تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق
#سنایی
عاشق شدن و صبور بودن ،تـا کی؟
در سایه به فکر نور بودن ،تا کـــــــی؟
آقــــا تو ببخش من زبانم تنـــــد است
هی منــتظر ظــــهور بــــودن، تــــا کی!؟
#صفيه_قومنجانی
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
جمعه دلتنگ و همه در طلبت حیرانیم
در هیاهوی زمان منتظر مهمانیم
خشک شد چشم همه منتظران خیره به راه
جمعهها ندبهی دوری ز تو را میخوانیم
گذر عمر و زمان بی تو چه طاقتفرسا است
عاشقیم و غم این فاصله را میدانیم
قحط ایمان شده در مصر جهان دور از تو
استغاثه به تو داریم و پیِ بارانیم
فتنهی ظلم سیه کرده رخ عالم را
زنده در گورِ خطا و گنه و نسیانیم
بی تو کوریم میان دل کنعان جهان
بی تو ای جان جهان مردهدل و بیجانیم
کاش در غمکدهی هجر تو آباد شویم
یک نگه کن که بدون نگهت ویرانیم
تو همان وعدهی حق هستی و خواهی آمد
تا ظهور تو سر عهد و وفا میمانیم
#مستان(معصومه گودرزی)
#اللّٰهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَج
🌺☘🌺☘
@bareshe_ghalam
.
ابتدا بسم رب آغوشش
گونهها، چشمها، لبش، گوشش
نقطهٔ عطف جذبهٔ رویش
انعکاس شکست ابرویش
سبزهاندام باغ زیتونها
موپریشان بید مجنونها
تن بلندای نخل اهوازی
راهرفتن، خدای طنّازی
شعر اعجاز ناز میخوانم
در نگاهش، نماز میخوانم
ربنا آتنا هوای تنش
اهدنا فی صراط آمدنش
که بیفتد به کوچهمان گذرش
یا بچرخد به سمتمان نظرش
با همان چشمهای بیبَدَلش
که چه جانها گرفته در قِبَلَش
چشمها قطرههای باداماند
چشمهایی که مست ماداماند
خانمان سوز ناکَساند اینان
که برای جهان بساند اینان
دیدهها را خمار میخوانند
همه را بیقرار میخوانند
مردمانم که مست میخندند
تا زمانی که هست میخندند
تا زمانی که هست میخندم
دل اگر چه نبست، میبندم
#منصور_یالوردی
من به اندازه دنیای شما غم دارم
چون تو او را کم و من نیز تو را کم دارم
بارها کشته ام او را و دلم سرد نشد
بس که احساس حسادت به رقیبم دارم
کاش با قید وثیقه برهم از غم تو
سند سربی ششدانگ جهنم دارم
کیست تا مرثیه خواند به دل مرده من
این چه دردی ایست خدا کین همه ماتم دارم
و دقیقا به خلاف صفحات تقویم
چند سالیست که هر ماه محرم دارم
فکر کن هر دو ما مشترکا هم دردیم
چون تو او را کم و من نیز تو را کم دارم
#اسماعیل_محمدی
نیمه شب، چینی اگر پیرهنت بردارد
بادِ دزد آمده از عطر تنت بردارد
رعد و برقی اگر از پنجره آمد بی شک
آسمان خواسته عکس از بدنت بردارد
آتشِ نیمه ی شب، پنجره می خواهد صبح
پرده از رازِ گلستان شدنت بردارد
#غلامرضا_طریقی
دیوانه شدم عشق تو آخر به سرم زد
هر چه به سرم آمده را عشق رقم زد
تن خانه نشین ، روح من اما سر کوچه
بر پنجره ای خیره شد و مست قدم زد
شاعر شدم آن شاعر دیوانه که بی تو
هرشب جگرش سوخت و تا صبح قلم زد
بی خوابی شب ها همه تقصیر دلم بود
در قهوه ی خود چشم تو را ریخت و هم زد
آنروز که گفتم به خدا نیستم عاشق
خوردم قسم کذب و خدا بر کمرم زد
در پای تو افتاده ام ای دوست نظر کن
مجنون شده ام عشق تو آخر به سرم زد
#مرتضی_قلیزاده_بابک
قفس در چشم مرغ خانگی خانه است، زندان نیست
قناری تا نمی داند به دام افتاده نالان نیست!
شبیهم گرد تو بسیار میگردند و می گریند
فراوان مثل من می بینی و چون من فراوان نیست
به چشمان تو جز دلدادگی چیزی نمی آید
چرا پنهان کنیم از خلق، رازی را که پنهان نیست
فقط بی ریشه ها از قصه ی آینده می ترسند
درخت ریشه در خون را هراسی از زمستان نیست
ازین دشوارتر حرفی نخواهی یافت در عالم
که هرگز عشق آسان نیست آسان نیست آسان نیست..
#پوریا_شیرانی
نمیدانم چرا اشکم روان شد
بهارِ آرزوهایم خزان شد
امیدم بود دستش را بگیرم
ولی افسوس، سهمِ دیگران شد!
#حسینعلی_زارعی
کی میشود از مِهر تو، شرمنده نشد
یا بندهنوازی تو را بنده نشد؟
از خشم تو بندۀ گنهکار گریخت
اما به کسی جز تو پناهنده نشد
#میلاد_عرفان_پور
دلخوشم با غزلی تازه همینم کافی است
تو مرا باز رساندی به یقینم، کافی است
قانعم،بیشتر از این چه بخواهم از تو؟
گاه گاهی که کنارت بنشینم، کافی است
گله ای نیست،من وفاصله ها همزادیم
گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی است
آسمانی!تو در آن گستره خورشیدی کن
من همین قدر که گرم است زمینم کافی است
من همین قدر که با حال وهوایت گهگاه
برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی است
فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز
که همین شوق مرا، خوبترینم! کافی است
#محمد_علی_بهمنی