eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
52 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🖇 عمریست دخیلیم به ضریحی که نداری...
سیّد و سالارِ بی همتا قبولم میکنی؟! توبه کردم مثل حر آقا قبولم میکنی؟! وای بر من! خوش‌بحال نورِ چشمی‌هایِ‌تو فکر و ذکرم این شده آیا قبولم میکنی؟! من که از دنیایِ بی‌تو پشت پا خوردم فقط دوست دارم کنجِ هیئت را، قبولم میکنی؟! بد زمین خوردم! زمینگیرم! نگاهی‌کن‌حسین آمدم ..! افتاده‌ام از پا...قبولم میکنی؟! چند روزی تا محرّم مانده و در خلوتم اشک میریزم تک و تنها، قبولم میکنی؟! دوستت دارم! بگو امسال هم در روضه و... زیر پرچم‌ها و بیرق‌ها قبولم میکنی؟! مثل آنهایی که بر زانوی تو جان داده‌اند بسته‌ام سربندِ ، قبولم میکنی؟! حرفِ مادر شد! همین رمزِ عبور از قلب توست شک ندارم باز هم درجا قبولم میکنی!
به نگاهِ مادرانه ... هوسی مُدام دارم همه‌یِ وجودخود را زمدینه وام دارم بروای‌نسیمِ‌رحمت،‌سفری‌به‌کویِ زهرا وبگو که‌من ‌از‌اینجا‌ به‌شما سلام دارم 🌸
یادگاری را به روی چشمها باید گذاشت بعد پیغمبر چه آمد بر جهان فاطمه؟
‏روضه بیش از این نمیگویم ولی نجار شهر... کاش میکوبید، یک مسمار کوچکتر به درب... (س)😔
السلام علیک أیتها الصدیقةالشهیدة باران گرفت و قصه ی دریا شروع شد تکبیرهای جنگل و صحرا شروع شد بابا که رفت دختر خود را بغل کند بغضش گرفت و عشق همانجا شروع شد صف بسته بود جمع ملائک در انتظار پرده کنار رفت و تماشا شروع شد کوثر به جوش آمد و رضوان خروش کرد جشن و سرور عالم بالا شروع شد چشمش به چشمهای پدر خورد و بعد از آن لبخندهای ام ابیها شروع شد تا سالها برای پدر، مادری کند همراه او بماند و پیغمبری کند تا عشق را نفس بکشد در هوای او بابا برای او شود و او برای او هی دور او بچرخد و پروانه ای شود دستش برای موی پدر شانه ای شود خیره شود به صورت او تا به ماه خود بوی بهشت هدیه کند با نگاه خود تا پاره ی تنش بشود، میوه ی دلش آئینه ای مقابل شکل و شمایلش تا سالها همین بشود ماجرای او: بابا برای او شود و او برای او بادی وزید و خنده ی دریا تمام شد احساس خوب جنگل و صحرا تمام شد خورشید او غروب خودش را بغل گرفت یخ بست قلب عالم و گرما تمام شد آئینه ای شکست و غمی انعکاس کرد آئین مهربانی دنیا تمام شد تنها بهانه بود برای وجود او راهی شد و بهانه ی زهرا.س  تمام شد این کار، کار کیست؟! چه بد می زند به در باور نکردنیست، لگد می زند به در؟! مشعل گرفته است که آتش به پا کند یا با طناب دست شما را جدا کند شاید تو بی شوی و او بدون تو... از پشت در صدا بزنی نرو! یعنی که قطره قطره بریزی به کوچه ها نامش نیفتد از دهنت تا به انتها یعنی بجنگ! وقت تماشا نمانده است یعنی به او نشان بده تنها نمانده است اینجا کجاست؟! ! چه می کنی؟! تنها ترین نشانه ی پاکی چه می کنی؟! اینجا غریبه نیست، چرا رو گرفته ای؟! آیا تویی که دست به زانو گرفته ای؟! دیر آمدم بگو که چه کردند کوچه ها بانوی قد خمیده! زمین می خوری چرا؟! این کودکت چه دیده که هی زار می زند؟! هی دست مشت کرده به دیوار می زند حق دارد او که طاقت این روز را نداشت روزی که خانه دست کم از کربلا نداشت روزی که از صدای غمت شهر خسته شد روزی که چشمهای تو یکباره بسته شد روزی که زخمهای عمیقت دوا نداشت روزی که گریه های تو دیگر صدا نداشت ای کاش بر زمین اثری از نبود ای کاش دست شوهر تو بی نمک نبود توفان گرفت و آن شب یلدا شروع شد خون گریه های عالم بالا شروع شد... حسن اسحاقی 🍃🌹🍃😭
وسط کوچه زمین خورد پی حیدر و باز با وقاری علوی چادر خود را سر کرد... 🏴
می شود از تو بگویم سند مهر ووفا؟ حضرتِ عشقِ علی سوره کوثر "زهرا" ذهن الکن شده در وصف نگاهت بانو مادری کن بنویسم دوسه خط شعروثنا بی تو دنیای خدیجه چقدر ساکت بود غنچه های عربستان همه در حال فنا عده ای غرق هوای دلشان با غفلت خاک کردند شبی منزلت زنها را کوچه هاحال وهوای دلتان راکم داشت شهر گم بود در آن معرکه های حاشا روزگار پدرت عطر گل یاس نداشت مادری همچو تورا آیه احساس نداشت روزهادردل خود "ام ابیها"می خواست مرتضی همسرباغیرت ووالا می خواست عرش در کالبدش عشق تو را پیدا کرد حضرت مادرِ دنیای مرا "زهرا "کرد آمدی جلوه ی زیبایی حق شد پیدا شب قدر همه ی اهل زمین شد معنا
سرمایه محبت زهراست دین من من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم گر مهر و ماه را به دو دستم نهد قضا یک ذره از محبت نمی‌دهم
باسوگواری از غم مادر نوشتم این سوز را با چشم های تر نوشتم از داغ افتاده به جان باغ گفتم از غنچه ی نشکفته ی پرپر نوشتم در مسجد از دنیا شکایت داشت زهرا این شکوه را برسینه ی منبر نوشتم تا شعله بر مصراع بیت الله افتاد از شعله های زیر خاکستر نوشتم از آتش این در خیام کربلا سوخت تاریخ را چون روضه ای ازسر نوشتم فریاد هل من ناصری در دشت پیچید این بار هم از روضه ی مادر نوشتم
بمیرم شیشه‌ی عمرش ترک خورد جراحات دل خونش نمک خورد علی صد بار جان داد آن زمانی که ناموسش از آن ملعون کتک خورد @abadiyesher
از هر چه زن است در جهان، سر هستی از مریم و از آسیه، برت‍ــر هستی در روز قیامت همه تسلیم توایم زیرا که تو زهـرای مطهـّر هستی @abadiyesher