eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گل صدایت میزنم گلزار میریزد به هم گل صدایت میزنم گلزار میریزد به هم بر تنت پیراهن گلدار میریزد به هم چشم برهم میزنی در جا پریشان میشوم ساختار خلقتم انگار میریزد به هم اه ای چشمان زیبای تو سهل ممتنع ماه هم در لحظه دیدار یریزد به هم بر در چاقو فروشی ها که ابرو کج کنین مطمینا قیمت بازار میریزد به هم ان قدر خوبی که درهنگام اجرای قصاص اقتدار چوبه های دار میریزد به هم بوی زلف یار امدیارم اینک مرسد زیر خاک از بوی تو عطار میریزد به هم وقت رفتن پشت سر اهسته تر در راببند از غمت تنها نه من دیوار میریزد به هم
چقدر بــد شــده دنیا چقـــدر بد شده ایم به جــــای گرمی آغوش، دست رد شده ایم تو ازمن آن همه دور و من از تو این همه دور شبیه آن چه که بیگانه می شـود شده ایم میان پیلـه ی احساسمان تفـاهم نیست که در منیّت خــود حبس تا ابــــد شده ایم من و تو میوه ی یک شاخه ایم و یک ریشه جدا جدا شـــده ایم و سبد سبد شده ا یم چقـــدر عیب نمـــــا و چقـــدر عیب شمار شبیـــه آینـــه های تمام قــــد شده ایم
صبح آمد و ماهتاب خمیازه کشید گهواره و تختخواب خمیازه کشید لالایی روز و شبمان تکراریست ماه آمد و آفتاب خمیازه کشید
مثل روشن کردن کبریت در باران و باد عشق عذابت میدهد تا اندکی گرمت کند
گیسو بتکان دختر زیبای غزل ها آب از سر من رفته و دیگر چه حجابی...
عشٖق يعني اينكه ما باور كنيم يك دل ديــگر ارادتــمند ماست
شبی میخواستم عکس تو را بر گردن اویزم ولی افسوس فهمیدم طلا بر مرد جایز نیست
تو دل بستی به معشوقی که خود معشوق ها دارد! رها کن ای دل غافل، خدای بت پرستت را...!
فضای خانه که از خنده‌های ما گرم است چه عاشقانه نفس می‌کشم!هوا گرم است... دوباره«دیده‌امت»،زُل بزن به چشمانی که از حرارتِ«من دیده‌ام ترا»گرم است... بگو دومرتبه این را که:«دوستت دارم» دلم هنوز به این جمله‌ی شما گرم است... بیا گناه کنیم عشق را...! نترس خدا هزار مشغله دارد،سرِ خدا گرم است... من و تو اهل بهشتیم اگرچه می‌گویند جهنم از هیجانات ما دو تا گرم است... به من نگاه کنی؛ شعرِ تازه می‌گویم که در نگاه تو بازارِ شعرها گرم است...
روی قبرم بنویسید که خواهر بودم سال‌ها منتظر روی برادر بودم روی قبرم بنویسید جدایی سخت است این همه راه بیایم، تو نیایی سخت است یوسفم رفته و از آمدنش بی خبرم سال‌ها می‌شود از پیرهنش بی خبرم روی قبرم بنویسید ندیده رفتم با تن خسته و با قد خمیده رفتم بنویسید همه دور و برم ریخته‌اند چقدر دسته‌ی گل روی سرم ریخته‌اند چقدر مردم این شهر ولایی خوبند که سرم را نشکستند، خدایی خوبند بنویسید در این شهر سرم سنگ نخورد به خداوند قسم بال و پرم سنگ نخورد چادرم دور و برم بود و به پایی نگرفت معجرم روی سرم بود و به جایی نگرفت ...من کجا، شام کجا، زینب بی یار کجا؟ من کجا، بام کجا، کوچه و بازار کجا؟ بنویسید که عشّاق همه مال هم‌اند هر کجا نیز که باشند به دنبال هم‌اند گر زمانی به سوی شاه خراسان رفتید من نبودم به سوی مرقد جانان رفتید... روی قبرش بنویسید برادر بوده سال‌ها منتظر دیدن خواهر بوده روی قبرش بنویسید که عطشان نشده بدنش پیش نگاه همه عریان نشده بنویسید کفن بود، خدایا شکرت هر چه هم بود، بدن بود، خدایا شکرت یار هم آن قَدَری داشت که غارت نشود در کنارش پسری داشت که غارت نشود او کجا، نیزه کجا، گودی گودال کجا؟ او کجا، نعل کجا، پیکر پامال کجا؟ بنویسید سری بر سر نی جا می‌کرد خواهری از جلوی خیمه تماشا می‌کرد