eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
من به باران تند و نم‌نم تو دشتهای همیشه خُرّم تو کوه‌های سفیدِ پابندت لاله‌های دمیده از غم تو من به آن رودها که می‌ریزند پای سرسبزی مصمّم تو من به هر جاده‌ای که همراه است با قدم‌های سخت محکم تو من به هر روستا به هر شهرت به تمامیّت معظّم تو من به هرکس که با تمام وجود مانده پای سُرور و ماتم تو به خروش سفید و قرمز و سبز به شکوه سه رنگ پرچم تو من به عشق تو رأی خواهم داد به بلندای اسم اعظم تو...
هزار جهد بکردم که یار من باشی مرادبخش دل بی‌قرار من باشی چراغِ دیدهٔ شب زنده‌دار من گردی انیسِ خاطر امّیدوار من باشی چو خسروان ملاحت به بندگان نازند تو در میانه خداوندگار من باشی از آن عقیق که خونین‌دلم ز عشوه او اگر کنم گله‌ای غمگسار من باشی در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند گرت ز دست برآید نگار من باشی شبی به کلبهٔ احزان عاشقان آیی دمی انیس دل سوگوار من باشی شود غزالهٔ خورشید صید لاغر من گر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی من ار چه حافظ شهرم جوی نمی‌ارزم مگر تو از کرم خویش یار من باشی
فراق... یک آسمان لبیک در خود، نای دارد قلبم هوایِ زائر اِشرب مای دارد در حسرت مشایه کنج خانه ماندم گر در فراقت جان سپارم،جای دارد @asharahmadrafiei
دل می‌برد از گنبد خضرا شالش آذین شده کربلا به استقبالش از جادۀ اربعین می‌آید یک صبح می‌آید و یک قافله دل دنبالش
7.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کعبه‌ی دلهایی و هفت شوط دور تو کم است تا قیامت خیل مشتاقان طوافت می‌کنند
تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست و گر خطاست مرا از خطا ابایی نیست بیا که در شب گرداب زلف موّاجت به غیر گوشه چشم تو ناخدایی نیست درون خاک، دلم می‌تپد هنوز اینجا به جز صدای قدم‌های تو صدایی نیست نه حرف عقل بزن با کسی نه لاف جنون که هر کجا خبری هست ادعایی نیست دلیل عشق فراموش کردن دنیاست و گرنه بین من و دوست ماجرایی نیست سفر به مقصد سر در گمی رسید چه خوب که در ادامه این راه ردّ پایی نیست
ساقی بده جامی می، اندازه به عمرِ وی خودسوزی‌و غم‌تا کی،عمرم‌به‌عبث شد طی...
به دریا می‌زنم دل را به دریای پریشان‌ها چه امواجی به راه افتاده در قلب بیابان‌ها به هر سنگی در این جاده دخیل عشق باید بست که شاهد بوده‌اند آن‌ها در این صحرا چه جریان‌ها صدایی می‌شود تکرار و من مدهوش آن‌ لحنم صدایی خوشتر از آواز بلبل در گلستان‌ها "هلا بیکم،هلا بیکم..." عجب آوای شیرینی! مهیا می‌شود چای عراقی ،آی مهمان‌ها! کسی آغوش وا کرده، کسی آن‌سوی این صحرا بیایید ای کلیمی‌ها، مسیحی‌ها، مسلمان‌ها! کجا دیده جهان‌ زیباتر از اعجاز مشّایه! کجا دیده کویری تازه‌تر از باغ و بستان‌ها! چه خوشبختم که می‌افتم در این جریان طوفانی منم حالا نمی از موج دریای پریشان‌ها...
من گرفتار و تو در بند رضای دگران من ز درد تو هلاک و تو دوای دگران گنج حسن دگران را چه کنم بی رخ تو؟ من برای تو خرابم، تو برای دگران خلوت وصل تو جای دگران‌است، دریغ! کاش بودم من دل خسته به‌جای دگران پیش ازین بود هوای دگران در سر من خاک کویت ز سرم برد هوای دگران پا ز سر کردم و سوی تو هنوزم ره نیست وه! که آرد سر من رشک به‌پای دگران گفتی: امروز بلای دگران خواهم شد روزی من شود، ای کاش! بلای دگران دل غمگین هلالی بجفای تو خوش‌است ای جفاهای تو خوشتر ز وفای دگران
با هر که نشینی و قدح نوش کنی از رشک مرا خراب و مدهوش کنی گفتی که چو می خورم تو را یاد کنم ترسم که شوی مست و فراموش کنی
جهان بی‌تو افتاده در چاه غم شده آه دلهای ما دم‌به‌دم طریدی و مضطر، ز ما دور دور اگرچه به مایی ولیُّ النِّعَم تو حقی و دل از تو گیرد صفا به آیات سبحانی حق، قسم به " والطور سینین و العادیات " تو هستی سرور دل صبحدم دل‌آشوبیم از فتنه‌ها، زخم‌ها دمادم ببارد به دلها ستم شعور و شعار دل شیعه‌ها شده در فراقت، دم محتشم بدون تو شور بهارانه نیست ندارد توان نوشتن قلم نه بلبل بخواند نه هیچ آبشار نه دارد زمین حال یک خنده هم بیا ای فروغ دل بی‌کسان ببر رنج و غم را ز ما، ای صنم
‌ دل در پی عشقِ دلبران‌ست هنوز وز عمر گذشته در گمان‌ست هنوز گفتیم که ما و او به‌هم پیر شویم ما پیر شدیم و او جوان‌ست هنوز...