هدایت شده از بشارت بهشت
✔️نخستین کنگره ملی شعر مهدوی
«بهشت»
🔹بخش اصلی؛
_ مدح و منقبت حضرت
_ویژگیهای منتظران ظهور
_مهدویت در آیات و روایات
_اشتیاق و انتظار
_مهدویت و مقاومت
_مهدویت و جهاد تبیین
_مهدویت و انقلاب اسلامی
_مهدویت و نوجوانان
_مهدویت و بانوان
🔹موضوع ویژه؛
_سرود و زمزمههای مهدوی
🔹شرایط؛
_هر شاعر مجاز به ارسال ۵ اثر میباشد.
_آثار ارسالی برگزیده هیچ کنگره نباشد.
_دبیرخانه در چاپ و نشر آثار مجاز است.
🔹مهلت ارسال آثار؛
۳۰ بهمن
🔹نحوه ارسال اثر؛
۰۹۳۸۲۶۶۸۰۶۱
از طریق ایتا، واتسآپ و تلگرام
🔹تاریخ اختتامیه؛
۶ اسفندماه از ساعت ۱۶ تا ۱۸
در مسجد مقدس جمکران
همراه با شعرخوانی شاعران برگزیده
کانال اختصاصی کنگره بهشت؛
@Poembehesht1402
کانال #فراخوان_شعر در ایتا؛
@Farakhanesher
آبادی شعر 🇵🇸
✔️نخستین کنگره ملی شعر مهدوی «بهشت» 🔹بخش اصلی؛ _ مدح و منقبت حضرت _ویژگیهای منتظران ظهور _مهدویت د
امروز آخرین مهلت ارسال آثار
مقصود تو این است بی مردن ، بمیرم
فرقی ندارد دوست یا دشمن بمیرم
ترجیح دادم مرگ من با گریه باشد
ترجیح دادی بین خندیدن بمیرم
من عاشق اینم که با تو ما بمانم
تو عاشق اینی که من بی من بمیرم
ترکم نشد از خویشتن تا عشق ماندم
ماندم که تا آرام در میهن بمیرم
دهقان به گاو و یوغ خود پابست و زنده ست
من حاضرم با گاو و گاوآهن بمیرم
با اینکه در کنعانم و کورم ولی کاش،
با خاطرات بوی پیراهن بمیرم
فواره ها رجعت به اصل خویش دارند
من هم به دنیا آمدم تا «زن» بمیرم
#سیدمجتبی_قلیپور
میدانم اگر
قضاوت نادرستی در مورد کسی بکنم،
دنیا تمام تلاشش را میکند تا
مرا در شرایط او قرار دهد تا
به من ثابت کند
در تاریکی، همهٔ ما شبیه یکدیگریم...
#تسخیر_شدگان
#داستایفسکی
توی این خانه کسی بعد تو تنها مانده
دهن پنجره از رفتن تو وا مانده
قاب عکسی شده این پنجره و رفتن تو
مثل یک منظره در حافظه اش جا مانده
چمدان بستی و هنگام خداحافظی ات
"دوستت دارم" ِ تلخ تو معما مانده
چندتا عکس و دو خط نامه و یک دفتر شعر
تکه هایی است که از روح تو این جا مانده
بی تو تقویم پر از خاطره های خوشمان
زیر لب گفت فقط روز مبادا مانده
از تو یک روح مسافر که پر از خاطره هاست
از من اما جسد یک زن تنها مانده
#مهسا_تیموری
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
سلامٌ علی آل خیر البرایا
سلام خدا و سلام رسولش
به ماهی که همتا ندارد به دنیا
اگر در فضائل... جمیل الثنایا
اگر در خصائل... کریم السجایا
به صورت حمید است و محمود و احمد
به سیرت علی است و عالی و اعلی
به هنگامۀ کارزار است حیدر
به هنگام ذکر و مناجات، زهرا
حسین است در علم و حلم و سیادت
شده عین عباس ساقی و سقا
که ساقی عشق است و مرد شهادت
که سقای آب حیات است و یحیی
خوشا آن اذانی که باران فیضش
کند خاک دلمُرده را باز اِحیا
فدای نمازی که وقت قیامش
سراسر شود دشت چشم تماشا
فدای قنوتی که پرواز داده
به افلاک دلهای دردآشنا را
فدای سجودی که با اشتیاقش
به خاک حرم سجده آورده طوبی
فدای سلامی که گفتهست پاسخ
به صد شوق آن را نبی البرایا
خوشا آن جوانی که در خلق و خویش
شود سورۀ حُسن یوسف سراپا
برای پدر چیست زیباتر از این؟
جوانش شود سرو خوش قد و بالا
برای حسین است از این چه خوشتر؟
که هر جا سخن گفت با ماه لیلا،
به غیر از سَمِعتُ به غیر از اَطَعتُ
نیاورد آن ماه حرفی به لبها
ببینید در این بیابان، چه ماهی
مهیا شده تا زند دل به دریا
که دریادل است و به لب دارد اینک:
ألَسنا علی الحق؟ ألَسنا؟ ألَسنا؟
چه سخت است از او چنین دل بریدن
مگر تاب میآوَرَد قلب بابا
بپرسید از چشم یعقوب، مردم!
از این هست جانکاهتر؟ هست آیا؟
نگاه حسین است حرزی به جانش
به لبهای زینب خدایا خدایا
به بازی گرفته چنان مرگ را او
که شد مست از آن رزم، شمشیر حتی
گرفتهست در دست خود ذوالفقاری
که برخاسته بانگ لا سیف الا...
چه شوریست در سر، چه شوقیست در دل
شگفتا از این جانفشانی شگفتا
شهادت شده مست چشمان مستش
که مشتاقتر پر گشودهست حالا
برای تماشای صبح نگاهش
دل قدسیان است غرق تمنا
ملائک همه صف به صف در طوافش
بهشت است دلتنگ آن ماهسیما
ببین کیست آغوش وا کرده سویش؟
ببین کیست کوثر به دست آمد اینجا؟
به بعثت رسیده مگر مصطفایی؟
و یا رفته تا آسمانها مسیحا؟
ذبیح است سوی منا پر گشوده؟
و یا این بیابان شده طور سینا؟
رسیدهست دیگر زمان عروجش
شنیدهست از سوی حق «ارجعی» را
زبان لال مانده به توصیف ذاتش
همان ذات ممسوس در ذات یکتا
سلامٌ علی اهل بیت النبوه
سلامٌ علی آل یاسین و طاها
#یوسف_رحیمی
شب عروسی ساقی دو چشم مست بیاور
بریز لب به لبش کن، هر آن چه هست بیاور
شب است و تار به چنگت، به زخمه و به درنگت
مرا به بزم شرنگت، به ناز شست بیاور
بزن به شور طرب ها، أنالحق است به لبها
برای مستی این تاک داربست بیاور
سماع خون شده بر پا، شب جنون شده بر پا
سر بریده ی ما را، به روی دست بیاور
شراب کهنه چه داری؟ بیا به دفع خماری
برای تاک نشین ها می الست بیاور
هنوز چشم به راهم، خماری است گواهم
قماربازترینم، نگو بس است، بیاور!
#علی_اصغر_شیری
دیدن شیرین رخی در راه می چسبد عجیب
لب نهادن بر لبی گمراه می چسبد عجیب…
دیدنت ، بوییدنت ، احساس خوب عاشقی
بعد مدتها جدایی ، آه می چسبد عجیب…
دست تو در دست من ، چشمان من لبریز تو
شرم لمس صورتی چون ماه ، می چسبد عجیب…
نقشه ذهن مرا می برد شوق دیدنت
وصل و دیدار تو از بی راه ، می چسبد عجیب…
هستی ام آن روز …با تو یک غزل یک شعر شد
در سکوت این زمان همراه می چسبد عجیب…
من برایت شعر می گفتم غزلهایی چه شور
شاعر چشمت شدن گهگاه می چسبد عجیب…
ذهن من تبعید در زندان گیسوی تو بود
بی گنه ماندن در این درگاه می چسبد عجیب…
#رضا_وطندوست
خون به دلم کرد و کناری گذاشت
در سبدم عشق اناری گذاشت
تا ببرد صبر و قرار از دلم
با دل تو عشق قراری گذاشت
خوار مرا خواست اگر در فراق
همدم گلهای تو خاری گذاشت
هیچ سری نیست که بی سرّ اوست
عشق به دوش همه باری گذاشت
عقل پریشانشده دید و گذشت
عشق اگر راه فراری گذاشت
قبل تو و بعد تو چیزی نبود
بین دو پاییز بهاری گذاشت
#مژگان_عباسلو
ای عشق بیا که قرعه سخت افتاده
کار دل ما به دست بخت افتاده
خون شد جگرم، دلم شکست از این غم
ماننــد انــار از درخت افتــاده
#مجتبی_خرسندی