eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2هزار ویدیو
77 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید معشوق همین جاست بیایید بیایید معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته شما در چه هوایید گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ده بار از آن راه بدان خانه برفتید یک بار از این خانه بر این بام برآیید آن خانه لطیفست نشان‌هاش بگفتید از خواجه آن خانه نشانی بنمایید یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدیت یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید با این همه آن رنج شما گنج شما باد افسوس که بر گنج شما پرده شمایید  
زخمی تر از تنهایی پیمانه ها هستیم بغضیم و عمری هی وبال شانه ها هستیم ازماجرای زندگی سیریم و مدت هاست آواره ی تنهایی میخانه ها هستیم انقدر با پس کوچه های  خسته خوابیدیم آبستن اندوه این ویرانه ها هستیم ما نسل شب بیداری و کابوس و تردیدیم لبخند تلخ صورت دیوانه ها هستیم محکوم اجباریم و در مرداب جان دادن شمعیم و تنها قسمت پروانه ها هستیم بالحن سرد بی خیالی هی غزل گفتیم شاعر که نه، ازتیره ی پرچانه ها هستیم دستی تمام آرزومان را به غارت برد ماغرق رویا در سکوت لانه ها هستیم آهیم و روی شیشه های شهر میمیریم بغضیم و عمری هی وبال شانه ها هستیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آبادی شعر 🇵🇸
گفته بودم می روی دیدی عزیزم آخرش ! سهم ما از عشق هم شد قسمت زجرآورش زندگی با خاطراتت اتفاقی ساده نیست ! رفتنت یعنی مصیبت ، زجر یعنی باورش یک وجب دوری برای عاشقان یعنی عذاب وای از آن روزی که عاشق رد شود آب از سرش حال من بعد از تو مثل دانش آموزی ست که خسته از تکلیف شب ، خوابیده روی دفترش جای من این روزها میزی ست کنج کافه ها یک طرف سیگار و من یاد تو سمت دیگرش مرگ انسان گاهی اوقات از نبود نبض نیست مرگ یعنی حال من با دیدن انگشترش ‌
تا بی نهایت می رود روزی همین احساس‌ها با عشق زیبا می شود بر شاخه ها گیلاس ها روزی وضو می گیرد این ذهن زلال پنجره با بوی شب بوها و با عطر نجیب یاس‌ها ما می توانیم از خطر بی هر بهانه بگذریم حتی اگر زخمی شود دشت غزل با داس‌ها شاید همین شوریدگی مرهم شود بر شعر ما فردا که از هر صخره ای سر می زند ریواس‌ها فکری به حال عشق کن، در این قمار لعنتی یکبار دیگر بُر بزن تا رو شود این آس‌ها آدم! به حوا دل نبند،حوا! به آدم خو نکن فرقی نمی کرد از ازل سر تا ته کرباس‌ها
دو دست سرد و اکراهی، خودم هم خوب می دانم مرا دیگر نمیخواهی، خودم هم خوب میدانم هوا یخ بسته و توفان، شکسته آخرین پل را نمانده بینمان راهی، خودم هم خوب می دانم نشو دلخور اگر میخواستم مال خودم باشی زیادی دلخوشم گاهی، خودم هم خوب می دانم چه اصراری به لبخندی که سهم دیگران باشد برای من فقط آهی، خودم هم خوب می دانم همه از کاه میسازند کوه اما تو برعکسش شکوهم را چه میکاهی، خودم هم خوب می دانم به روی خود نیاوردی نگو چیزی نمی دانی از اندوهم تو آگاهی، خودم هم خوب می دانم تبم بالا و بالاتر از آن هر نسخه زیباییت تو بیش از قرص یک ماهی، خودم هم خوب می دانم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک روز دوباره یار بر میگردد سرسبزترین بهار برمیگردد یک روز بهشت میشود، چشمانم؛ از برزخِ انتظار بر میگردد
شد لوح دلم همیشه درگیر سکوت دائم به لبم نشسته تصویر سکوت از روی ادب خورده دلم حرفش را فریاد از این بغضِ گلوگیرِ سکوت ۶ دی ۱۴۰۲