سمرقند لبانش حمله اقوام تاتاری ست
هرات بانگ لبخندش چپاول های طراری ست
کمی آرام می گیرد دلم از غیظ ابرویش
هوای حمله خشم نگاهش سرد و درباری ست
خدا را شاهد این قِصه پر غُصه می گیرم
که در هر بار طَردش، یک بیا آقای تکراری ست
به فال نیک می گیرم، همین ؛ با من بمانش را
که فحش آخرش هم مِهربانی های دلداری ست
نفهمیدم نگاهش را ، نمی خندید! غمیگن بود؟
نفهمیدم کلید بسته این قفل، خود داری ست
به این حال دگرگونش عجینم ، گرچه مقداری
شبیه طعم تلخ قهوه های ایل قاجاری ست
#علیرضا_ناظمی
لب ما و قصـه ی زلف تو ، چه توهّمی ! چه حکایتی !
تو و سر زدن به خیال ما ، چه ترحّمی ! چه سخاوتی !
به نماز صبح و شبت سلام ! و به نور در نَسَبت سلام !
و به خال کنج لبت ســــلام ! که نشسته با چه ملاحتی !
وســـــط « الست بربکم » ، شـــده ایم در نظـــر تــو گُـم
دل ما پیــــــاله ، لب تـو خُـــــم ، زده ایــم جــــــام ولایتـی
به جمــــال ، وارث کوثــــری ، به خــــدا حسین مکرری
به روایتـی خود حیـــدری ، چه شبــاهتی ! چه اصـالتی !
« بلغ العُلی به کمالِ » تو ، « کشف الدُجی به جمال » تو
به تـو و قشنگی خــــــال تو ، صلوات هـــر دم و ســــاعتی
شده پر دو چشم تو در ازل ، یکی از شراب و یکی عسل
نظرت چه کرده در این غــزل ، که چنین گرفته حلاوتی !
تـو کـه آینــه ، تـو که آیتــی ، تـو کـه آبــــــروی عبــادتی
تـو کـه با دل همـــــه راحتی ، تـو قیـــــام کن کـه قیــامتی
زد اگـر کسی درِ خانه ات ، دل مـاست کــرده بهانه ات
کـه به جستجوی نشـانه ات ، ز سحـــر شنیــده بشـارتی
غـزلم اگـر تو بسازیم ، و نــی ام اگـر بنـوازیم
به نسیـم یاد تو راضیـم ، نه گلایه ای نه شکایتی
نه ، مرا نبین، رصدم نکن، و نظر به خوب و بدم نکن
ز درت بیــــا و ردم نکـن ، تـو کـه از تبـار کرامتی
#قاسم_صرافان
قسم به عشق که واجب ترین گناهم بود
به حکم مرجع دل یک نظر مباحم بود!
حلال کرده خدا فعل لاارادی را
که لحظه لحظه نگاه تو در نگاهم بود
درون آینه هم جای من تو بودی, آه!
ز دیده محو شدی و , مقصر آهم بود
همین ندیدن چشمت برای ثانیهای
تقاص زندگی تیره و تباهم بود
ببین چگونه دلم سر به راه عشقت شد
که عقل نیز در این راه, همگناهم بود
نظام کشور قلبم حکومت عشقاست
که عشق یک تنه هم شاه و هم سپاهم بود
#محدثه_نبیحسینی
#امام_زمان_عج_مناجات
آه ای سحر! طلوع کن از شام تار من
بگذار پا به دیدهی شبزندهدار من
شرمنده از گناهم و شرمندهتر که بود،
وقت گناه، دیدهی تو اشکبار من
از ما هزار حاجت غیر از ظهور هست
ای آرزوی گمشده در روزگار من
گفتم بیا... تو آمدی و... من نیامدم
گفتم کجایی... آه... تو بودی کنار من
تو ناظری به حالم و من تا ببینمت،
دستی بکش به آینهی پُر غبار من
#میثم_مؤمنی_نژاد
مضمون تمام شعرهایم
رفتن
و نیامدن توست
میدانم این شعرها تو را بر نمیگرداند
اما از من
شاعر خوبی میسازد
#حدیث_حیدر_بیگی
رنگ سیاهی زد جهانم آسمانم را
باید عوض کرد آسمانم را جهانم را
شد شانه های من کتاب زخم از یاران
باید ببوسم دستهای دشمنانم را
یک رنگی دل بر زمینم گرچه زد اما
لعنت نخواهم کرد قلب مهربانم را
با شعر تنها میتوانم درد دل کردن
اینکه 'به چشم هرکه آمد نربادنم' را
از آدمیزده گریزانم ولی افسوس
از پای رفتن پیری ام برده توانم را
#حسین_مرادی
بعد از تو "دلم" رو به نگاهِ قلم آورد!
از درد تو هر لحظه غزل گفت کم آورد...
هر بار نوشتم که غزل نیست دوایم!
چون قافیه بِنشَست غزل نام غم آورد...
بعد از تو نپرسید کسی از دل زارم!
شادی به خزان رفت برایم اَلَم آورد...
از یاد تو در سینهی من وُسعتِ آهی ست!
با بغض نفسگیر به چشمم که نم آورد...
من حسرت دیدار تو اینگونه چشیدم!
در هر نَفَسی تلخیِ آهی که دم آورد...
#الهه_نودهی
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
دل شعلهٔ عشق آتشین شعر است
شاعر همه عمر در کمین شعر است
باید که غزل شوی و سر بگذاری
بر سینهٔ من که سرزمین شعر است
#رباعی
#رضا_نیکوکار
#امام_زمان
با عطر بهار زنده شد پیکر خاک
از گرد و غبار، شد دل آینه پاک
مشغول به دید و بازدیدند همه
ای جان جهان! مَتیٰ تَرانا وَ نَراک
#رباعی
#سیدروحالله_مؤیّد
پنداشتی که یادِ تو،
این یادِ دلنواز،
درتنگنای سینه فراموش می شود؟
#فریدون_مشیری
گفتی خیال کن که برای تو مُرده ام!
این وقت صبح در دل من پس چه میکنی
#شهناز_امیر_مجاهدی
#ماه_رمضان
#سحر_روز_دوازدهم
#ظهور
از سحــرگــاه اوّلــم خــوانـدم
ذکر هــر روز را به نــام کـــسی
حرف روز دوازده این است؛
کاش می شد همین سحر برسی
مـــاه مهمـــانی خـــدا ، آقـــا !
خوب و زیباست با حضور شما
کـاش توفیـــق ، یارمان بشــود
زنــده باشیــم تا ظهـــور شــما
#رقیه_سعیدی(کیمیا)