eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
با یاد تو چای تازه‌دم ریخته‌ام در حنجره‌ی خاطره غم ریخته‌ام احوال دل مرا اگر می پرسی ..‌‌. از لحظه‌ی رفتنت به هم ریخته‌ام
‏گفت جای من کجا لایق بُوَد؟ گفتم: به دل گفت: می‌خواهم جز این جای دگر، گفتم به چشم
تو همان صبح قشنگی ڪہ پس از هر تڪرار عاقبت این دل دیوانہ بہ نامت خورده...
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر گفتم آری، خود نمی‌دانی که زیبایی چقدر ! ‌ در میان دوستداران تا غریبم دید گفت: دوره‌گرد آشنا ! دور و بر مایی چقدر ! ‌ ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی هیچ‌کس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر ‌ عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت دل نمی‌بندی ولی محبوب دل‌هایی چقدر ‌ آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال بیش از این طاقت ندارم، دیر می‌آیی چقدر ‌
همه هستی به فرمان علی ابن ابیطالب بشر طفل دبستان علی ابن ابیطالب سرانگشتان این آقاست گرداننده عالم چه می فهمیم از جان علی ابن ابیطالب نمی خواهیم جنت را برای ما همین کافی‌است یکی از کاسه لیسان علی ابن ابیطالب علی که جای خود دارد تصور کردنش سخت است مقام قرب سلمان علی ابن ابیطالب که گفته کار شمشیر است تاثیر عدالت بود که ایران شد مسلمان علی بن ابیطالب یل بدر است، بین کودکان محبوبیت دارد چه خوش معناست عرفان علی ابن ابیطالب تمام عمر حسرت را به جان خود خرید عالم درآورد اشک چشمان علی ابن ابیطالب پر کاهی نخواهد شد تمام خیر دنیا گر ترازو باشد ایمان علی ابن ابیطالب پس از مرگ آرزو دارم رساند باد خاکم را نجف نزدیک ایوان علی ابن ابیطالب به روز حشر روی نامه ی اعمال عشاقش عجب زیباست عنوان علی ابن ابیطالب
دکترم حال مرا دید و چنین نسخه نوشت... سدر و کافور ، کفن ، فاتحه و آب فرات! "عاصی" 😭😭😔😔
هر زمان خوردم زمین با "یاعلی" برخاستم از زمان کودکی مجنون نام حیدرم...
از روز ازل شدم ارادتمندش محتاج نگاه اویم و لبخندش در دفتر احوال دلم ثبت نشد «جز مهر علی و یازده فرزندش!»
با شعر خوشم بدون او بی‌حالم من شاعر غم‌سرای خوب سالم سرمایه‌ی عمر من فقط باشد شعر این جمله پدیدار شده در فالم
کم ناله بزن ای دل رنجیده‌ی من کم گریه بکن دیده‌ی غم‌ دیده‌ی من "از دل برود هر آن‌ که از دیده برفت" هیهات، که هست در دل و دیده‌ی من
حوالی سی تا چهل سالگی فهمیدم  هر چه زیستم اشتباه بود حالا می‌فهمم ... چیزی بالاتر از سلامتی چیزی بهتر از لحظه حال با اهمیت‌تر از شادی با ارزش‌تر از رویاهای قشنگ؛ نفس هایی که نفهمیده دَم و بازدَم می‌شدند نیست... حالا می‌فهمم یک کبدِ سالم چند برابر لیسانسم ارزشمند است دیسک کمرم از متراژِ خانه، آرامش روحم از تمامِ نگرانی‌هایم، شادی‌ام از تمام لحظه‌های عبوسم، امیدم از همه‌ یأس‌هایم باارزش‌تر بود... و چقدر یک ثانیه بیشتر کنار فرزندم زنده بمانم ارزش تمام شغل‌ها را دارد... قدر لحظه‌هایمان را بیشتر بدانیم🌱
با شهد لبت طعم عسل ریخت به هم شاعر که به هم ریخت غزل ریخت به هم با آمدنت در شب شعرم هربار مفعول مفاعیل فعل...ریخت به هم