eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
دست در دستِ تو باشم و کمی باران هم جمعه ها شاد ترین روزِ خدا خواهد شد...
من و دلتنگی "جمعه" ،مزاحی تلخ و تکراری که هر روزم بدون تو پر از آواز دلتنگی ست..
تو نباشی و ببافم دو سه رج خاطره را جمعه یعنی سرِ من گرم شود با یادت ...
جمعه و غصه و تنهایی و بی‌حوصلگی تازه این اول صبح است و غروبش در پیش...
جمعه بازاری است بی تو، دردرونِ سینه ام؛ غرفه های قلبِ من، دڪانِ دلتنڪَی شده...
غم هست به اندازه و جا نیست برایت ای جمعه نمی شد که تو این هفته نیایی
بی نهایت دوستت_دارم ولی در جمعه ها حس دلتنگی ڪمی از بی نهایت سرتر است!
جمعه احوال عجيبي دارد هر كس از عشق نصيبي دارد در دلم حس غريبي جاري است و جهان منتظر بيداري است جمعه، با نام تو آغاز شود يابن ياسين همه جا ساز شود جمعه يعني غزل ناب حضور جمعه ميعاد گه سبز حضور جمعه هر ثانيه اش يكسال است جمعه از دلهره مالامال است... ابر چشمان همه باراني است عشق در مرحله پاياني است كاش اين مرحله هم سر مي شد چشم ناقابل ما تر مي شد...
جمعه یعنی دلم از غصه بگیرد اما به همین بودنت از دور قناعت بکنم!
را از دفتــــــــر تقویم ها خط می زنم اما چه سود؟ می نشینم پای تقویمی که می دانم تمـــــامش جمعه است
جمعه های غزلم باب دلم بود ولی... سر هر قافیه با یاد تو بی تاب شدم
تا كِی به شكل خاطره‌ای گم ببينمت؟ در عطر سیب و مزّه‌ی گندم ببينمت من آن هميشه چشم به راهم، به من بگو يک جمعه در هزاره‌ی چندم ببينمت؟ در كوچه‌های يافتنت پرسه می‌زنم شاید كه در میانه‌ی مردم ببينمت! در خشكسالِ شادی و در قحط عاطفه با يک سبد امید و تبسم ببينمت امشب دوباره گريه‌ی من در غزل تنيد شاید میان بغض و ترنم ببينمت باید دوباره باشی و معنا كنی مرا تا كِی به شكل خاطره‌ای گم ببينمت؟
آخر هفته دلم تنگ‌تر از هرروز است جمعه‌ها پای دلم لَنگ‌تر از هرروز است ابر چشمم پُرِ از بغض و دلم بارانی‌ست سوز این حنجره خوش‌زنگ‌تر از هرروز است سر به دیوارزدن چاره‌ی ناچار من است به گمانم که دلت سنگ‌تر از هرروز است جمعه‌ها روز نجات دل عاشق گر هست پس چرا این همه دل تنگ‌تر از هرروز است؟ من و یادت چه غزل‌ها که تغزّل کردیم این تغزّل که خوش‌آهنگ‌تر از هرروز است می‌رود جمعه ولی یاد تو از دل هرگز در دلم عشق تو پررنگ‌تر از هرروز است
ڪاش تمامِ جمعه ها را بردارند از ثانیه هاے انتظار فقط آن جمعه بماند ڪه ٺُ خواهے آمد
سُنّت شکنی کن که در این جمعه پردرد، با وصل تو این شعر شود مرهم این شهر.
جمعـه را بایـد برای تــو چراغـانی کنم جمعه ها بی‌یادتــو،دنیــایـی‌ازغـم می‌شــود
جمعه روزی ست که آدم ز خودش می پرسد ؛ چند چند است میانِ دل و دنیای خودش ؟ تا کجا آمده ، اصلا به کجا خواهد رفت ؟! هدفش چیست از این کوچ به فردای خودش..؟
ما هم بخدا مثل شما تنهاییم از شاعرکان خسته ی دنیاییم لطفا به زبان خوش بیا این جمعه مجبور نکن وگرنه ما می آییم!!!
تقصیر جمعه نیست که غمگین و خسته‌ام ایراد جای دیگریست؛ دلم را شکسته اند...
تمام پنجره را غرق حسن یوسف کن دل اهالی این کوچه را تصرف کن ^^ قدم بزن وسط شهر با صدای بلند به عابران پیاده غزل تعارف کن =) -
👤 بوسه ای بر من بزن، من چشم می بندم تو هم این شتر دیدن ندیدن را که استادی دگر !!!
گو همچو تویی کَز تو بَرَد دل که بدانی بر عاشق بیچاره جدایی چه بَلایی‌ست 💔
شبی آغوش روی ِ سایه ات وا کرده ای هرگز؟ خودت را اینهمه دلتنـــگ معنا کرده ای هرگز؟ دلت کرده هوای ِ سالهای ِ دور ِ خوشبختی؟ دوباره کفشهای ِ کودکی پا کرده ای هرگز؟ پس از عمری سراغ از خود گرفتن ها از این و آن خودت را از سفر برگشته پیدا کرده ای هرگز؟ شبیه ِ خود کسی را دیده ای در چارچوب ِ در؟ خودت را تنگ در آغوش ِ خود جا کرده ای هرگز؟ خوشآمد گفته ای با ذوق و لرزیده دلت از شوق؟ بفرمـــا تو و هی این پا و آن پا کرده ای هرگز؟ اتاقی دنج ِ تنهایی، چه خوشحالم که اینجایی میان ِ گریه هایت جشن برپا کرده ای هرگز؟ تو هم مثل ِ منی انگار، تنها همدمت دیوار گله از بی وفایی های ِ دنیا کرده ای هرگز؟ شماره داده ای وقت ِ خداحافظ ؟ به زیر لب : "بیا از این طرفها باز" نجوا کرده ای هرگز؟ به رسم ِ یادگاری، عاشقانه زیر ِ شعرت را تو هم مانند ِ من با بغض امضا کرده ای هرگز؟ کنـــــار ِ صندلی ِ خالی و یک زیر سیگاری دو فنجان چای ِ یخ کرده تماشا کرده ای هرگز؟ شب است و باز باران پشت ِ شیشه ساز رفتن زد خودت را بدرقه تا صبح ِ فردا کرده ای هرگز؟
بآ یقین آمده بودیم و مردد رفتیم!! بہ خیآبآن شلوغۍ ڪہ نباید رفتیم!! مۍ‌شنیدیم صدآی قدمش رآ امآ!! پیش از آن لحظه ڪھ در را بگشاید رفتیم!! زندگے سرخیِ سیبے است ڪہ افتادھ به خآڪ!! بہ نظࢪ خوب رسیدیم ولے بد رفتیم!! آخریں منزݪ مآ ڪوچه‌ۍ سرگردآنی‌ست! دربه‌در در پۍ گم ڪردن مقصد رفتیم!! مرگ یك عمࢪ بہ در ڪوفت ڪہ بآید برویم!! دیگࢪ اصرار مڪن بآشد، بآشد، ࢪفتیم!! _فاضل نظری
چشمان تو بازارچه‌ی ناز فروشی است یک عالمه دل پیش تو سرگرم خرید است