سهمی از این دیوارها مازاد می گیرم
دارم کمی از شعرهایم یاد می گیرم
کاری مداوم مثل یک تلقین پیوسته ست
حالم به هم خورده ست، داروخانه ات بسته ست
هی شعر، می چیند مرا و باز می رویم
دارم برای خواب هایم قصه می گویم:
قفل دهانم را که می زد کار خوبی کرد
اسم تو را روی زبانم خالکوبی کرد
(عکس تو را از نقطه های کور می بوسد)
بدجور می خندی و او بدجور می بوسد
دیگر شبیه سابق از چاقو نمی ترسم
وقتی که لب های مرا ساتور می بوسد
امشب شما را شاهزاده خانم بابل
فرمانروای فاتح آشور می بوسد
(مرد هزاران سال نوری دورتر از تو
دارد همین حالا تو را از دور می بوسد)
یک مرده یک مرد هوسران که دهانت را
با شهوتی سر رفته از کافور می بوسد
دیگر اهمیت نداری عشق! چون هرشب
یک مورچه من را درون گور می بوسد
#رضا_زارع
هر که دل را ندهد ، عاقبت اندیش تر است
دلِ عاشق بخدا از همه کس ریش تر است
این چه رسمی ست که در بازی عشاق ، یکی
بی وفا بوده ولی از دگری پیش تر است
آن که از جنس وفا آمد و در دل جا شد
از عزیزان خودم نزد خودم خویش تر است
باغ رویایی من پهنه ی آغوش تو که
عطر آن از همه گل های جهان بیش تر است
شاه قلبم شده مات از رخ زیبای شما
کیش رویت کمی از کیش جهان کیش تر است
سهمم از ثروت دنیا کفنی بیش که نیست
شاعرِ عاشق تو از همه درویش تر است
نوبت دلبری و فصل شکارت که رسد
گرگ چشمان تو از بره ی ما میش تر است
#محمد_شریفی
نفس کشیدم و گفتی زمانه جانکاه است
نفس نمیکشم، این آه از پی آه است
در آسمان خبری از ستارهٔ من نیست
که هر چه بخت بلند است، عمر کوتاه است
به جای سرزنش من به او نگاه کنید
دلیل سر به هوا گشتن زمین ماه است
شب مشاهدهٔ چشم آن کمان ابروست
کمین کنید رقیبان سر بزنگاه است
اگر نبوسم حسرت، اگر ببوسم شرم
شب خجالت من از لب تو در راه است
#فاضل_نظری
🍃
من ماهی ام اما به سرم شور نهنگ است
این برکه ی بی حوصله اندازه ی من نیست ...
دلم می رفت و می نالید هر عضوم ز دنبالش
به آهنگی که نالد از پیِ دیوانه زنجیری
#واعظ_قزوینی
شده در کنج قفس آه موثر باشد؟
دیدن صورتک ماه مُخدر باشد؟
کوچ سهم دل تو باشد و در پای عمل
قسمت پنجره ها مرغ مهاجر باشد؟!
تنبلی ریشه محکم بدهد ،سست شوی
دست آخر پَر پرواز مقصر باشد!
به خیالت شده ای شاعرِ صیاد ولی
شاه ماهی غزل دست مفاخر باشد
◽
مرغ دریایی دل می شود آرام شوی
نیست در شهر کسی فکر مسافرباشد
#پریسامصلح
مثل داروهای کم پیدا نبودت فاجعه ست
من پر از درد توام بیمار میدانی که چیست؟
#مجتبی_سپید
🍃
آوای باد انگار آوای خشک سالیست
دنیا به این بزرگی ، یک کوزه سفالیست
باید که عشق ورزید ، باید که مهربان بود
زیرا که زنده ماندن هر لحظه احتمالیست …
لاادری
صد برگه ی سفيد پسش داده ام بس است
كِی خسته می شود فلك از امتحان من ؟؟
#حسين_جنتي
اندکی تا قسمتی قلبم برایت تنگ شد
واژههای عشق آلودم برایت سنگ شد
شهرها را گشتهام، با تیشه در دست و چراغ
در پی تاریخ تو ...تیمور پایش لنگ شد
الهه گودرزی
#بداهه
دل چو خون گردید ، بی حاصل بود تدبیرها
کاش پیش از خون شدن دل از تو برمی داشتم
#صائب_تبریزی
🌹🌹🌹
بگیر دست من افتاده را که در ره عشق
به پای صدق به سر میبرم وفای تو را
سزد اگر ندهد مهر دیگری در دل
که کس به غیر تو شایسته نیست جای تو را
#سیف_فرغانی
🌹🌹🌹
مویت اگر پیدا شود از زیر ابر شرم
ماه از خجالت روسری سر میکند بانو
#حسین_صیامی
🌹🍃
قیامت میکند هر شب، خیالت در دلِ #بیتاب
دلم میسوزد از چشمی که بیتو او ندارد خواب
نه دیداری، نه بیداری، نه دستی بهرِ دلداری
غمت ناخوانده مهمان است، میان این شب مهتاب
#کبری_رحمتی
#بیتاب
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا بُرد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
من خسی بیسروپایم که به سیل افتادم
او که میرفت مرا هم به دل دریا برد
#علامه_طباطبایی
باز یادت در دلم ؛امشب قیامت می کند..
بی تو دلتنگی مرا؛ هرلحظه غارت میکند..
😔
میگذارم سر بروی؛ شانه های بیکسی..
فاصله امشب شده؛ قاضی قضاوت میکند..
😔
واژه کم آورده ام؛ تا وصف تو زیبا کنم..
خوب میدانم قلم دارد؛ جسارت می کند..
😔
هیچکس زیباتر از تو؛ در جهان هرگز نشد ..
چشم را حیرت زده؛ آن قد و قامت میکند ..
😔
آنچنان دلبسته ات هستم ؛برای لحظه ای..
غافل از یادت که باشم ؛دل شکایت میکند..
😔
بینهایت دوستت دارم؛ فراوان بیشمار ..
آینه حتی به عشق ؛ما حسادت میکند ..
😔
هیچ دردستش ندارد؛ جز غزل سنگ صبور..
تا نفس دارد؛ به تو عرض ارادت میکند..
سلسلهٔ موی دوست حلقه دام بلاست
هر که در این حلقه نیست فارغ از این ماجراست
گر بزنندم به تیغ در نظرش بیدریغ
دیدن او یک نظر صد چو منش خونبهاست
گر برود جان ما در طلب وصل دوست
حیف نباشد که دوست دوستتر از جان ماست
دعوی عشاق را شرع نخواهد بیان
گونهٔ زردش دلیل ناله زارش گواست
مایهٔ پرهیزگار قوت صبر است و عقل
عقل گرفتار عشق صبر زبون هواست
دلشدهٔ پایبند گردن جان در کمند
زهرهٔ گفتار نه کاین چه سبب وان چراست
مالک ملک وجود حاکم رد و قبول
هر چه کند جور نیست ور تو بنالی جفاست
تیغ برآر از نیام زهر برافکن به جام
کز قبل ما قبول وز طرف ما رضاست
گر بنوازی به لطف ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان زجر تو بر من رواست
هر که به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بیوفاست
سعدی از اخلاق دوست هر چه برآید نکوست
گو همه دشنام گو کز لب شیرین دعاست
چقدر دست تو با دست من محبت کرد
و انحنای لبت بــوسه را رعایت کـــــــرد
من از تو با شب و باران و بیشهها گفتم
و هر کـــه از تو شنید از بهار صحبت کرد
کتابِ چشم مرا خط به خط بخوان، خانم !
کــــــه تابِ موی تو را مو به مو روایت کرد
سرودن از تو شبیه نوشتن وحی است
و آیـه آیـه تـــو را می شود تلاوت کـــرد:
اَلَم تَری ... که غزل کیف می کند با تو !؟
تنت ارم شد و من را به باغ دعوت کرد
وَ تن، تنت، که وطن شد غزل مطنطن شد !
وَ رقص شد ... وَ تَتَن تَن تَنــانه حرکت کرد –
- به سمت عطر تو تا قبلهها عوض بشوند
و بعد رو به تو قامت که بست ، نیت کــرد :
منم مسافر چشمت ! مرا شکسته نخواه !
و نیت غـــــــــــــــــــزلی در چهار رکعت کرد !
رکوع کرد ... وَ تسبیحهاش پاره شدند !
و مُهر را به سجودی هــزار قسمت کرد !
قنوت خواند : خدایا ! چرا عذاب النار ؟!
که آتشم به تمام جهان سرایت کـرد –
- و بی عذاب ترین عشق، آتشی شد که
فرشتگان تو را نیز غــــــــــــــــرق لذت کرد
تشهد : اَشهَدُ اَن بوسه ات دو جام شراب !
و اَشهَدُ کـــــــــه لبانم به جــــام عادت کرد !
سلام بر تــو کــه بــاران به زیر چتر تو بود
سلام بر تو که خورشید هم سلامت کرد
...
غــزل تمام ؛ نمازش تمام ؛ دنیا مات !
سکوت بین من و واژه ها سکونت کرد
وَ تــــــو بلند شدی تــا انار بشکوفد
دعای قلب مرا بوسه ات اجابت کرد
غــــزل به روی لبت شادمانه می رقصید
و هر کسی که شنید از بهار صحبت کرد
شبتون خوش🌺🌺🌺
تا نگه کردم به چشمانت،نمیدانم چه شد
تا که دیدم روی خندانت،نمیدانم چه شد
عشق بود آیا ؟ جنون ؟ هرگز ندانستم چه بود
تا سپردم دل به دستانت،نمیدانم چه شد
تا که افتادم به دامت،رشته ی صبرم گسست
تا که خوردم تیرِ مژگانت،نمیدانم چه شد
تا گرفتی دستهایم را،دلم دیوانه شد
تا نهادم سر به دامانت،نمیدانم چه شد
گم شدم چون قایقی کهنه،میان موجها
در شبِ زلفِ پریشانت،نمیدانم چه شد
بی وفا...رفتی و من با خاطراتت مانده ام
آن قرار و عهد و پیمانت...نمیدانم چه شد
گفته بودم تا ابد عاشق نخواهم شد،ولی
تا نگه کردم به چشمانت،نمیدانم چه شد
قلم را، دفترم را دوست دارم
واین طبع ترم را دوست دارم
چقدر اینکه برایت، در زیارت
غزل می آورم را دوست دارم
یکی از این سحرها شاعرم کرد
سحرهای حرم را دوست دارم
سحرها در شبستان گوهرشاد
نماز مادرم را دوست دارم
نگینش را همین مشهد خریدم
اگر انگشترم را دوست دارم
میان عاشقان دل شکسته
غم دور و برم را دوست دارم
کنیز خواهرت هستم که گفتی
کنیز خواهرم را دوست دارم
به لطف آن سه باری که می آیی
جهان دیگرم را دوست دارم
شفا می خواستم اما کنارت
همین که بهترم را دوست دارم
وداعی نیست در رسم کریمان
سلام آخرم را دوست دارم
#زهرا_بشری_موحد
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
جِلوهی چون ماهِ تو، در بین اشعار من است
وقت خواب است و دل #بیتاب، قصدش ماندن است
شب بخیر، ای مُهر عشقت خُورده بر پیشانیام
بوسهی بارانِ نَمنَم، شرطِ وعده دادن است
━━━━💠🌸💠━━━━
#کبری_رحمتی
حلالم کن اگر فردا از اینجا بي خبر رفتم
شبيه شاعری تنها به رویا بي خبر رفتم
چه پنهان از تو این شبها دلم بسیار میگیرد !
اگر رفتم چو موج از داغ دریا بي خبر رفتم
اگر رفتم بدان داغي درون سينه ام بوده
كه با ياد تو بودم ليک تنها بي خبر رفتم
همين امروز را شايد برای دیدنت ماندم
و مثل اشک چشمان تو فردا بي خبر رفتم
حلالم ميكني يا نه ؟ دلم قصد سفر دارد
حلالم كن اگر فردا از این جا بي خبر رفتم
#لاادری