eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من در حرم عشقت همخانهٔ هجرانم در کوی وصال آخر این خانه دری دارد
سرایی را که صاحب نیست ویرانی‌ است معمارش دل بی عشق می‌گردد خراب آهسته آهسته
نصف شب بوی تو می پيچيد از آن سوی خیال... تا دمِ صبح اگر زنده بمانم خوب است!
سلام عشق من_۲۰۲۱_۱۲_۲۷_۰۸_۳۴_۴۲_۴۹۵.mp3
710.8K
🌼 نواهنگ بسیار زیبا سلام زندگی 🎧 پویانفر ‎‎‌‌‎‎‌‌‎‎‌‍‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌
⭕️ یا داعی الله، یا اباعبدالله... دلت تنگ تو ام امام از اول روز درگیر غمم مدام از اول روز هم صحبتتان شود دلم کام‌رواست بر صاحتتان سلام از اول روز
علم از سخن ناب تو صادر شده باشد حکمت ز تجلی تو ظاهر شده باشد از بس که بلند است مقامت چه بگویم در وصف تو، فهم همه قاصر شده باشد بر سایه طوبی و جنان فخر فروشد هر کس که دمی با تو مجاور شده باشد همسنگ بیانات تو دُرّ و گهری نیست حرف تو گران تر ز جواهر شده باشد بشکافته ای معدن علم نبوی را جز تو چه کسی حضرت باقر شده باشد؟! تا روی تو را بیند و مدهوش تو گردد یک‌ عمر پریشان تو جابر شده باشد یا حضرت باقر مددی کن به گدایت این لال ز الطاف تو شاعر شده باشد ۱ رجب ۱۴۴۵
در  کنج دلم عشق کسی خانـه ندارد کس جای درین خانه ی ویرانـه ندارد دل را به کف هر که دهم باز  پس آرد       کس تاب نگهـداری دیوانـه ندارد  دربزم جهان جز دل حسرت کش ما نیست       آن شمع که می سوزد و پروانه ندارد  دل خانه عشق است خدا را به که گویم     کآرایشی از عشق کس این خانه ندارد  گفتم مـه من  از چـه تو در دام نیفتی       گفتا چه کنم،دام شـما دانه ندارد  در انجمـن عقل فروشـان ننهـم پای       دیوانـه سر صحبـت فـرزانه ندارد  تا چند کنی قصـه ز اسکندر و دارا ده روز،عمر این همـه افسانه ندارد
پیرم اگر چه با تو جوانم برای تو هر روز هفته دل‌‌نگرانم برای تو شنبه سکوت تلخ، پر از وهم و جست‌‌جو یکشنبه مثل باد وزانم برای تو روز دوشنبه پیرهنم رنگ دیگری‌‌ست خاکستری نشسته به جانم برای تو روز سه‌‌شنبه عاشقی‌‌ام تازه می‌‌شود تا یک دهن ترانه بخوانم برای تو روز چهارشنبه جنون، درد، بی کسی در بی بهار خویش خزانم برای تو تا پنج‌‌شنبه‌‌‌‌ها که کنار توام و شعر پر می‌‌کشد ز باغ لبانم برای تو لم می‌‌دهم کنار تو در عصر جمعه‌‌ای یعنی بمان که با تو بمانم برای تو روز و شبم ز خواب و خیال تو پر شده است هر روز هفته دل نگرانم برای تو
دلم تنگ است و شعر دیگری بر دفترم جاری شده با بیتهایی مملو از یک درد تکراری غروب سرد اسفند است و دارد برف می بارد و تو چشـم انتظار لحظه‌ی زیبای دیداری تک و تنهایی و سخت است باور کردنش ، اما نمی آید به دیدارت کسی کـه دوستش داری عجب شانسی ! موبایل مشترک خاموش … می خندی اگر چه  در دلت چون ابرهای تیره  می باری غزل پشت غزل ، با چشم گریان عشق می‌ورزی نمی‌آید به غیر از شاعری از دست تو کاری خودت هم با خودت درگیری و تاریخ میلادت تقلا می‌کند تا از قرارت دست برداری پریشان می‌شوی از باور حسی که می دانی تداخل می کند خواهی نخواهی با خود آزاری تجسم کن ! در این دنیای لبریز از دو رنگی ها چگونه می‌شود خود را به دست عشق نسپاری نگو از تو گذشته عاشقی ، هر چند می دانم به من حق می‌دهی روزی که حس کردی گرفتاری
همین که در تنش زهر شب افتاد امام هادی از تاب و تب افتاد چو وارد کردنش در بزم شادی به یاد عمه‌جانش زینب افتاد
ای وارث نور و نور هـر آبادی بوده است کرامت شـما اجدادی این گمشـده در سیـاهی دنیا را دریاب و ببخش یا امام هادی( ع) یا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍ اَیُّهَا الهادیِ النِّقِیُّ