eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سفره دارد جمع می گردد, گدا را عفو کن باز هم خوبی کن و این مبتلا را عفو کن دیگر از این توبه ها دارم خجالت می کشم یا رب این شرمنده غرق خطا را عفو کن بر در این خانه من بهر امیدی آمدم پس, نگیر از من تو این حال و هوا را, عفو کن دست خالی آمدم, با دست خالی می روم یا کریم این روسیاهِ بی نوا را عفو کن پیش مردم آبروی بنده ات را حفظ کن خوب و بد, در هم بخر, ای یار, ما را عفو کن جان آقای خراسان, جان سلطان غریب هم وطن های علی, موسی الرضا را عفو کن من گنهکار و تویی غفار, یا رب الحسین جان اربابم بیا این بنده ها را عفو کن بوده ام این روزها مصداق فابک للحسین گریه کن های غم کرببلا را عفو کن جان آن که دست و پا می زد به زیر تیغ و تیر حُرّ توبه کرده ی بی ادعا را عفو کن
هدایت شده از پروانگی 🇵🇸
از چشم‌های مست تو صهبا نمی‌خواهم بالاتر اصلا! دیدۀ شهلا نمی‌خواهم غرقم درون خاطراتِ تاابد زخمی در نیل خود می‌میرم و موسی نمی‌خواهم خورشید را رد کرده‌ام از آسمان دل از مهر، دیگر نور یا گرما نمی‌خواهم طوفان دنیا قایق قلب مرا له کرد باید بسوزد چوب من، دریا نمی‌خواهم! آورده‌ام عیسی به دنیا با هزاران درد از نخل تهمت ای خدا! خرما نمی‌خواهم سهم من از دریای آغوشت عطش شد عشق! دور از تو در موج عطش سقّا نمی‌خواهم می‌بوسمت از دور و بر دوشم گناهی نیست کفر است دین عشق استفتا نمی‌خواهم بگذار شطحیات باشد شعر با یادت دیگر برای حرف‌ها معنا نمی‌خواهم @eitaaparvanegi
قدرش نشناختیم و جاهل بودیم مشغول به کارهای باطل بودیم ماه رمضان نیامده، رفت از دست ای وای به‌حال ما که غافل بودیم! 😢
هدایت شده از اشعار "عاصی"
ممنونم اگر نروي - وداع بسيار زيباباماه مبارك رمضانوداع با ماه مبارک رمضان.mp3
زمان: حجم: 7.69M
ممنونم اگر نروی...😔 حجت الاسلام میرزامحمدی وداع بسیار زیبا با ماه مبارک💔😭
وقتی که خواب نیست ز رویا سخن مگو آنجا که آب نیست ز دریا سخن مگو پاییزها به دور تسلسل رسیده‌اند از باغ‌های سبز شکوفا سخن مگو دیری‌ست دیده غیر حقارت ندیده است بیهوده از شکوه تماشا سخن مگو یاد از شراب ناب مکن! آتشم مزن! خشکیده بیخ تاک، حریفا! سخن مگو چون نیک بنگری همه زو بی‌وفاتریم با من ز بی‌وفایی دنیا سخن مگو آنجا که دست موسی و هارون به خون هم آغشته گشته از ید بیضا سخن مگو وقتی خدا صلیب به دوش آمد و گذشت از وعده‌ی ظهور مسیحا سخن مگو آری هنوز پاسخ آن پرسش بزرگ با شام آخر است و یهودا، سخن مگو! این باغ مزدکی است بهل باغ عیسوی! حرف از بشر بزن ز چلیپا سخن مگو ظلمت صریح با تو سخن گفت پس تو هم از شب به استعاره و ایما سخن مگو با آن که بسته است به نابودی‌ات کمر از مهر و آشتی و مدارا سخن مگو خورشید ما به چوبه‌ی اعدام بسته است از صبح و آفتاب در این جا سخن مگو
بی‌تو اندیشیده‌ام کمتر به خیلی چیزها می‌شوم بی‌اعتنا دیگر به خیلی چیزها تا چه پیش آید برای من! نمی‌دانم هنوز... دوری از تو می‌شود منجر به خیلی چیزها غیرمعمولی‌ست رفتار من و شک کرده است ـ چند روزی می‌شود ـ مادر به خیلی چیزها نامه‌هایت، عکس‌هایت، خاطرات کهنه‌ات می‌زنند این‌جا به روحم ضربه، خیلی چیزها   هیچ حرفی نیست، دارم کم‌کم عادت می‌کنم من به این افکار زجرآور... به خیلی چیزها می‌روم هرچند بعد از تو برایم هیچ‌چیز... بعدِ من اما تو راحت‌تر به خیلی چیزها...
دلم همیشه گرفته از این زمانه ی تلخ که لحظه لحظه به من می دهد نشانه ی تلخ دلم همیشه پر است از غمی که می آید شبیه بغض گلوگیر، در بهانه ی تلخ تب و تباهی و حس قریب تنهایی عجب ضیافت شومی در این شبانه ی تلخ "چقدر حس بدی است حس تنهایی" دوباره زمزمه ی زیر لب، ترانه ی تلخ کبوتری که بیفتد جدا ز معشوقش چگونه پر بزند رو به آشیانه ی تلخ؟ قلم به دست من امشب به گریه می گوید: چرا دوباره شروعی به عاشقانه ی تلخ؟ تمام قصه همین بود: اینکه تو بروی و خیره منتظرم من، به بی کرانه ی تلخ
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
با بودن تو حضور را فهميدم از رفتن تو عبور را فهميدم با اين كه نمرده‌ام ولى بعد از تو دمسردى خاک گور را فهميدم
🌼🌼
. یک روز در آغوش تو آرام گرفتم یک عمر قرار از دل ناکام گرفتم افسوس که چون لاله پر از خون جگر بود جامی که ز دست تو گل‌اندام گرفتم از ساده‌دلی مشق وفاداری من شد درسی که ز بدعهدی ایام گرفتم امشب ز لبان هوس‌آلود تو ریزد هر بوسه که من از تو به پیغام گرفتم از تیر حوادث به پناه تو پریدم روزی که مکان بر لب این بام گرفتم دور از تو در و دشت پر از نالهٔ من بود چون سیل به دریای تو آرام گرفتم رسواتر از آن کردمت ای دیده که بودی داد دل خود را ز تو بدنام گرفتم
هر که در سینه دلی داشت به دلداری داد دل نفـرین‌شدهٔ ماست که تنـهاست هـنوز