قصه ی هجران لیلی بالِ از خود رفتن است
در سرِ مجنون که خود پامالِ از خود رفتن است
اینهمه افسانه ها کز شرح حالِ عشق هست
شرح حالی بی رمق از فالِ از خود رفتن است
هر کسی زین ماجرا مفتون تعبیر خود است
مستِ تعبیریم و این ابطالِ از خود رفتن است
در دعای سال نو گفتیم حول حالنا
شاید این سالی که آمد سالِ از خود رفتن است
بی خبر، اینجا به هردم میتوان از خویش رفت
این دعا از فرطِ استیصالِ از خود رفتن است
قصه ی آزادی ما زین قفس افسانه نیست
این قفس شاید درِ اقبالِ از خود رفتن است
گر پیِ آزادگی هستی ز خود آزاد باش
هرچه هست اینجا به استقلالِ از خود رفتن است
زاهد از خود دور کن تسبیح ِ دانه دانه را
خال معشوق است کو تکخالِ از خود رفتن است
از نیاز خویش فارغ شو. نیایش بهر چیست؟
هر نیازت عینِ اضمحلالِ از خود رفتن است
میوه ای کینجا رسید از این درخت افتاد و رفت
هرکسی مانده ست اینجا کالِ از خود رفتن است
هیچکس با تو نمی گوید حدیثِ بی منی
هرکسی از خویش رفته، لالِ از خود رفتن است
معتکف می گفت افسونی ز وصفِ اعتکاف
گفتم اینها جمله قیل و قالِ از خود رفتن است
در حدیثِ شمع بین، عرفان به دور از انزواست
مجلس از او گرم و او در حالِ از خود رفتن است
هر کسی با شیوه ای گرمِ رهایی از خود است
شاید این کشکولِ صوفی شالِ از خود رفتن است
#رضا_حیدرینیا
با عشق علی همیشه قلب تو تپید
ماننـد تـو را خـدا نیاورده پدید
از کرب و بلا، «ام فضائل» شده ای
بـا مـادری چهـار فــرزنـد شهیـد
#محمدجواد_منوچهری
#السلامعلیکِیاامالبنین
3.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم شامِ سیاه را به هم می زد صبح
هم روز ِسپید را رقم می زد صبح
از پشتِ هزار پشته ی تاریکی
می آمد و پشت پا به غم می زد صبح!
#صفيه_قومنجانی
"من کیستم ؟ پدیده نام آشنای عشق
از پیروان مکتب هستی فدای عشق
بی هیچ واسطه ، نسبم میرسدبه نور
روشن شدم که راه شود ، رد پای عشق
دیدی نمرد!جسمش اگر مرد منزوی
هرگز نمیردآنکه فداشد...فدای عشق
مازنده ایم،مرده دهان های بسته است
آری پراست در ریه ی ما هوای عشق
مابلبلان بی صلت ازعشق خوانده را
خوش لذتیست،سلسله عشق است، های عشق!!
خونی عجیب درشریان بقای ماست
شوری غریب حل شده درما ، برای عشق!
ما دیده ایم آنچه به ما شرح میدهند
نا راویان بی خبر از ماجرای عشق!
آیا هنوزهم بنویسم که کیستم؟
باری _منم _ پدیده ی نام آشنای عشق!!
#مجتبی_سپید"
"آنجا که تویی ، غم نبوَد ، رنج و بلا هم
مستی نبوَد ، دل نبود ، شور و نوا هم
اینجا که منم ، حسرت از اندازه فزون است
خود دانی و من دانم و این خلق خدا هم
آنجا که تویی ، یک دل دیوانه نبینی
تا گرید و گریاند از آن گریه ، تو را هم
اینجا که منم ، عشق به سرحد کمال است
صبر است و سلوک است و سکوت است و رضا هم
آنجا که تویی باغی اگر هست ، ندارد
مرغی چو من ، آشفته و افسانه سرا هم
اینجا که منم ، جای تو خالی ست به هر جمع
غم سوخت دل جمله ی یاران و مرا هم
آنجا که تویی جمله سرِ شور و نشاط اند
شهزاده و شه ، باده به دستاند و گدا هم
اینجا که منم بسکه دورویی و دورنگی ست
گریند به بدبختی خود ، اهل ریا هم
#رحیم_معینی_کرمانشاهی
کاش زودتر به نداشته هایمان عادت کنیم..
مثلا همین نداشتن تو...
از آن درد هاست..که مرهم ندارد..
از آن نداشتن هاست که با هیچ داشتنی پُر نمیشود..
#مائده_زمان
عاشق پروانهام اما کبوتر بیشتر
جلد چشمان توام؛ در فصل آخر بیشتر
مثل سال قبل مثل سالهای پیش از آن
دوستت دارم ولی چندین برابر بیشتر
مثل طوفان در گلستان خیالم میوزد
از حضورت هر زمان گلهای پرپر بیشتر
حرف دل ناگفته بسیار است اما بعد از این
همدمم با شعر و آه و دفتر تر ؛بیشتر
روزگارم هرچه میخواهد سرم می آورد
حال و روزم را ببین در مرگ باور ؛ بیشتر
#نسیم_سحـــــری
هدایت شده از رباعی_تک بیت
در وقت قرار می رسیدی ای کاش
با سوت قطار می رسیدی ای کاش
بعد از تو در آغوش زمستان ماندم
همراه بهار می رسیدی ای کاش
#نوروز_رمضانی
@robaiiyat_takbait
در صحنه ی عشق آدم وتنهایی است
تقدیر دل تو ماتم وتنهایی است
در قصه ی یوسف وزلیخا دیدی
بازیگر اصلی اش غم وتنهایی است
#منیژه_کمالی