eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.5هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
26 فایل
راه ارتباط با آبادی شعر: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا شعر اجرا چو در باز گردد به آوای اییییع رسد شاعری بی نهایت بدیع ای آو و ای آو ای آو و ایا همه بشنوید اینک آژیر را رسیده است این شاعر ناقلا که محشر نماید دوباره به پا رسیده ست این شاعر پشمگین نطر بر رقیبان کند خشمگین مسلح نماید سلاحش چنین گیلن جین قریچ جین جیریگ جین گیژین کند روزشان با مسلسل سیه رده د رده د رده د رده به راکت زند اینچنین بر عدو تیشو و تیشو و تیشو و تیشو بریزد به فرقِ همه بار بمب گُرومب و گُرومب و گُرمب و گُرمب هرآنکس که دیده ست کرده ست غش به وقت تماشای یک عطسه اش کشد ترمزی از رقیبان سریع که آید به گوش این صدا اییییع اییییع بیاید سواره به یک اسب شیک پیتکو پیتکو پیتکو پیتیک نشسته ست بر اسب مثل زورو همه خلق آیند دورش به دو رسد ساعت ده دقیقه به نُه همه خلق گویند ناگاه ؛اُه به فریاد این شاعرِ غول کُش بگوید به اسبش در این لحظه هششششش سپس اسب گوید به بانگی قوی ای هی هی هی هی هی هی هی هی کند زان پس اینگونه عرض حضور بگوید به آوای زیباش :پوووررررر بگویند مردم به صد شوق و شورررررر رفیعی است این شاعر شعر رووووررر بگویند با اشتها و ولع رفیعی ست این شاعر شعر بععععع رسیده ست از خته ای مرتفع ارائه دهد باز شعر اوووووع رسیده ست تا بر همه داوران سلامی کند عرض از عمقِ جان 🔹 پس از این بیانات طوفانیه رسیده کنون وقت اخوانیه 🔹علیرضا خمسه درودم به استادمان خمسه باد که داریم از او مهربانی به یاد هنرمند محبوب و نیکو مرام محبت به خلق است کارش مدام همه عاشق شیوه ی بازی اش گرفتار دنیایِ طنازی اش به جا یادی از اوست در هر محیط به ذهن‌من‌ است آن ندایِ :خپیت از او رونقی بود در پایتخت که او بود در آن چمن چون درخت درختی پر از بار علم وهنر که می داد از بهر مردم ثمر برافراشت با بازی اش بیرقی در آنجا که می گفت از جان :نقی ز سیگاری این سان بگیرد نسق بگوید که:سیگار کَشنده ...شررررق کسی که از او شاد دلهای ماست بدان نام باباش احمدرضاست الهی رسد ،صبح روز پدر به روح بزرگش از اینجا ثمر 🔹شهرام شکیبا سلامم به استاد محبوب و گل که این شاعران را بداده ست هُل درودم به او و شکیبایی اش محبت شده کل دارایی اش نگویم دگر زان سبیل عزیز که گشتم پس از گفتن از آن مریض شدم در مریضی ضعیف و ذلیل کسی گفت این باشد آهِ سبیل چه گویم که گفتار او هست قند چو سعدی ست با زلفهایِ بلند اِ.....چرا زلفها را چنین کرده ای بلابر سر شعرم آورده ای ثوابی از اینجا ببر ای نسیم به روح سرافرازِ حاجی کریم که باجان به اسلام خدمت نمود همه عمر خود صرف هیات نمود به روز پدر روح آن پاکزاد شود در جوار خداوند شاد شهاب عباسی🔹 درودم به آقا شهاب عزیز که او بس درشت است و ما سخت ریز که ما را کُند خرد با یک غریو که او هست ایران و ما مالدیو به این شعر شوخی از ایشان مباد که می ترسم از هیکل او زیاد شهاب است و خَلقی طرفدار او همه عاشقِ خنده بازار او شهاب است و برنامه های تکش جهان عاشق( اردک تک‌تک ش) بگوید چو در یک کاراکتر اووووووآاااع بریزد فرو سنگ از ارتفاع که او دل به دریایِ مشکل زده و در بچگی ها فلافل زده نگوید کس از تافتون هر وری که باشد فقط عاشقِ بربری. دل او از این عشق هم پر شده طرفدار تیمِ تراختور شده به آلوش و روح بزرگش درود که خوشنام در رشته ی بوکس بود به روز پدر از عزیزانِ جان درودی به آن عاشقِ قهرمان 🔹نعیمه نظام دوست سلامم به بانوی مهرآفرین نعیمه که گویم مرامش چنین رسید از شمال وطن گوهری نموده ست بر جمع ما مادری نه ما را شده مادری بس عزیز که مادر شده بهر پورنگ نیز به دل دارد او عشق رای سفید کسی رای قرمز از ایشان ندید نمی گیرد از قرمز اصلا سراغ تو گویی که دارد فقط،یک چراغ شده گه پرستار وگاهی پزشک حریفش شود کس به نقشی؟؟ زرشک پسر هیچ در فکر شوخی نباش که هست این هوا ،طولِ آمپول هاش هنرمند محبوب ایرانِ ماست ولی ساده و خالص و بی ریاست لباسش چو ایرانیان اصیل برازنده و روشن و بی بدیل به بابای او نادرِ خوش مرام از این‌جمع بادا درود و سلام در ایام نزدیک روز پدر شود شاد جان و دلش سربه سر 🔹عبدالله روا روا کیست؟ یک مجری با ادب روا کیست؟ زیتون،لواشک،رطب رواکیست؟اسطوره ای از هنر رواکیست؟از چابکی چون فنر روا کیست؟ خوش فرم بالا بلند به هر کار خیری نهاده ست ،هَند درودم به آقا روا ، یار خوب که دیدیم عمری از او کار خوب نماید به کُلِ توان سخت سعی شکنجه دهد وقت اعلام رای درودم به این بنده ی خوب حق که دارد سر میز چندین ورق الهی برشته شود نان او الهی که پر باد لیوان او شود روح پاک جهانگیر شاد که از دست ایزد گرفته مراد شهید مسیرِ خداوند شد لبش مثل یک باغ لبخند شد ز ما باد روز پدر ،رود، رود به روح تمام شهیدان درود احمد رفیعی وردنجانی
در ماه خدا که فصل ایمان باشد باید دل عاشقان، گل‌افشان باشد فرمود که: هرچیز بهاری دارد ماه رمضان، بهارِ قرآن باشد ✍ 💠 (علیه‌السلام): لِكُل شَيْءٍ رَبِيعٌ وَ رَبِيعُ الْقُرْآنِ شَهْرُ رَمَضَان هر چیز بهاری دارد و بهار قرآن، ماه رمضان است. 📗 الکافی، ج ۲، ص ۶۳۰
زمان پخش برنامه زندگی پس از زندگی: ساعت ۱۷ تکرار: ساعت ۱ بامداد و ساعت ۱۲:۳۰ از شبکه ۴
زمان پخش برنامه محفل: ساعت ۱۷ از شبکه ۳ ساعت۲۳ از شبکه قرآن
🔸 چارشنبه سوزی چارشنبه می‌شود یک چیز آتش می‌زنم می‌زنند آتش همه من نیز آتش می‌زنم رسم ما بوده‌ست آتش‌سوزی پایان سال کی کنم از رسم‌مان پرهیز! آتش می‌زنم گر ببندد مادرم در، می‌روم روی تراس رختها را روی رخت‌آویز آتش می‌زنم بچه همسایه‌ی ما صندلی آتش زده تا که رویش کم شود من میز آتش می‌زنم کرده‌ایم آماده کوهی بمب از یک ماه قبل شهر را با یاری کامبیز آتش می‌زنم حین این آتش‌زدن کامبیز اگر مصدوم شد بعد از آن با یاری پرویز آتش می‌زنم عقده‌ی آتش‌زدن دارم چه فرقی می‌کند؟ هرچه دیدم را فقط یک‌ریز آتش می‌زنم عقده دارم از زمانی که چو نزدیکش شدم مادرم می‌گفت مادرجیزززز آتش می‌زنم حمله خواهم کرد چون قوم مغول درهر طرف شهر را وحشی‌تر از چنگیز آتش می‌زنم پیرمردی با عصا آهسته رد می‌شد که من با تشر گفتم به او بُگریز آتش می‌زنم تا که مال من شود سرخی آتش، می‌روم هستی خود را جنون‌آمیز آتش می‌زنم هر که مُرد از قوم و خویشانم در این آتش چه غم؟! زنده باد این رسم شورانگیز آتش می‌زنم
الحق که ایمان می‌شود از روزه‌داری بیشتر با کم چشیدن از لب‌ ات تمرین تقوا می‌کنم
با پشیمانی و با عفوِ اساسی آمده باز کن آغوش خود را؛ عبدِ عاصی آمده باز کن آغوش خود را "یا رَجاءالمُذنبین" سائلِ بی سرپناه و آس و پاسی آمده رفته از یادش! فراموشی گرفته سالهاست اهلِ نسیان است و غرقِ بی حواسی آمده شُکرِ نعمت رفته از یادش، حواسش نیست که با اجابت رفته و با ناسپاسی آمده دردِ عصیان بیقرارش کرده! حالش را ببین... تا شود بخشیده با چه التماسی آمده دعوتش کردی به مهمانی که درمانش کنی در دلِ شیطان عجب هول و هراسی آمده رختِ تقوا بر تنِ خوبان دلش را برده است گوشه ای کِز کرده! با کهنه-لباسی آمده دوست دارد از صمیم جان، عزیزانِ تو را بندهٔ ناقابلِ گوهرشناسی آمده میشناسد مادرسادات را... یارب نگو: پشتِ "در" امشب گدایِ ناشناسی آمده جانِ آن مادر ببخش این بندهٔ آلوده را حال که با توبهٔ ناب و اساسی آمده!
ان قَدَر عاشق شدم که اختیارم رفته است من زنم اما غرور و اعتبارم رفته است روی خط ریل ها ماندست جای پای شعر سوت دور ی گفت با من که قطارم رفته است چشم هایت چشم هایت چشم هایت عشق من کشت منطق را حساب از دست کارم رفته است مثل یک دیوانه گرد شهر می خندم فقط رفتی و دیگر ببین صبر و قرارم رفته است می نوازم شعر را در وصف چشمانی که نیست اختیار از دست سنتور و سه تارم رفته است باختم باران شدم لیلا شدم در بیت ها فصل پاییزم ،،بهار از روزگارم رفته است میچکد از هر مژه انگور تاکستان عشق یک بیابان پیش رو دارم سوارم رفته است
دیدی همه‌جا رنج من تنها را آرام نــکــردی تن غـم‌پیما را از خانهٔ تاریک و شلوغ ذهنم بــردار بــبــر ردّ نــبــودن‌هــا را
من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن وَرنَه او سنگین دلِ نامهربانی بیش نیست ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
به بر و بحر نخواهی دید کسی چنین که منم آتش دو سوم بدنم آب است، تو سوم بدنم آتش نهنگ شعله‌وری هستم که می‌توانم اگر باشی میان آبیِ اقیانوس محیط را بزنم آتش چه کرده داغ تو با قلبم که با تپیدن این کوره رسوخ کرده به جای خون، به پاره‌های تنم آتش؟ چه کرده‌ای که منِ آرام میان پیله‌ی ابریشم چو اژدها شوم و یکسر بریزد از دهنم آتش؟ چه دوزخی‌ست حیات من که روز واقعه هم حتی بعید نیست که چون ققنوس، برآید از کفنم آتش نه شیخم و نه ز صنعانم، جوان کافر زنجانم که چشمِ خیره‌سری انداخت میان پیرهنم آتش زهی زبان پر از قندی، که سوخت جان مرا چندی نداد آب حیات اما، نهاد در سخنم آتش
هر شام ز ماه رمضان صبح امیدی است هر روز ازین ماه مبارک شب عیدی است هر آه جگرسوز که از سینه برآید در دامن صحرای جزا سایه بیدی است هر نوع شکستی که ترا روی نماید چون موج درین بحر پر و بال جدیدی است تا خلوت یوسف که صبا راه ندارد از دیده یعقوب عجب راه سفیدی است در دامن دشتی که تو می می کشی امروز هر لاله او شمع سر خاک شهیدی است صائب اگرت دیده بیدار نخفته است در پرده شبگیر عجب صبح امیدی است
02_237594863510487183.mp3
7.92M
🌹جزء دوم قرآن کریم
🌹دعای روز دوم ماه مبارک رمضان
1_3909483494.mp3
3.22M
«من آمدم ای خدا» 🎙مرحوم محمدعلی کریمخانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش مـــــی شد در کنارت موقع تحویل ســـال سفره ی دل باز می کردم به جای هفت‌سین
چشم بر هم بِگُذاری رمضان هم رفته از زمان بهره نگیری،که زمان هم رفته می‌رسد یک شب قدر و تو به غفلت گذری ناگهان در تب غفلت ضربان هم رفته نکند نامهٔ اعمال بگوید آن شب نگران آمده بود و نگران هم رفته تا نفس داری و دستت برسد کاری کن میروی در سفر و یک چمدان هم رفته چمدان دل من پر شده از رخت سیاه کاش گویند بر آن آب روان هم رفته از همین لطف خدایی طلب بخشش کن که خدایت پی جبران همان هم رفته
گفتم از دیوانگی زلفش بگیرم،عشق گفت لایق این حلقه‌ی زنجیر هر دیوانه نیست!
در منزلِ خجسته‌ی اسفند، همسایه‌ی سراچه‌ی فروردین، با شاخه‌های تُردِ بلوغِ جوانه‌ها، باران به چشم روشنی صبح آمده است... زشت است اگر که من یارِ قدیم و همدمِ هم ساغرِ سَحَر، در کوچه‌های خامُش و خلوت نجویمش ، یا با جامِ شعرِ خویش خوش‌آمد نگویمش ...
تو نیستی و این در و دیوار هیچ وقت... غیر از تو، من به هیچ کس انگار هیچ وقت... اینجا دلم برای تو هی شور می‌زند از خود مواظبت کن و نگذار هیچ وقت... اخبار گفت شهر شما امن و راحت است من باورم نمی‌شود اخبار هیچ وقت... حیفند روزهای جوانی نمی‌شوند این روزها دومرتبه تکرار، هیچ وقت من نیستم بیا و فراموش کن مرا کی بوده‌ام برات سزاوار؟ هیچ وقت! بگذار من شکسته شَوَم تو صبور باش جوری بمان همیشه که انگار هیچ وقت...