#یک_خط_روضه
#حضرت_علیاصغر_علیهالسلام
شب جمعه، شبزیارتی اباعبداللهالحسین
به نیّت فرج امام زمان علیهالسلام
دریغا! کشتن ششماهه با تیر سهپر درجنگ
دلِسنگ و نشانِننگ میخواهد، مهارت نه..!
#مجتبی_خرسندی
رفته آقا از مدینه، مانده خواهر بی برادر
بی کس و تنها شده، بی سایه ی سر، بی برادر
باز هم گویا حسین بن علی رفته به میدان
مانده تنها زینب کبرای دیگر بی برادر
حضرت معصومه غرق ناله مانده در مدینه
در دلش برپاست گویا شور محشر بی برادر
ای خدا گردیده مضطر دختر موسی بن جعفر
گوئیا دیگر ندارد یار و یاور بی برادر
ناله دارد خواهری که دور مانده از برادر
سوز دارد ناله و اندوهِ خواهر بی برادر
مثل آن خواهر که در کرب و بلا در پیش گودال
با غم و اندوه زد بر سینه و سر بی برادر
غزه هم این روزها حال و هوایش کربلایی است
خواهری مانده است نالان و مکدّر بی برادر
خانواده زیر آوارند، تنها مانده خواهر
خاک غم باید بریزد بر روی سر بی برادر
خواهری فریاد می زد ای برادر جان کجایی
آن برادر رفت و حالا مانده خواهر بی برادر
غزه، ایران، سوریه، هرجای این دنیا که باشد
عشق پیروز است و هرگز نیست سنگر بی برادر
آرمان باقی است آری، آرمان که رفتنی نیست
تا ابد در سینه ها باقی است باور بی برادر
آرمان جان رفتی و ماندیم در دنیای فانی
ای برادر رفتی و ماندیم دیگر بی برادر
گرچه سنگین است داغ این برادرها که رفتند
باز هم خالی نخواهد ماند سنگر بی برادر
مهدی شریفی
#حضرت_معصومه #فلسطین #آرمان_عزیز
آشوبگران جوان ما را کشتند
در زیر شکنجه، جان ما را کشتند
ما دست ز آرمان نخواهیم کشید
هرچند که آرمان ما را کشتند
مهدی شریفی
#آرمان #آرمان_عزیز #شهید_آرمان_علی_وردی
آه....😔
پدری بود در پیِ پسرش
پسری بود در پیِ پدرش
کودکی گیج بود و میچرخید
چشمهایش فقط به دور و برش
دختری مادر خودش را یافت
گفت در گریههاش: مویِ سرش
آه پروانهای که خونین بود
آه پروانهای که بال و پرش
آه از خانوادهای که نبود
مادری بود و چشم نوحهگرش
آه از آن پدر که هر لحظه
داغ دید و شکسته شد کمرش
آه از غزه آه از غزه
آه از انعکاس هر خبرش
نیست آدم کسی که از غزه
نیست داغی بزرگ بر جگرش
نیست آدم اگر نمیبارد
در غم غزه خون ز چشم ترش
باد نفرین به شاعری که نگفت
هیچ از این غم به شعر عشوهگرش
باد نفرین بر آن هنرمندی
که ندارد غمی به جان، هنرش
باد نفرین به هر که این دوران
بسته بر نالههاست گوش کرَش
باد نفرین بر این حقوقِ بشر
همچنین بر حقوقِ بیبشرش
باد نفرین به سازمان ملل
بر وجود مضر بیثمرش
سازمان ملل اگر این است
گِل بگیرید خواهشا به درش
#فلسطین
#غزه
#احمد_رفیعی_وردنجانی
✅ سلام سلام. من اینجام،☺️🤚
✅ با دنیایی از هنر صنایع دستی زیبا با دست ساخته های خودم😎.
✅ بجای داشتن چندین کانال واسه لوازم کاربردی منزلتون .یک کانال عضوبشین
✅ سرویس اشپزخونه
✅ سرویس هفت سین سفره عید
✅ کیفهای پارچه ای 😍🙃
✅ تنوع در کار و در رنگ . باانتخاب و سیلقه شما همراهانی که زیباپسندین وسفارش کار میدین.😎
https://eitaa.com/joinchat/1980760392C478385fa65
@sazehay_yas
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
چقدر عیب بپوشی و هی گناه کنم؟
چقدر روی دلِ ماه را سیاه کنم؟
ببین که شاکیام از دست خویش! رحمی کن
به من اجازه نده باز هم گناه کنم
هزار عهد شکستم، به رو نیاوردی
هزار دفعه نباید که اشتباه کنم!
چقدر پای دلم بر صراط لرزان است!
کمک بکن گذر از روی پرتگاه کنم
دوباره دست دعا را بلند کرد دلم
که دست لطف تو را بر سرم پناه کنم
ببین که خشک شده ابر چشم، اشک بده
که جان سوخته را سبز و پرگیاه کنم
گناه چشم مرا عفو کن اجازه بده-
که لحظهلحظۀ عمرم تو را نگاه کنم
بیا و دست گدا را پر از محبت کن
که افتخار به مهر تو پادشاه کنم
تنور قلب مرا داغ کن به شعلۀ آه
که عشق ناب تو را نان هر پگاه کنم
بدون عشق چه عمری؟ چه بهجتی؟ چه دلی؟
بدون عشق چرا عمر را تباه کنم؟
تویی طریقْ میان هزار بیراهه
دلی که گم شده را کاش رو به راه کنم
دوباره آمدهام، بقچهام پر از شرم است
چقدر عیب بپوشی و هی گناه کنم!
#زینب_نجفی
#راجی
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
یادت هست
یک روز پاییزی بود
و
روی برگهای هزار رنگ پاییزی
پای می گذاشتیم
و هزار آرزوی محال
برایمان چه آسان می نمود.
دست هایمان که با هم بود
روبه راه بودیم؛
وقتی باد
در باغ می پیچید
و شاخه های خزان زده چون ترکه های خشک به هم میخورد
دست هایمان را محکمتر می فشردیم
و دلهایمان چه قرص میشد؛
حتی آواز زاغ پیر دنیایمان راخوش رنگتر میکرد
آخر ما
همه را به فال نیک می گرفتیم
حالا اما
تونیستی و بهار
هربار با صد طعن میاید
و آواز هزار دستان در باغ
بر خاطرم چنگ میزند
تو نیستی و
با هر نسیمی دلم می لرزد
بدان که بی تو
هیچ پنجره ای را به باغ نخواهم گشود
و غبار حسرت را از آن نخواهم زدود
#سارا_اسدی
آن شب که تو در کنار مایی روز است
و آن روز که با تو میرود نوروز است
دی رفت و به انتظار فردا منشین
دریاب که حاصل حیات امروز است
#سعدی
"آفتاب میشود"
نگاه کن! که غم درونِ دیدهام
چگونه قطرهقطره آب میشود
چگونه سایهٔ سیاهِ سرکشم
اسیرِ دستِ آفتاب میشود
نگاه کن!
تمامِ هستیام خراب میشود
شرارهای مرا به کام میکِشد
مرا به اوج میبَرَد
مرا به دام میکِشد
نگاه کن!
تمامِ آسمانِ من
پر از شهاب میشود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمینِ عطرها و نورها
نشاندهای مرا کنون به زورقی
ز عاجها، ز ابرها، بلورها
مرا بِبَر امیدِ دلنوازِ من
ببر به شهرِ شعرها و شورها
به راهِ پُر ستاره میکِشانیام
فراتر از ستاره مینشانیام
نگاه کن!
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگانِ تب شدم
چو ماهیانِ سرخرنگِ سادهدل
ستارهچینِ برکههای شب شدم
چه دور بود پیش از این زمینِ ما
به این کبودِ غرفههای آسمان
کنون به گوشِ من دوباره میرسد
صدای تو
صدای بالِ برفیِ فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیدهام
به کهکشان، به بیکران، به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شرابِ موجها
مرا بپیچ در حریرِ بوسهات
مرا بخواه در شبانِ دیرپا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستارهها جدا مکن
نگاه کن که مومِ شب به راهِ ما
چگونه قطرهقطره آب میشود
صُراحیِ سیاهِ دیدگانِ من
به لای لایِ گرمِ تو
لبالب از شرابِ خواب میشود
به روی گاهوارههای شعرِ من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب میشود...
#فروغ_فرخزاد
آبادی شعر 🇵🇸
"آفتاب میشود" نگاه کن! که غم درونِ دیدهام چگونه قطرهقطره آب میشود چگونه سایهٔ سیاهِ سرکشم اسیرِ
این شعر رو هزار بار هم آدم بخونه سیر نمیشه از خوندنش