eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مصداق حتّی تُنفقوا ممّا تُحبّونم از تو گذشتم! از تو که محبوب من بودی!
از تو دل می‌کَنم و باز گرفتار تو‌ام.. بی سرانجامم و هر روز پیِ کار توام.. دلِ بیچاره در ابهام، هنوزم غرق است.. به خیالی که تو هستی و منم یار توام.. بس که تب می‌کنم و وِرد لبم هذیان‌ است.. به همه گفته‌ دلم، یکسره بیمار توام.. تشنه‌ی جرعه‌ای از جامِ نگاهت شده‌ام.. خسته و چشم به راهِ شبِ دیدار توام.. گاه احساسِ همان کشتی دریا دارم.. که فرو رفته به اعماق و در افکار توام.. حق من نیست که این‌قدر بمانم بی‌تو.. نیستی، باز صبورانه وفادار توام.. رفتی و مانده به جای تو غمِ خاطره‌‌ای.. که به تکرارِ همان داغ، عزادار توام..
کاش در سکوتِ تو همانقدر "دوستت دارم" باشد که در اشتیاقِ من...
کجاست بارشی از ابر مهربان صدایت؟ که تشنه مانده دلم در هوای زمزمه‌هایت به قصه‌ی تو هم امشب درون بستر سینه هوای خواب ندارد دلی که کرده هوایت تهی است دستم اگرنه برای هدیه به عشقت چه جای جسم و جوانی که جان من به فدایت هزار عاشق دیوانه در من است که هرگز به هیچ بند و فسونی نمی‌کنند رهایت دل است جای تو تنها و جز خیال تو کس نیست اگر هر آینه ، غیر از تویی نشست به جایت هنوز دوست نمی‌دارمت مگر به تمامی؟ که عشق را همه جان دادن است اوج و نهایت در آفتاب نهانم که هر غروب و طلوعی نهم جبین وداع و سر سلام به پایت
زیباییِ چهره‌ات زمینگیرم کرد در گودالِ خیال زنجیرم کرد من نوگل باغ زندگانی بودم رفتی و غم نبودنت پیرم کرد
میترسم از حسی‌که بعداز تو قرار است بـا زخــــم های کهنه قــــربانی بگیــــرد
چه غم که خط خطی ِ چشم هام ناخواناست؟ تو خوانده ای همه ی آنچه در دلم دارم
تو آن صیاد طنازی که بی ناز و دغل بازی شکار خویش را بی دام و بی دانه می گیرد.
قصد من از حيات، تماشای چشم توست ای جان فدای چشم تو؛ با قصد جان بيا
در ازدحام غریبی، زمین مچاله شده و ماه محوِ سکوت سیاه‌چاله شده کجای ارض و سمائی امام خوبی‌ها؟ نصیب‌ هر‌ شبمان‌ بغض‌ و‌ آه‌ و‌ ناله شده پیالهٔ دلمان پر ز خونِ غیبت شد شرابِ نابِ ظهورت هزار‌ساله شده
مگو نشستن ما در سکوت بی‌ثمر است همین که خلوت خود را شکسته‌ای هنر است کسی به غربت من از تو آشناتر نیست ولی شناختم از تو هنوز مختصر است مرا به محکمه عقل می‌بری، اما هنوز در دل ما حکم عشق معتبر است به حرف هیچ‌کسی اعتنا مکن جز عشق که سرنوشت من و تو به دست یک نفر است همیشه فرصت عاشق شدن مهیا نیست مرا به حرف بیاور که مرگ پشت در است