eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در جانِ من،طنينِ صداے "بنان"تويۍ زيباترين "الھہ‌ے نـازِ" جھان، تُـويۍ هر چند آسمان خُـدا پر ستاره اسٺ اماعروسِ هرشبِ هفٺ آسمان،تويۍ.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
"تا توطئه‌ ای دیگر، ‌ای دوست خداحافظ تا ضربه‌ ی کاری‌ تر، ‌ای دوست خداحافظ مِیلی به سلامت نیست،  هر بار دروغی تو یکبار به خود بنگر، ‌ای دوست خداحافظ این حقِ من از ما نیست، تعبیرِ تو از حق است من می‌ گذرم، بگذر،‌ ای دوست خداحافظ می‌ بخشمت امّا تو، هستی که بمانی با این کینه‌ ی شرم‌آور، ‌ای دوست خداحافظ بفروش رفاقت را، من از تو نمی‌ رنجم بس نیست همین کیفر؟‌ ای دوست خداحافظ"
زیر باران بیا قدم بزنیم عمر شب را شبی رقم بزنیم خسته‌ایم از سکوت حنجره‌ها زیر باران بیا که دم بزنیم
قطاری کهنه ام، اما چه جای شکوه از مردم؟! شکسته شیشه ام را سنگِ لطفِ همقطارانم... ...🔖
sangare jangal-kootah.mp3
زمان: حجم: 8.18M
تقدیم به میرزا کوچک‌خان جنگلی شاعر؛ تنظیم؛ مدیر گروه؛ کاری از: 🔹برگزیده نخستین پویش ملی سرود؛
جان من سنگدلی ، دل به تو دادن غلط است بر سر راه تو چون خاک فتادن غلط است چشم امید به روی تو گشادن غلط است روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است
"این جاده ها که حوصله را سرمی آورند مقصد اگر تو باشی، پر در می آورند گاهی به هیئت گلی و گاه شکل ماه کی ساحران ز کار تو سر در می آورند تو زردکوه و کوهنوردان کهنه کار از تو مثال های مکرر می آورند از شانه های مرتفعت، هر چهارفصل عطارها گیاه معطر می آورند بر سینه ات کرفس دم برف، عشوه کرد کم کم زمرد از دل مرمر می آورند در دامن تو کوه گل سرخ پاگرفت از باغ تو گلاب به قمصر می آورند نذر امامزاده دو خاتون چشم هات زوّار سرسپرده، کبوتر می آورند از خشت خشت قالی چالشترت هنوز گلبوته های سرکج، سر برمی آورند افسانه های دلکش و آوازای خوش نی را به شور برده و شکّر می آورند حیدربگ! آن قدَر که خوشی مشتلق بده بر مادیان سرخ، سمن بر می آورند ای سرزمین مادری! از باغ های تو هر فصل، شعر-میوه ی نوبر می آورند"
ناسزا از آشنایانم شنیدم از تو هم از تمام دوستانم دل بریدم از تو هم ناامید از دوستی با خلق رو کردم به تو جز پریشانی ولی خیری ندیدم از تو هم کوه را هم می‌تراشیدم اگر می‌خواستی دست کم اسطوره‌ای می‌آفریدم از تو هم پایمال حرف مردم بودم و زخم زبان بار دیگر با دل و جان می‌خریدم از تو هم بعد از این ای مرگ! حرف صبر را کمتر بزن رنج دوری را مگر من کم کشیدم؟ از تو هم
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
تو را دوست دارم! هرگز رهایت نمی‌کنم! در آغوش می گیرمت. و در چهار فصل می‌چرخانمت!
تو را گُم می‌کنم هر روز و پیدا می‌کنم هر شب بدین‌سان خواب‌ها را با تو زیبا می‌کنم هر شب