eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
می‌خوانمت به امید رحمتت؛ بک یا الله! باز آمده‌ام سوی تـو هر چند که دیر شرمنده کن و مرا در آغـوش بگیر روئیده جوانــه‌های‌ الغـــوث به لــب این‌ توبه نصوح‌ است به قرآن، بپذیر
هدایت شده از  اشعار ناهید خلفیان
رفته است به باد، هست من یا الله از نفس هواپرست من یا الله سرگشته به دامنت پناه آوردم امشب تو بگیر دست من یا الله @andisheysabz
سلام طاعات و عزاداری‌های همه قبول باشه ان‌شاءالله 🥀
ای غنچه های گرم دعا صبحتان بخیر ای بلبلان نغمه سرا صبحتان بخیر شب رفت و چشمهای زمین غرق نور شد ای بندگان خوب خدا صبحتان بخیر
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
ما را که به هیچ می‌فروشند ای خواجه نمیخری غلامی؟
ای رفتگان، حقیقت دنیای ما چه بود؟ ای تازه باخبر شدگان، ماجرا چه بود؟ در رنج زیستیم و بلا را گریستیم رنج از برای چیست؟ مراد از بلا چه بود؟ گر با دعای خود به جهان پا گذاشتم در حیرتم که فلسفهٔ آن دعا چه بود؟ دل بردی از جهان و نپرسیدی از خودت راهی که ‌می‌رسید به قلب خدا چه بود؟ اقرار می‌کنم به گناه و بعید نیست منکر شود خدا و بگوید کجا؟ چه بود؟
طمع وصل تو می‌دارم و اندیشه‌ی هجر دیگر از هرچه جهانم نه امید است و نه بیم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شهریارا غزلم خوانده غزالی وحشی بد نشد... با غزلی، صیدِ غزالی کردیم
سکوت می‌کنی و رنج می‌کشی و خوشی که خوب می‌شود این روزگار از فردا...
چقدر زود!... چقدر زود به پایان رسید مهمانی گذشت ماهی و گویی که رد شده آنی تو را به عالم باقی خدات خواند ولی دریغ دل نبریدی ز عالم فانی به بند بود برای رفاهِ تو شیطان عجب از آنکه خودت در مرامِ شیطانی گذشت فرصت خوبی برای خودسازی چه ساختی؟ به جز این تپه ی پشیمانی چه حاصلی به کف آورده ای از این ماهی که گشت نعمتِ بی حد برایت ارزانی خدا برای تو قدری شریف قائل شد دریغ آنکه تو قدر خودت نمی دانی خدا برای تو پوشاند جرمهایت را تو بی خیال که چشم از گنه بپوشانی تو را به اشرفِ مخلوق ها نشان بخشید چرا گذشتی از این افتخارِ انسانی ز خوانِ لطف خدا دل بریدی و رفتی به شور و شوق، که کورش زده ست کمپانی چرا به سمت تَتّلو شدی چنین مایل؟ چه داشت کمتر از او در صدا مگر بانی؟ بیا و باش در این راه یارِ صدّیقی! نباش بهر وطن خاوری و زنجانی خدا برایِ تو جویِ عسل فراهم کرد تو روزه می خوری اما برایِ یک رانی!! سوار شو به قطارِ عروج تا جا هست! بترس از آن که بیایی و بشنوی ؛ جا نی! نه اینکه شعر برای تو بوده، در این حال شبیه توست یقین شرحِ حال ماها نی... "ز"توی قافیه ی جایش نبود پس اینجاست چقدر سست شدند این دوبیت پایانی😂