eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
رفتی و من از ِتازه‌ی تقدیر هر نامه ی گنگی که نشان داد، گرفتم @abadiyesher
از ضاحیه تا غزه چه دیدیم؟ جنایت اندازهٔ هشتاد و سه تن بمب، قساوت هشتاد و سه تن بمب، نشان از چه کسی داشت؟! جلاد کتک خورده و در حال هلاکت... یک جانی بی جان شده از هفتم اکتبر کودک کش و درنده و مصداق فلاکت جلاد، نفهمیده که ما ملت عشقیم جاری است درون رگ ما شور شهادت "ما زنده به آنیم که آرام نگیریم" ننگ است بمیریم به دستان اسارت "موجیم که آسودگی ما عدم ماست" با سازش و تسلیم نداریم رفاقت بر چهره ی این امت مظلوم ببینید بغضی که بدل گشته به لبخند صلابت زیتون تبر خورده، تبر دست گرفته اینک تبری تیز تر از تیغ شرارت از سنگ به سجیل، به فتاح رسیدیم صهیون به فنا رفته به اعجاز ولایت موسای زمان، خامنه ای، با ید بیضا دستی به سر صبر کشیده است و رشادت "ای عشق دل افروز، دل ما به تو گرم است" حالا که روایتگر فتح است صدایت در قدس همه منتظر خطبهٔ نصریم فرمان جهاد از تو و از ماست، اطاعت @abadiyesher
آسمان جان من ابری شد و باران گرفت شادمانی را غمت از این لب خندان گرفت هیچ درمانگاه چشمت غیر بیماری نداشت نسخۀ عمر مرا پیچید و از من جان گرفت لاله‌های عشق را نامهربان چیدی چرا؟ لاله‌ها را چیدی و قلب من و گلدان گرفت قند صبحم تلخ شد بی خندۀ شیرین تو دوری تو شهد را ای قند! از قندان گرفت نعش احساس مرا داری تماشا می‌کنی مُرد احساسی که یک روز از نگاهت جان گرفت راحت از من برد دل، راحت مرا تنها گذاشت عشق با من سخت تا کرد و به او آسان گرفت @abadiyesher
تو می‌روی و وعده‌ی ما سست می‌شود این اشک‌ها برای خودت می‌شود @abadiyesher
"هر که در سینه دلی داشت به دلـداری داد دل نفرین شده ی ماست که تنهاست هنوز @abadiyesher
سراغ مرا هیچ کس نمیگیرد‌... مگر که نیمه شبی، غصه ای، غمی، چیزی...
درد دل مستأجرها👇👇
هم زاهد و هم شرابخوارم می‌زد هم واعظ و هم گناهکارم می‌زد آنها که من امروز به لب آوردم حلّاج اگر بود به دارم می‌زد @abadiyesher
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. ♨️ واکنش مسئولان اسرائیلی به یک سوال سخت. 🔹چرا اسرائیل بمب اتم داره ولی ایران نباید داشته باشه؟ 📌 بزرگترین کانال خبری تحلیلی در ایتا @fori_sarasari
اگر چه كار من و تو به اختلاف كشيده هنوز معتقدم ديده بهتر از تو نديده هنوز رد لبانت به روی گونه‌ی من هست هنوز عطر تنت از لباس من نپريده بپوش روسری‌ات را دوباره سرو بلندم كه رنگ سبز مى‌آيد به بانوان رشيده هر آنچه بوده فراموش کن چنان که نبوده خیال کن که تو گفتی و گوش من نشنیده بگو كه را بنا كنم به شكنجه بگو كه نامه نوشتى به دست من نرسيده @abadiyesher
چراغ چشم‌هایت را برایم کن دیگر نگاهم فرق شب با روز روشن را نمی‌فهمد @abadiyesher
جز خار جفا نداشت گلزار شما وای از دل من که شد گرفتار شما رفتی و نماندی ای مسافر با من سخت است ولی خدا نگهدار شما💔 @abadiyesher
صدایت مثلِ لوحِ آفرین است برایم تا همیشه بهترین است صدایم کن به اسمِ کوچکِ من چرا که اسمِ کوچک دلنشین است. @abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸
درضمن امروز ۱۸ مهرماه نه هفدهم☺️😄😄
امروز روز جهانی تخم‌مرغه👌🥚🥚🍳🍳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعر مونتاژی تا به حال شنیده بودین ؟ ۱۰ مصرع از ده شاعر مختلف جالبه حتما گوش بدین😊
🔻 بچه‌ها بدوئید دوره کشوری (🧕و👱‍♂) شروع شد ✅ دوره آموزشی برای دانش‌آموزان ⭕️ در دو بخش: 1⃣ ماجراجویی در ساختمان ولایت فقیه: بررسی مبانی ولایت فقیه 2⃣ سفر به اتاق‌های ناشناخته: بررسی شبهات پیرامون ولایت فقیه ✅ ✅ به صورت 💟 مزایای دوره: 1⃣ بیان جذاب و داستانی 2⃣ آشنایی دقیق با بحث ولایت فقیه 3⃣ اعطای گواهینامه 4⃣ اعطای جوایز به دانش‌آموزان برتر 📅 مهلت ثبت‌نام: تا 🗓 شروع دوره: برای شرکت در این دوره سریع بیاید توی این کانال👇 📌 لینک کانال دوره سنجاق شده است. 💢 https://eitaa.com/tamaddon_novien
بغضِ گلدان لبِ پنجـره را چلچله‌ها می‌فهمند حالِ بی‌‌حوصله‌ها را خودِ بی‌حوصله‌ها می‌فهمند @abadiyesher
ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻩ ﺩﻧﯿﺎ ﺩﻓﺘﺮ ﻣﺸﻖ ﺳﯿﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺸﺖ ﻭ ﭘﻨﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻋﯿﻦ ﭘﺸﯿﻤﺎﻧﯽ ﺍﺳﺖ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻩ‌ﺍﻡ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﺗﻠﺦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺷﺎﻩ ﺷﻄﺮﻧﺠﻢ ﮐﻪ ﻣﺎﺗﻢ ﺑﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺟﻨﮕﯽ ﺳﺨﺖ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺳﭙﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻬﻠﻮﻟﻢ ﮐﻪ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻦ ﺍﯾﻦ ﺧﻨﺪﻩ‌ﻫﺎﯼ ﮔﺎﻩ‌ﮔﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﺍﺳﺖ ﺧﻨﺠﺮ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺍﻣّﺎ ﻧﻪ ﻧﺸﻨﯿﺪﻩ ﮐﺲ ﺣﺘﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺷﮏ ﻭ ﺁﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﺜﻞ ﭘﻠﻨﮕﯽ ﭘﯿﺮ ﻭ ﺯﺧﻤﯽ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮔﺸﺖ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﻣﺮﺩﺍﺑﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭘﺮ ﮐﺮﺩ ﻣﺎﻫﻢ ﺭﺍ ﻣﻦ ﺑﺮﮒ ﺧﺸﮏ ﻭ ﻓﺼﻞ ﭘﺎﯾﯿﺰ ﻭ ﻫﻮﺍﯾﯽ ﺳﺮﺩ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﭘﺎﯼ ﻋﺎﺑﺮﺍﻥ ﮐﺞ ﮐﺮﺩﻩ ﺭﺍﻫﻢ ﺭﺍ @abadiyesher
دیدی که آدمی چه کشد در وداعِ جان؟ بر ما زِ هجرِ یار دو چندان هَمی رَوَد... @abadiyesher
آنچنان ذهن من از خواستنت سرشار است که شب از یاد تو تا وقت سحر بیدار است حیف از این قسمت و تقدیر که هر کار کنم باز بین من و تو فاصله معنا دار است خودمانیم، تعارف که نداریم بگو دست بردارم اگر پای کسی در کار است بی تو با یاد تو رؤیای قشنگی دارم قسمت این است دلم دولت خود مختار است فرض کن دست مترسک به کلاغی نرسد دستِ کم باعث دلگرمی شالیزار است روزها یاد تو، شب یاد تو، در خواب خودت سهمم از حادثه ی عشق همین مقدار است @abadiyesher
اجازه هست بگویم که دوستت دارم به یک اشاره از این راز، پرده بردارم اجازه هست صمیمی‌تر از قدیم شویم که در صمیمِ دل از بودنِ تو سرشارم اجازه هست که اسمِ تو را صدا بزنم وَ نام پاکِ تو باشد شروعِ گفتارم اجازه هست که گاهی مزاحمت بشوم وَ با تو رازِ خودم در میانه بگذارم اجازه هست تو را عشقِ خود خطاب کنم اگر به مرتبهٔ عاشقی سزاوارم اجازه هست که عکست شود زمینهٔ دل شود نگاهِ قشنگت به هر کجا یارم اجازه هست برایت غزل بگويم باز وَ نامِ نازِ تو باشد ردیفِ اشعارم اجازه هست بپرسم برای دیدنِ تو بنا نهاده دلت تا به چند بشمارم اجازه هست بیایم برای دیدارت چرا که نور به چشمانِ خود بدهکارم اجازه هست که بعد از نمازِ فردا صبح به یک بهانهٔ رنگین کنی تو احضارم اجازه هست که بیمارِ خنده‌ات بشوم تو نیز با لبِ خندان شوی پرستارم اجازه هست که ارزانیِ خودت بشوم تو هم به نیم‌نگاهی شوی خریدارم اجازه هست که مهمانِ خنده‌ات باشم به یک تبسّمِ شیرین شوی هوادارم اجازه هست صدایت ترانه‌ام باشد شود ترنّمِ نازت نوایِ گیتارم اجازه هست که مالِ خودِ خودم باشی به لطفِ عشق شوی تا همیشه دلدارم اجازه هست بگویم که عاشقت هستم اجازه هست بگویم که دوستت دارم. @abadiyesher