eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گفتم که با فراق مدارا کنم نشد یک روز را بدون تو فردا کنم نشد در شعر شاعران همه گشتم که مصرعى در شأن چشم‌هاى تو پیدا کنم نشد گفتند عاشقِ که شدى؟ گریه‌ام گرفت می‌خواستم بخندم و حاشا کنم نشد بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را- از دور چند لحظه تماشا کنم نشد شاعر شدم که با قلمِ ساحرانه‌ام در قاب شعر عشق تو را جا کنم نشد!
خسته‌ایم از عالمان بی‌عمل در تظاهر، در دورویی بی‌بدل از عبا و چادر و ریش دکور صورتی‌های زبون و پر دغل عاشقان لقمه‌ای‌ بی دردسر در بزنگاهان گریزان از خطر وقت‌ تبیین‌ پشت‌‌صحنه‌لال‌ لال در زمان فتنه مفقودالاثر عاشقان سینه چاک صندلی لقلقه در کامشان حرف ولی خاص‌هایی با مرام عمروعاص مانده از طی کردن راه علی اهل حرف و مدعی و لاف‌زن در عمل اما فشل، از مرد و زن با هزاران وعده دنبال مقام خر که‌از پل رد شود پیمان‌شکن طعمه دنیاست این هو هویشان جزدورنگی‌نیست‌خلق‌وخویشان ظاهری زیبا و ناز و موسوی بلعمی‌‌مخفی‌ست در پستویشان هست اما بخت‌شان رو به زوال نیست حال زندگی بر یک روال می رسد کم‌ کم بهاری مهدوی این‌زمستان‌می‌رود، اف بر زغال
روزه و روضه‌ی ما فرق ندارد با هم هر دو یاد لب عطشان تو انداخت مرا
عشق یعنی بَری از غفلتِ خودخواهی شو هجرت از خود کن و سرچشمۀ آگاهی شو به تمنّای تو دریاست همه‌تن آغوش از خودت کوچ کن و رود شو و راهی شو محضِ خورشید شدن ذرّه‌ای از خویش برآ قد بکش، دلزده از این‌همه کوتاهی شو قرن‌ها فاصله است از رمضان تا رمضان کاروان می‌گذرد... بیرقِ همراهی شو نکند خواب بمانی... نَفَسَت یخ بزند گرم از سوزِ مناجاتِ سحرگاهی شو روزه یعنی که بمیر از طلبِ هرچه جز او روز و شب تشنۀ انوارِ هواللّهی شو در دلِ برکۀ حق تا تپشی مهلت هست از شدن خسته نشو، ماه نشد ماهی شو چند گویم به تو هر لحظه که این شو یا آن آنِ او باش، برو هرچه که می‌خواهی شو
بیا که باغ پُر از عطر دلربایی توست نسیم، چشم به راهِ گره‌گشایی توست به باغبانیِ تو چشم دوخته‌ست بهار چمن چمن گلِ این باغ، رونمایی توست نشسته در ره وصلت سحر چراغ به دست سپیده منتظر نورِ کبریایی توست به دیرپایی شب‌های انتظار قسم کبوتر دلم ای نازنین! هواییِ توست خدا کند تو بیایی و صبح سر بزند که بی‌ستاره‌ترین شب، شب جدایی توست بیا که دیدنِ رویت بهشت موعود است بهشت پرتوی از جلوه‌ی خدایی توست مدینه را تو صفا می‌دهی ز مقدم خویش مدینه تشنه دیدار و آشنایی توست کنار تربت زهرا اگر چه شمعی نیست بقیع، شب همه شب غرق روشنایی توست
ناز کنی، نظر کنی، قهر کنی، ستم کنی گر که جفا، گر که وفا، از تو حذر نمی‌کنم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
اوضاع جهان بی تو چه درهم شده است انـگار فــقـط سهم زمین غـــم شده است امسال گذشـت و درد هجران بـاقی‌ است برگرد جهان بی تــــو جـــهنـم شده است
ای بر گره بسته‌ی ما گره گشا ای ماه‌ترین ماه به شبهای دعا بنگر که چگونه به بلا افتادیم از بهر نجات ما دگر زود بیا
دلم گرفته از این روزهای تکراری دلم گرفته‌تر از این نمی شود آری تمام روز کپی می‌شوم به روی خودم و خواب هم که ندارد خیالِ بیداری کنارِ چشمه‌ی این روزهای خشکیده چه سال‌ها که نشستم ولی نشد جاری همیشه یک نفر از هیچ‌جا نمی‌آید و زخم فاصله‌ها آه می‌شود کاری و بس که عقربه‌ها دور خویش می‌چرخند گرفته بغض ساعت از این لحظه‌های پرگاری قطارِ یک نفره باز می‌رسد از راه و باز روز دگر، راه و ریل تکراری منم همان‌که درآغوش خویش می‌میرد وضربه ضربه کاری‌ست آه ضربه کاری
نه برگ گلی به شاخه‌ها می‌ماند نه هیچ‌کسی به‌جز خدا می‌ماند خوش باش و بدی مکن، که از ما تنها یک خوبی و یک بدی به‌جا می‌ماند
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
چه روزها که یک‌به‌یک غروب شد نیامدی چه بغض‌ها که در گلو رسوب شد نیامدی خلیل آتشین‌سخن، تبر به دوش بت‌شکن خدای ما دوباره سنگ‌ و چوب شد نیامدی برای ما که خسته‌ایم و دل‌شکسته‌ایم نه ولـی برای عـده‌ای چه خـوب شد نیامدی تمــام طـول هـفته را به انتظـار جـمعه‌ام دوباره صبح، ظهر، نه! غروب شد نیامدی