#طفل_رباب
آسِمان دیده که سقّا تشنه لب در بین آب
یاد کرده از تَرَک های لبِ طفلِ رباب
گفته در گوش فُرات از گریه های مادرش
سینهء بی شیر و طفلی که ندارد هیچ خواب
#روح_الامین_کشاف
•| #اباعبدالله |•
مادر به اشک روضه مرا داده است شیر
در شیرم آب کرده، ولی سود با من است...
#محمد_سهرابی
#محرم 🏴
تقدیم به ارغوانی ترین شش ماهه ی عالم
مثل خورشید کوچکی بوده روی دستان ِکهکشانی ها
او که پیچید مثل نیلوفر ،دور لب های ارغوانی ها
آفتابی که عالم امکان، بوده چون ذره در مقابل او
چشم هایش شکوفه های انار ،بوده در بزم جانفشانی ها
با نگاهی قشنگ بر بابا ، گفته او از تمام احساسش
حرفهای نگفته ی هم هست ، در الف بای بیزبانی ها
با دو دستی که رنگ باران داشت گفت :رحمی که طفلکم تشنه است
اندکی آب ، شد لب نوزاد!! خشک چون برگ شمعدانی ها
بچه آ هو تکان تکان می خورد ، روی دستان پر تب بابا
زیر حلق علی نمایان شد ،کور گردد کمان جانی ها
حرمله با کمان نشانه گرفت ، رو به سمت غزال و بابایش
حلق شش ماهه ای پر از خون شد ،در لالا لای نغمه خوانی ها
صبر کن یک صدای عرشی گفت، نازنینم ،خودم خریدارم
خون گرم علی که بالا رفت ، خیره گشتند آسمانی ها
زینب و داغ بیقراری که ... ، زینب و چشم اشکباری که
پشت خیمه رباب حاضر بود ، زینبش دید جانفشانی ها ...
#زینب_حسامی
مادر نه طفل تشنه خود را به باب داد
مهتاب را فلک به کف آفتاب داد
چون قحط آب، قحط وفا، قحط رحم دید
چشمش به لعل خشک وی از اشک، آب داد
بر طفل و باب او چو جوابی نداد کس
یک تیر، هر دو را، به سه پهلو جواب داد
خون گلوی طفل نه، ایثار را ببین
آن گُل، نخورد آب و به گلچین گلاب داد
هم عندلیب سوخت و هم باغبان که خصم
آبی به گُل نداد، ولی گُل به آب داد
پرپر چو مرغ می زد و تا پر، نشسته تیر
اما به خنده باز تسلاّی باب داد
او خنده کرد و عالم از این خنده گریه کرد
نگرفت آب و آب به چشم سحاب داد
اصغر به لای لای ندارد نیاز و تیر
او را به خواب بُرد و به مَهد تُراب داد
#علی_انسانی
فقط نه رخت عزا این، لباسِ نوکریاست
سپیدبختترین شد سیاهپوش حسین....
#امیرحسین_پورعزیز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قول میدم اگه ورق برگرده و علی نمیره...
جوری لالایی بخونم حرمله م گریهاش بگیره
#شمر_زمانهات_را_بشناس
نباشد در جهان وقتی که از مردانگی نامی
به دنیا میدهد بیتابیِ گهواره پیغامی
غریبیِ پدر را میزدی فریاد با گریه
گلویت غرقِ خون شد تا نمانَد هیچ ابهامی
گلویت از زبانت زودتر واشد، نمیبینم
سرآغازی از این بهتر، از این بهتر سرانجامی
تو در شش بیت حقِ مطلبِ خود را ادا کردی
چه لبخندِ پُر از وحیی، چه اشک غرق الهامی
علی را استخوانی در گلو بود و تو را تیری
چه تضمینی، چه تلمیحی، چه ایجازی، چه ایهامی
تو را از واهمه در قامتِ عباس میبیند
اگر تیر سهشعبه کرده پیشت عرضِاندامی
اَلا یا قَوم اِن لَم تَرحَمونی فَارحَمو هذَا ...
بُرید این جمله را ناگاه تیرِ نابههنگامی
چنان سرگشته شد آرامشِ عالم که برمیداشت
به سوی خیمهها گامی، به سوی دشمنان گامی
برایت با غلاف از خاکها گهواره میسازد
ندارد دفنت ای ششماهه غیر از بوسه احکامی
چه خواهد کرد با این حلق اگر ناگاه سر نیزه ...
چه خواهد کرد با این سر اگر سنگ از سر بامی ...
کنارِ گاهواره مادرِ چشمانتظاری هست
برایش میبَرَد با دستِ خونآلوده پیغامی ...
#سیدحمیدرضا_برقعی
دست و پا می زنی انگار بغل می خواهی
یا که جای من از این تیر عسل می خواهی
می شُد ای کاش به جایش که عبا اندازم
بغلت گیرم و با خنده هوا اندازم
لااقل بر لبِ من قند بده پیش رباب
به لبت حالتِ لبخند بده پیش رباب
عمه ات نَشنود این را:کَمَرم درد گرفت
چقَدَر دورِ گلویت پسرم درد گرفت
تیر ای کاش به سویِ پدرت می آمد
صبر می کرد که دندانِ تو در می آمد
صبر می کرد که یک جرعه دلِ سیر خوری
صبر می کرد که این دفعه کَمی شیر خوری
به لبت حداقل آب ندادند که هیچ
به روی دست تو را تاب ندادند که هیچ
خواستی تا بخوری آب پریدی بابا
ناگهان تیر زد از خواب پریدی بابا
خونِ سُرخی به رُخِ زرد گرفتی ای جان
محکم انگشتِ من از درد گرفتی ای جان
مادرَت بر درِ خیمه نگرانِ من و توست
نَشَود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست
همه بر خواهشِ بابا چه کنم خندیدند
به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند
هِلهله زودتر از من خبرت را می بُرد
من نبودم لبه ی تیر سرت را می بُرد
بی تعادل شدم از زین پدَرَت می اُفتد
وای اگر خَم کُنَمَت زود سَرت می افتد
#حسن_لطفی
تو غم انگیز ترین روضه ی عاشورایی
سند محکم مظلومیت بابایی
#محمدحسین_رحیمیان
😭💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازخوانی نوحه پرشور معروف و نوستالژیک "نزار قطری" بعداز ۱۷ سال در حسینیهمعلی🥹
ای سرپناه هر چه گنهکار و بیگناه
در رزمگاه غم، نفس توست تکیهگاه
ای کهکشان عشق، به دلهای آشنا
ای مهربانترین، که عزیزی و جانپناه
زردیم و بیقرار، شبیه زمین سرد
بی تو شده خزان، همهی روز و سال و ماه
شیرینتر از کلام تو فرهاد کی شنید
هستی سرود عشق، به هنگام هر پگاه
یا ایهالعزیز! اغثنا، بریدهایم
از دودهی ستم، شده هر روز ما سیاه
شرمندهایم ما، تو بیا جان عمهات
بر ماست توبه و کرم توست یک نگاه
#این_صاحبنا
#مشهدی_زاده
هدایت شده از اشعار "عاصی"
حرمله ای کاش دستت بشکند ، این تیر بود؟!
ظاهرش تیر سه شعبه باطنش شمشیر بود...
حلق اصغر(ع) را ببین پاشیده شد از هم دگر
شد رباب(س) از این غم جان کاه اصغر خون جگر
قطره ای آب از فرات ای کاش میشد قسمتش
قبل از آن تیر لعین ، شد کشته اصغر با عطش
در تحیّر مانده مولایم حسین(ع) در کربلا
تا چگونه طفل خونین را برد تا خیمه ها...!
"عاصی"
🍃🖤🍃😭
کاش دشت روبهرویت لااقل یک مرد داشت
یک سوال مادرانه، تیر خیلی درد داشت❤️🩹؟
-علی اصغر
برای روضه همین جمله بس؛ خـدا نکند
که پیش پای پدر، یک پسر زمین بخورد
#مصعب_یحیایی
#حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام_شهادت
دنبال صدای دلبرم افتادم
با سر به کنار اکبرم افتادم
تا پهلوی نیزه خوردهاش را دیدم
یک لحظه به یاد مادرم افتادم
#سعید_خرازی
#حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام_شهادت
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
این اشک حسین بر علیاکبر نیست
بر پیکر صدچاکِ رسولالله است
#راضیه_جعفری
#حضرت_علی_اکبر_علیهالسلام_شهادت
گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم
گهی به خاک فتادم گهی ز جای پریدم
دلم به پیش تو، جان در قفات، دیده به قامت
خدای داند و دل شاهد است من چه کشیدم
دو چشم خود بگشا و سؤال کن که بگویم
ز خیمه تا سر جسم تو من چگونه رسیدم
ز اشک دیده لبم تر شد آن زمان که به خیمه
زبان خشک تو را در دهان خویش مکیدم
نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو دیدم
هنوز العطشت می زد آتشم که ز میدان
صدای یا أبتای تو را دوباره شنیدم
سزد به غربت من هر جوان و پیر بگرید
که شد به خون جوانم خضاب موی سفیدم
کنار کشته ی تو با خدا معامله کردم
نجات خلق جهان را به خون بهات خریدم
بگو به نظم جهان سوز "میثم" این سخن از من
که دست از همه شستم رضای دوست خریدم
#غلامرضا_سازگار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باغ مهرت پر ز گلبرگ دعاست
جای پای مستجاب الدعوههاست
بی بهانه، زائرت را میخری
بارگاهت مامن شاه و گداست
#یا_ضامن_آهو
#یا_امام_رضا
#مشهدی_زاده
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
"دلِ سرگردان"
پر می زند این دل به هوایی که ندانم
آن را به چه ترفند به جایش بنشانم
پر می زند و می رود آن جا که بخواهد
عمری ست که بی دل ... پِیِ دیوانه روانم
این بار دلم پر زده تا کوی مدینه
تا حادثه ی آتش و میخ و در و سینه
تا اشکِ حسین و حسن و زینب و کلثوم
تا... غیرتِ کَت بسته از آن آتشِ کینه
پر زد دلم آهسته به کنجی که حسن داشت
جای قدمِ فاطمه... یک خاطره می کاشت
زینب تَهِ هر خاطره زد بوسه ، حسین از....
عطری که به جا مانده از آن خاطره برداشت
با بوسه ی زینب... دلم انگار پریشان
رفت از درِ آن خانه به یک گوشه ی میدان
تا... بوسه زند طبقِ وصیّت به گلوی
محبوبِ خدا ، خواهرِ او ، با لبِ عطشان
یک گوشه تهِ خیمه ، رباب از نفس افتاد
آن قدر علی را که به گهواره تکان داد
لب های تَرَک خورده ی دُردانه که می زد
بر خشکیِ لب های پدر... یکسره فریاد
یک غیرتِ رنجیده از آن مصلحتِ کار
شدشاهدِ هرلحظه ی آن با تنِ تب دار
با مُهرِ سکوتی که به فریاد کشانده
مظلومیّتِ آلِ علی در صفِ پیکار
یک سوی دگر... فاطمه بر خاک نشسته
بر سینه و بر سر زده با دستِ شکسته
با وا اَسَفا زیر و زِبَر کرده جهان که...
چشمانِ تماشا به حقیقت شده بسته
رگ های بریده شده با بوسه ی خواهر
تکرارِ همان بوسه شد از جانبِ مادر
یک بوسه... که تأیید شد از مِهرِ ولایت
یک بوسه که مُهری شده بر باورِ باور
این بار.... دلم... گوشه ی بین الحرمین است
آن جا که ابوالفضل ، نگاهش به حسین است
این دل... نه از آنجا به خدا پر نزند باز
دلبسته و دیوانه ی ما بینِ دو عین است
آسیه مرادپور
(خاتون)
تا با ادب نشست گدا بر درِ حسین
حاجت گرفت و گفت شدم نوکر حسین
گفتم چه داشتی که حبیبت تو را خرید؟
با گریه گفت "عشق علیاصغر حسین"
#صل_الله_علیک_یا_علی_اصغر
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی