eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اما تو بگو «دوستی» ما به چه قیمت؟ امروز به این قیمت، فردا به چه قیمت؟ ای خیره به دلتنگی محبوس در این تنگ این حسرت دریاست تماشا به چه قیمت؟ یك عمر جدایی به هوای نفسی وصل گیرم كه جوان گشت زلیخا، به چه قیمت؟ از مضحكه ی دشمن تا سرزنش دوست تاوان تو را می‌دهم اما به چه قیمت؟ مقصود اگر از دیدن دنیا فقط این بود دیدیم، ولی دیدن دنیا به چه قیمت؟ 📝 📒
🍂 وقتی که شدم اشک و چکیدم تو چه کردی؟ از دودۀ غم سرمه کشیدم... تو چه کردی؟ یک‌عمر عسل خورده‌ای از جام غزل‌هام زهر از قدح عشق چشیدم... تو چه کردی؟ در سایۀ سروم شده‌ای هم‌قد شمشاد از بار غم هجر خمیدم   تو چه کردی؟ لالایی من بود دوای شب دردت با درد تو از خواب پریدم... تو چه کردی؟ می‌خواست که جای همه باشی، دل تنگم وقتی‌که دل از خویش بریدم  تو چه کردی؟ حالا که شده وقت خداحافظی ما رفتم کفن و قبر خریدم، تو چه کردی؟
عذاب است این جهان بی‌تو، مَبادا یک زمان بی‌تو به جانِ تو که جان بی‌تو، شکنجه‌ است و بَلا بر ما . .
می‌خواهمت آنگونه که حوا سیبش را چید
ای وای از آن حدیثِ به دفتر نیامده ای وای از آن شروعِ به آخر نیامده ای وای از آن یقینِ به باور نیامده ای وای از آن مزارِ کبوتر نیامده ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده ای دل حدیثِ دخترِ طاها شنیده‌ای؟! یَرضی شنیده‌ای؟! لِرضاها شنیده‌ای؟! هنگامه‌ی نماز، دعاها شنیده‌ای؟! حتی تَوَرَّمَت قَدَماها شنیده‌ای؟! أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده یالَلْعَجَب! فصلّ لِرَبِّک ولادتش واحیرتا لِیُذهِبَ عنکم شرافتش طوبی لهُمْ وَ حُسن مَآب است مدحتش جبریل با تمام بزرگی و رتبتش از عهده‌ی ستایش او برنیامده * * اما چه سود! حرمت قرآن شکسته شد یک‌باره قلب سوره‌ی انسان شکسته شد دَر را زدند و حرمت مهمان شکسته شد نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد فَصْلِ غریبی تو چرا سر نیامده؟ زهرا هنوز گریه‌ی بی‌گاه می‌کند مولا هنوز سر به دل چاه می‌کند پاییز، ادعای أنا الله می‌کند صبح بهار از آمدن اکراه می‌کند آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟!
یک عُمر شکستِ دشمنش را دیدند آن جلوه‌ی خیبر شکنش را دیدند افسوس که داغِ فاطمه کاری کرد زانو به بغل گرفتنش را دیدند
خوش به حال هرکسی که زائر شش گوشه شد سهم ما جامانده ها هم ، شد فراق و اشک و آه شاعر:
🥀 با حسرت و غم می‌گذرد هر روزم دلتنگم و چشم بر حرم می‌دوزم هر هفته شب جمعه شبیهِ آتش از داغِ فراقِ کربلا می‌سوزم!
امشب گمان کنم نرود سمت کربلا حالش بد است مادرمان، رو به قبله است
هدایت شده از بارش‌های قلم من
کاش می‌شد خاکی که تو را در آغوش گرفته را کنار بزنم و تو را محکم در آغوش بگیرم و دم و بازدمم را از بوی تنت پر کنم و به قدر نبودنت تو را نفس ‌کشم و بر جای جایِ چهره‌ی معصومت بوسه بکاارم آن گاه دست مرا هم بگیری و با خودت ببری به همانجایی که بی من رفته بودی 😔😔😔
یک بار بر پیاله لبت را گذاشتی یک‌عمر این چنین دهنش باز مانده است خط