علی مستغنی از هر معجزی انبیاء مستغرقِ دریای استغنای تو   شکّرستان تو قرآن، چاشتگاه تو اذان چَشده‌خواران خدا طوطی شکّر خای تو   خواجه خوش‌تر نکته می‌آموزد از قرآن که گفت: «نکته‌ای هرگز نشد فوت از دل دانای تو»   چون نساید مسجدالاقصی به محراب تو سر عرش سازد پایگاه از منبر والای تو   منبرت یک چند شد بازیچه بوزینگان آسمان چرخید تا تعبیر شد رؤیای تو   طاق کسری گر شکست و خموش آتشکده پیشگویی بود از آن ایران‌نوازی‌های تو   این پیام قم که قرن دوم اسلام شد خلعت و فرمان عرشی باد با طغرای تو   قصه ظلمات خضر این فتنه صهیونیان آب حیوان، دور این جانِ جان‌افزای تو   محشر صغری سرآمد، محشر کبری رسید خود بگو با اهرمن، یا جای من یا جای تو   صور اسرافیل در دل‌ها دمند و مردگان خیزد از خواب قرون با هی هی هیهای تو   چشم خودبین جهان دارد خدابین می‌شود توتیای چشم دل کردند خاک پای تو   وقت آن آمد که دژخیمان خود در خون کشند خاک و خون آغشتگانِ ظهر عاشورای تو   «شهریارا» گر حقایق باز گفتی، وای من ور زبان دل یکی با ما نبودی، وای تو
شاید اگر احساس تو خاموش نمی شد اینقدر تنم تشنه ی آغوش نمی شد روزی که تو رفتی همه ی شهر بهم ریخت قبل از تو غزل اینهمه مغشوش نمی شد دل کندن ما از تو همان کندن جان بود بر لوح دلم غیر تو منقوش نمی شد گلدان اگر از پنچره پرسید:« کجا رفت ؟!» یعنی که نبود تو ، فراموش نمی شد اشک از من و باران اگر از ابر نمی‌ریخت تصویر تو از پنجره مخدوش نمی شد قید نفسم را زده ام ؛ قید تو را نه می ماندی اگر شهر کفن پوش نمی شد دیوانه ی تو بود دلم ، لحظه ی رفتن میخواست بگوید به خدا ، روش نمی شد ... می شد همه ی زندگی ام ، مرگ نباشد اما اگر احساس تو خاموش نمی شد
خسته ام از راه فــراری که نیست دلخورم از شور و قراری که نیست مـــوج بــــلا آمد و غـــرقش شدم بی خبر از فکــــر کناری که نیست خــــــــانه گنجشک دلــــــم ریخته از نوک زیبـــــای چناری که نیست سوزش سرمـای زمستان بد است سخت تر از باد بهـــاری که نیست مــــــانده به در محو دوچشم ترم در هــــوس دیدن یاری که نیست
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل این غم، که مراست کوه قافست، نه غم این دل، که توراست، سنگ خاراست، نه دل رودکی