گل صدایت میزنم گلزار میریزد به هم
گل صدایت میزنم گلزار میریزد به هم
بر تنت پیراهن گلدار میریزد به هم
چشم برهم میزنی در جا پریشان میشوم
ساختار خلقتم انگار میریزد به هم
اه ای چشمان زیبای تو سهل ممتنع
ماه هم در لحظه دیدار یریزد به هم
بر در چاقو فروشی ها که ابرو کج کنین
مطمینا قیمت بازار میریزد به هم
ان قدر خوبی که درهنگام اجرای قصاص
اقتدار چوبه های دار میریزد به هم
بوی زلف یار امدیارم اینک مرسد
زیر خاک از بوی تو عطار میریزد به هم
وقت رفتن پشت سر اهسته تر در راببند
از غمت تنها نه من دیوار میریزد به هم
#الهه_سلطانی
#عاشقانه
چقدر بــد شــده دنیا چقـــدر بد شده ایم
به جــــای گرمی آغوش، دست رد شده ایم
تو ازمن آن همه دور و من از تو این همه دور
شبیه آن چه که بیگانه می شـود شده ایم
میان پیلـه ی احساسمان تفـاهم نیست
که در منیّت خــود حبس تا ابــــد شده ایم
من و تو میوه ی یک شاخه ایم و یک ریشه
جدا جدا شـــده ایم و سبد سبد شده ا یم
چقـــدر عیب نمـــــا و چقـــدر عیب شمار
شبیـــه آینـــه های تمام قــــد شده ایم
#مهدی_شریفی
صبح آمد و ماهتاب خمیازه کشید
گهواره و تختخواب خمیازه کشید
لالایی روز و شبمان تکراریست
ماه آمد و آفتاب خمیازه کشید
#صفيه_قومنجانی
مثل روشن کردن کبریت در باران و باد
عشق عذابت میدهد تا اندکی گرمت کند
#مسعود_محمدپور
گیسو بتکان دختر زیبای غزل ها
آب از سر من رفته و دیگر چه حجابی...
#حميد_چشمآور
شبی میخواستم عکس تو را بر گردن اویزم
ولی افسوس فهمیدم طلا بر مرد جایز نیست
#سعید_صاحب_علم
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد!
رها کن ای دل غافل، خدای بت پرستت را...!
#حسين_زحمتكش
فضای خانه که از خندههای ما گرم است
چه عاشقانه نفس میکشم!هوا گرم است...
دوباره«دیدهامت»،زُل بزن به چشمانی
که از حرارتِ«من دیدهام ترا»گرم است...
بگو دومرتبه این را که:«دوستت دارم»
دلم هنوز به این جملهی شما گرم است...
بیا گناه کنیم عشق را...! نترس خدا
هزار مشغله دارد،سرِ خدا گرم است...
من و تو اهل بهشتیم اگرچه میگویند
جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است...
به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه میگویم
که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است...
#نجمه_زارع
#عاشقانه
#حضرت_معصومه_س_شهادت
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم
سالها منتظر روی برادر بودم
روی قبرم بنویسید جدایی سخت است
این همه راه بیایم، تو نیایی سخت است
یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم
سالها میشود از پیرهنش بی خبرم
روی قبرم بنویسید ندیده رفتم
با تن خسته و با قد خمیده رفتم
بنویسید همه دور و برم ریختهاند
چقدر دستهی گل روی سرم ریختهاند
چقدر مردم این شهر ولایی خوبند
که سرم را نشکستند، خدایی خوبند
بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد
به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد
چادرم دور و برم بود و به پایی نگرفت
معجرم روی سرم بود و به جایی نگرفت
...من کجا، شام کجا، زینب بی یار کجا؟
من کجا، بام کجا، کوچه و بازار کجا؟
بنویسید که عشّاق همه مال هماند
هر کجا نیز که باشند به دنبال هماند
گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید
من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید...
روی قبرش بنویسید برادر بوده
سالها منتظر دیدن خواهر بوده
روی قبرش بنویسید که عطشان نشده
بدنش پیش نگاه همه عریان نشده
بنویسید کفن بود، خدایا شکرت
هر چه هم بود، بدن بود، خدایا شکرت
یار هم آن قَدَری داشت که غارت نشود
در کنارش پسری داشت که غارت نشود
او کجا، نیزه کجا، گودی گودال کجا؟
او کجا، نعل کجا، پیکر پامال کجا؟
بنویسید سری بر سر نی جا میکرد
خواهری از جلوی خیمه تماشا میکرد
#علی_اکبر_لطیفیان