eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هزار درد مرا، عاشقانه درمان باش هزار راه مرا، ای یگانه پایان باش برای آنکه نگویند، جسته‌ایم و نبود، تو آن‌که جسته و پیداش کرده‌ام، آن باش!
هم دیدن لب‌های خندان تو تلخ است هم بی‌وفاجان! قند قندان تو تلخ است تو دوستم داری مگر که غیر از این است؟ اما نمی‌گویی و کتمان تو تلخ است با من دم از دوری نزن ای عشق شیرین! باید بگویم باز؟ هجران تو تلخ است در عشق و رد عشق دنبال دلیلی در منطق عشاق برهان تو تلخ است زهر است شهد زندگی وقتی نباشی شیرین‌ترین جام عسل جان تو تلخ است قدر تمام چای‌های تلخ دنیا دنیای من بی چای چشمان تو تلخ است
همین که حوصله شعر خواندنی داریم غنیمت است در این روزگار بی‌برکت ...
گویند که در سینه غم عشق نهان کن در پنبه چه‌سان آتش سوزنده بپوشم؟
هم در هوای ابری آبان دلم گرفت... هم در سکوت سرد زمستان دلم گرفت! هرجا که عاشقی به مراد دلش رسید هرجا گرفت نم‌نم باران، دلم گرفت‌... با خنده گفتمش: به سلامت!سفر بخیر…! وقتی که رفت، از تو چه پنهان، دلم گرفت... بیرون زدم ز خانه که حالم عوض شود از بس شلوغ بود خیابان، دلم گرفت... امروز جمعه نیست، ولی با نبودنت مانند عصر جمعه‌ی تهران دلم گرفت...!
جز تو یاری نگرفتیم و نخواهیم گرفت بر همان عهد که بودیم بر آنیم هنوز…
بنشین ٬ مرو ٬ که در دل شب ٬ در پناه ماه خوش تر ز حرف عشق و سکوت و نگاه نیست بنشین و جاودانه به آزار من مکوش یکدم کنار دوست نشستن گناه نیست. بنشین ٬ مرو ٬ صفای تمنای من ببین امشب چراغ عشق در این خانه روشن است جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز بنشین ٬ مرو ٬ مرو که نه هنگام رفتن است.
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس سند عشق، به امضا شدنش می ارزد گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم کوشش رود به دریا شدنش می ارزد کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم به همان لحظه برپا شدنش می ارزد دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد سالها ... گر چه که در پیله بمانَد غزلم صبرِ این کرم به زیبا شدنش می ارزد
باران معشوقه ی پاییز است وقتی این همه زیباست نغمه ی رسیدنش … دلبری کردنش.. جانا من پاییز باشم تو باران می شوی؟
اینجا براي گریه درست است شانه نیست اما هرآن قدر که بخواهي بهانه هست!
هر شب به یاد خاطره ها گریه می کنم اصلا تمام روز ِخدا گریه می کنم همزاد صبـر بوده ام ودر پناه «اشک» بر گریه های خویش جُدا گریه می کنم «اندازه ی تو هیچ کسی مهربان نبود» ای عشق! از فراق شما گریه می کنم در هر قنوت نام تو را جـار می زنم همـراه ربّنای دعــا گـریه می کنم هـرگز دلیل اشک مـرا بازگو مکن پنهان بمان! به رسم وفا گریه می کنم موسیقی صدای سکوتم ترانه شد بارید غم بدون صدا گریه می کنم در لابه لای دفتــر شعرم نوشته ام شعری به نام شعــر «چــــرا گریه می کنم؟!» منیژه_کمالی