eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتم فراموشت کنم اما کمین خوردم فهمیده شهری بی توام از بس زمین خوردم
ای که افسانه ی زیبای غزل های   منی ای که شیرین تر از امثال و مثل های منی خواندن از روی مهت کار شب و روز من است ای  که  معلول به  هرکار  و علل های  منی شده  هرشب دل من در طلبت غرق به خون تو خودت عامل  هر جنگ و جدل های منی موی  توطره  و  قدت  به بلندای  غزل چه بگویم  که خودت شهد و عسل های منی ذهن من  در  همه حالات  به  فکرت مشغول بفدایت که  تو افکار  و عمل های   منی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر چه جز گوهرِ عشق است درین بحر، کف است هر حیاتی که نه در عشق سرآید تلف است
دلم گرفته از این آسمان بی‌پیغام دلم گرفته...برایم کبوتری بفرست!
یک شهر دلش رفت به شعری که سرودم این را چه تعجب که سخن از تو‌میان‌است ‌‌‎‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍
هدایت شده از نبض قلم
خورشید دمیده،عطرِسیب آورده صبحانه ی داغ عنقریب آورده تابیده و آفتاب ِخوشبختی را با نغمه ی شادِ عندلیب آورده @nabzeghalam
عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم شاید این بوسه به نفرت برسد، شاید عشق...
کوهی‌ است غم عشق تو مویی‌‌ است تن من هرگز نتوان کوه به یک موی کشیدن...
جوانه می‌زند از نو درخت صبر و امیدم دوباره شاخه زیتون دوباره باغ جدیدم... نبین غبار گرفته نگاه کودک من را نخواه چشم ببندی به روزگار شهیدم چگونه ساکتی و از جنون فتنه ندیدی شکسته شد غم لیلا شبیه قامت بیدم قرارمان نرسیده ؟جهان منتظران کو؟ کجاست غیرت و ایمان؟ چقدر آه کشیدم به بند بند وجودم نوشته شاعر تنها تو سرزمین خدایی ،غمی قریب و بعیدم یکی نشسته قنوتش ،قیامت است قعودش درون سجده آخر بخواب سرو رشیدم بخواب فصل گلوله ،بخواب سردی آوار بخواب سنگر ساده ،بخواب بخت سپیدم من از نگاه تو پرپر، من از نگاه تو زخمی درون آتش خشمم ولی نسوخت امیدم
. حوالی رهایی‌ام، به آخرین نفس قسم به کمترین اشاره‌ات، اسیر می‌شوم بیا!
. بگو کجا دلِ تنگم به راه افتادی؟ جواب داد حرم، کنجِ صحن آزادی دوباره خسته و تنها رسیده ام اینجا دوباره پای برهنه، به رسم اجدادی دوباره آمده ام خاکبوسی ات با دل دوباره سر به روی پنجره ی فولادی دوباره مثل همیشه به گوشه ی بامت_ _به من شبیه کبوتر تو دانه می دادی دوباره آمده ام تا قرار من باشی به گوشِ دل بنوازی ترانه ی شادی ۲۳ آبان ۱۴۰۲
زیر قولم زدم و عهد شکستم اما باز هم مثل همیشه تو گرفتی دستم
⚜⚜⚜⚜ چه بنویسم، چه ننویسم، چه بسرایم چه نسرایم تویی تو، گفته و ناگفته، بانوی غزل‌هایم تمام عشق‌ها، پیش از تو مثل رودها بودند که باید می‌رساندندم به تو، آری به دریایم به بام انس تو خو کرده‌ام چون کفتر جلدی که از هر گوشه‌ای پر وا کنم، سوی تو می‌آیم پس از فرزند مریم اینک این من: عیسی دیگر! که شد بالای عشق و بازوی شعرم چلیپایم خوشم می‌آید از شادی، ولی هر بار میخوانم همین تحریر محنت می‌تراود از غم‌آوایم به سختی خسته‌ام از زندگی، وز خود، کجایی تا به قدر یک نفس در سایه سروت بیاسایم؟ کلیدی دارم از شعر، این فلزّ ترد سحرآمیز که قفل بوسه از لب‌های شیرین تو بگشایم دوباره می‌کشد سر، آتش از خاکستر شعرم که من هم در غزل از جوجه ققنوسان "نیما"یم
تا که می آیی به ذهن من تبسم می کنم با تو بودن را به آرامی تجسم می کنم چشمهایت گفتنی ها دارد و طبعم غزل با زبان عشق با چشمت تکلم می کنم شعر می پاشم درون خاک حاصلخیز دل واژه ها را سبز احساس تفاهم می کنم گاه شعرم مثل چشمت حاوی آرامش است گاه با امواج گیسویت تلاطم می کنم با نت و موسیقی لمس تو شاعر می شوم خستگی را لابلای طعم تو گم می کنم با تو وقتی از خیابان های دل رد می شوم دانه ی اسفند دود از چشم مردم می کنم مثل آدم باب میل تو هوایی می شوم شوکت فردوس قربانی گندم می کنم
من فقط خواب عشق را دیدم حس سرخورده ای که نفرین شد هر کسی تا رسید چیزی گفت هر پدر مُرده ابن سیرین شد
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست!؟
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ پیچیده‌ترین سادهٔ دنیا شعر است یک‌ پای تمام عاشقی‌ها شعر است وقتی که دلـی تنـگ دلی دیگر شد توضیح دقیق ماجرا با شعر است!
ما مست مِیِ جام الستِ غزلیم همواره خمار چشم مست غزلیم هرکس برود به‌سوی دلدار خودش ما دل‌شده‌ی باده‌به‌دست غزلیم
دفتر به مقابل و قلم در دستیم با "حول و لا قوّة الا..." مستیم از صبح علی الطلوع تا نیمهٔ شب در حال سرودن رباعی هستیم
‌ ای اشک! به روی گونه‌ با ناز برقص! از چشـم درآمـدی بـه پرواز، برقص! در نیمه‌شب و کنـار سجاده‌ و مـهـر خوش آمده‌ای برای اعجاز، برقص! [کویر]
‌🇵🇸مسابقه ✨اشعار ارسالی باید در قالب رباعی بوده و حداکثر تعداد ارسالی نیز سه رباعی می‌باشد. ✨موضوع رباعی: فلسطین، غزه، مقاومت مهلت ارسال آثار: تا ۲۷ آبان 🌱به نفرات برتر جوایزی اهدا خواهد شد. اشعار خود را به آیدی زیر ارسال کنید و ذیل اشعار ارسالیتون بنویسید رباعی غزه: @Kaviiir @heydar18mn
افکنده هراس در دلِ اعدایش طوفانِ حماس و رزمِ رعدآسایش شلوار سه‌خطیِ شجاعِ غزّه کابــوس شده بــرای مــرکـاوایش
آنکه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت به همه عالمش از من نتوانند خرید…
آن بهشتی که همه در طلبش معتکف اند من کافر همه شب با تو به آغوش کشم