eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼
تو ای غم! دست بردار از سر من نمانده اشک در چشم تر من از آن‌روزی که بین شعله‌ها رفت نفس تنگی گرفته مادر من تنش می‌سوخت در هُرم شراره سخن می‌گفت تنها با اشاره تنور خانه که روشن شد امروز سیاهی رفت چشمانش دوباره
قلبت چو دلم کباب خواهد گردید رویای تو هم سراب خواهد گردید هر آه درون سینه ام روزی عشق چون کوه سرت خراب خواهد گردید
زیاد خواستم اما همیشه کم بودی تو مثل فرصت کوتاه، مغتنم بودی کنار من که پرم از تو کاش حداقل به قدر خوردن یک چای تازه‌دم بودی میان رفتن و ماندن، ندیدن و دیدن تو راه روشن من در سپیده دم بودی تو از میان هزاران نگاه کشف شدی تو اتفاق خوش شاعرانه ام بودی زمان‌گذشت و نگاه من‌و‌‌ تو در یک قاب تو را در آینه دیدم خود خودم بودی تو نیستی وغمت هست کاشکی میشد غمم نبود و تو بودی، تو جای غم بودی
باسوگواری از غم مادر نوشتم این سوز را با چشم های تر نوشتم از داغ افتاده به جان باغ گفتم از غنچه ی نشکفته ی پرپر نوشتم در مسجد از دنیا شکایت داشت زهرا این شکوه را برسینه ی منبر نوشتم تا شعله بر مصراع بیت الله افتاد از شعله های زیر خاکستر نوشتم از آتش این در خیام کربلا سوخت تاریخ را چون روضه ای ازسر نوشتم فریاد هل من ناصری در دشت پیچید این بار هم از روضه ی مادر نوشتم
چون برگ که از درخت،زود افتاده داغت به دل ِجنگل و رود افتاده ای دیده ببار تا نبینی که گُـلی بین ِ در و دیـوار کـبود افتاده
نامحرمان زدند تو را، من هم از غمت یک روضه محرمانه گرفتم، گریستم
در حریم خانه ماندی اعتکاف این است این سوی مسجد شعله‌ور رفتی، مصاف این است این خطبۀ تو واژه واژه ذوالفقار دیگری‌ست جلوۀ آن تیغ پنهان در غلاف، این است این از امام از کعبه گفتی، بستی احرام دگر بی‌امان دور علی گشتی! طواف این است این رو گرفتی پیش نابینا، حیا آن است آن نیمه‌شب تابوت می‌خواهی، عفاف این است این می‌رسد روزی که چشم آسمان روشن شود بر مزارت کعبه می‌گوید مطاف این است این
بر در کشیده شعله‌های اختلافش را هیزم به هیزم جمع کرده ائتلافش را مردی سکوت خلوت قدیسه‌ها را بُرد با مشت می‌کوبد به در، حرف خلافش را حتی در و دیوار با فریاد می‌گریند مرثیه‌خوان وقتی بخواند اعترافش را* این خانه‌ی زهراست، اینجا مهبط وحی است عرشی که کعبه فرض می‌داند طوافش را خاکی شده آن چادری که شب به شب مریم پیش ملائک شرح می‌داده عفافش را عرش خدا در روضه می‌لرزد که نامردی محکم به دست فاطمه می‌زد غلافش را دستی شکسته که کریمان نقل می‌کردند بخشیدن پیراهن شام زفافش را اشک علی باخون دل آمیخت در کوچه کوثر گرفت از گونه‌اش اشک مضافش را حجت‌الاسلام *اشاره به نامه خلیفه دوم به معاویه
شمع وجود فاطمه سوسو گرفته است شب با سکوت بغض علی خو گرفته است آتش گرفت جان علی با شرار آه وقتی که از ولی خدا رو گرفته است در دست ناتوان خودش بعد ماجرا این بار چندم است که جارو گرفته است قلب تمام ارض و سماوات و عرش و فرش یک جا برای غربت بانو گرفته است حتی و جود میخ و در و تازیانه‌ها عطر و مشام از گل شب‌بو گرفته است با ازدحامِ موجِ مخالف بیا ببین کشتی عمر فاطمه پهلو گرفته است مردی که بدر و خیبر و خندق حماسه ساخت سر در بغل گرفته و زانو گرفته است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿🥀°• مادر مریض بشه بازم یه مادره......💔 🎙مداح:حاج مهدی رسولی
قلب‌ها بی‌مِهر زهرا مُهرِ بی‌جان می‌خورد عشق بی‌تصدیق زهرا، خط بطلان می‌خورد چادرش روزی مخلوقات را یک‌جا بس است می‌تکاند چــادرش را عـــالمی نان می‌خورد شب دوم فاطمیه ۸دی۹۹ @andisheysabz
♡ چقدر سرد و غریبانه ما جدا شده‌ایم! شبیه بلبل لالیم بی‌صدا شده‌ایم همیشه عشق به‌ همراه خود قفس دارد چقدر خوب که از آن قفس رها شده‌ایم! به روی قلب من و تو علامتی مانده که تا ابد بنماید که مبتلا شده‌ایم تمام عمر مراقب شدیم و آخر عمر به یک نگاه، گرفتار در خطا شده‌ایم همیشه هم که نباید به دوست کرد وفا چه بهتر است؟ همینی که بی‌وفا شده‌ایم قرار بود که با هم دو قاب نقره شویم بدون هم ولی آیینۀ طلا شده‌ایم تو کنج خلوت خود، من به کنج خانۀ خود بدون غصۀ هم غرق ربّنا شده‌ایم...
🍃🏴 در عزای فاطمیه و تسلای دلِ امام زمان(عج) 🍃🏴 این روزها از داغِ دختر گریه میکرد قطعاً خدیجه(س) با پیمبر(ص) گریه میکرد در عالم برزخ به پا شد بزم ِ روضه از داغِ زهرا(س)؛ عالم ِ ذر گریه میکرد من مطمئنم که خدا لحظه به لحظه در خلقتِ زهرایِ أطهر گریه میکرد با دردهای فاطمه(ع)چشم ِ علی(ع) هم این روزها تا روزِ محشر گریه میکرد دور از نگاهِ اهلِ خانه، نیمهٔ شب آهسته و پیوسته حیدر گریه میکرد شد قلبِ سنگش آب، با هر آهِ زهرا(س) دستاس شد دلتنگ و مضطر گریه میکرد لعنت به خود گفته ست و با افسوس ِ بسیار مسمار، رویِ شانهٔ "در" گریه میکرد شد حالِ مادر چونکه از دیروز بدتر امشب حسن(ع) با حالِ بدتر گریه میکرد یادِ نوازش هایِ سابق... قبلِ خوابش- زینب(س) برای دستِ مادر گریه میکرد دستی که لرزان دوخت پیراهن به سختی چشمی که از فردایِ معجر گریه میکرد بوسید حلقوم ِ حسینش(ع) را پریشان با تشنگی در کنجِ بستر گریه میکرد!
عشاق الحسین(محب الحسین)_۲۰۲۲_۰۱_۰۶_۰۹_۵۳_۰۴_۶۸۰(1)_۲۰۲۲_۱۲_۰۵_۱۱_۳۳_۵۲_۶۳۵.mp3
4.92M
"ناحله الجسم یعنی نحیف ودلشکسته میری جوونی اما مادر پیری..💔🚶🏿‍♂
enc_16722190058195200163193.mp3
4.01M
. میشه جارو نزنی🥺!! من بمیرم که تو به خادمه هات رو نزنی میشه وقتی راه میری تو خونه زانو نزنی !!😔🖤 .
. مادرم سرچشمه‌ی وحی است، کوثر شاهد است باء بسم‌الله، تا آن سینِ آخر شاهد است مادرم سوغاتی عرش است در تندیسِ سیب لَیلَة‌ُالمِعراج می‌داند؛ پیمبر شاهد است هر زمان مسجد به پای گریه‌هایش می‌نشست شانه‌ی محراب می‌لرزید منبر شاهد است لشکرِ کذّاب، از صدّیقه شاهد خواستند با وجودِ اینکه می‌فرمود: حیدر شاهد است مقتلِ مکتوبِ آتش در گلستان قاب شد ضربه‌ی مسمار بر دیوار را در شاهد است سنگ‌های کوچه بارِ شیشه را انداختند تکّه‌ی آیینه‌ی همراه مادر شاهد است او که جای ذوالفقارش ریسمان در دست داشت یکّه‌تاز مرکبِ رزم است، خیبر شاهد است
از فشار در و دیوار گلی پرپر شد روز تنهاشدن شیر خدا حیدر شد 😭
زیر باران دوشنبه بعدازظهر اتفاقی مقابلم رخ داد وسط کوچه ناگهان دیدم زن همسایه بر زمین افتاد سیب‌ها روی خاک غلتیدند چادرش در میان گرد و غبار قبلاً این صحنه را... نمی‌دانم در من انگار می‌شود تکرار آهِ سردی کشید، حس کردم کوچه آتش گرفت از این آه و سراسیمه گریه در گریه پسر کوچکش رسید از راه گفت: آرام باش! چیزی نیست به گمانم فقط کمی کمرم... دست من را بگیر، گریه نکن مرد گریه نمی‌کند پسرم چادرش را تکاند، با سختی یا علی گفت و از زمین پا شد پیش چشمان بی‌تفاوت ما ناله‌هایش فقط تماشا شد صبح فردا به مادرم گفتم گوش کن! این صدای روضۀ کیست طرف کوچه رفتم و دیدم در و دیوار خانه‌ای مشکی‌ست :: با خودم فکر می‌کنم حالا کوچۀ ما چقدر تاریک است گریه، مادر، دوشنبه، در، کوچه راستی! فاطمیه نزدیک است...
اینجا مدینه... شهر غم؛ دیگر چه کم دارد؟ دیوارها و کوچه‌هایش رنگ غم دارد! رفته است از قرآن ناطق سوره‌ی کوثر دیگر پس از زهرا، علی یک سوره کم دارد یک چشم شاعر اشک‌بار و چشم دیگر خون یک دست او لرزان و آن دستش قلم دارد اینجا عزا، ماتم‌سرای عصمت‌الله است یعنی که غم، صاحب عزایی محترم دارد «محجوب‌تر گشتی چرا؟» با خود علی می‌گفت!! از درد سیلی چهره‌ی زهرا ورم دارد! آیا تو بانویی جوان را دیده‌ای هرگز در کوچه‌ نیلی گشته رویش؛ قدّ خم دارد؟! این میخِ دَر یک میخ معمولی خدایا نیست جز سوزشش بر جان زهرا، درد هم دارد! هر چند قبرش در دل تاریخ مدفون است در تک‌تکِ جان‌های ما زهرا حرم دارد
از همگی التماس دعا داریم🙏🥀🥀🏴
بسم الله الرحمن الرحیم سربسته سرّالاسرار خدا اینجاست، پس در بسته است راه در دنیای او چندین برابر بسته است فاطمه در عرش مهمان خداوند است و بس در مقام قُرب او جبریل هم پربسته است عصمت‌الله است این بانو که در عالم خدا راه کشف این معما را سراسر بسته است سوره‌ی کوثر نشان داده خدا در وصف او از تمام شاعران مضمون بهتر بسته است هرکسی را نیست اذن گریه بر ناموس حق روضه‌های او خصوصی شد، اگر در بسته است جز پریشانی ندارد حاصلی بی‌مادری چون تمام نظم هر خانه به مادر بسته است از همان روزی که زهرای علی سردرد داشت روضه‌های فاطمیه غالباً سربسته است . . . نیست بی‌علت اگر از او خجالت می‌کشید ذوالفقارش در غلاف و دست حیدر بسته است « یک‌نفر، یک‌روز می‌آید برای انتقام... » جان ما تنها به این مصراع آخر بسته است
بمان بمان مثل همیشه درد من را خود مداوا کن بمان تب دار عشقت را دوا با یک تماشا کن بیا پلکی بزن بیمار من حال مرا دریاب نرو ای جان حیدر جان دیگر بر من اهدا کن برای دلخوشی بچه ها در پیش من یکبار بزن دستی به دستاس و کمی آن را مهیا کن میان این همه پیمان شکن ها رفتنت زود است ببین تنهائی ام را ، یک تنه یاریِ تنها کن تو می دانی پس از تو حیدرت دنیا نمی خواهد دعایی بر منِ افتاده در زندان دنیا کن سه ماهی می شود ماهم که رنگ از روی تو رفته بگو دردت به جانم غصه های خویش افشا کن تو پنهان می کنی نیمی ز رویت نیمه جان گردم بیا دلواپست هستم خودت شرح معما کن سپردی کودکانت را به من، منهم پذیرفتم سپاری بر که من را ای عزیزم چاره پیدا کن تو می دانی نفسهایم به جان اطهرت بند است نرو ؛ یا همرهت من را ببر راحت از اینجا کن