🟡تو هر چقدر هم به یه نفر احترام بذاری، در نهایت اون به اندازه فهمش با تو رفتار میکنه.
🌼
🟡ناراحت نباش که شانس نداری
خیلی ها هستند که
شرف ندارن…
ولی خوشحالند…
🌼
🟡بُرد با اونایی بود که نگفتن بعدش چی میشه!
#گاهی_حرفحساب
@abadiyesher
دل به شادیهای بیمقدار این عالم مبند
زندگی تنها فرازی در نشیبی ساخته است
#فاضل_نظری
@abadiyesher
هر صبح ز نور عشق لبریز شدیم
خوشرنگ شبیه فصل پاییز شدیم
تاریکی و ترس را به دور افکندیم
وابسته به خورشید دلانگیز شدیم
#مجتبی_باقی
@abadiyesher
1.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من گلی را دوست میدارم که در گلزار نیست ..♥️
@abadiyesher
با جنون مرز مشترک داریم
ضاحیه، غزه، بعلبک داریم
بید مجنون، صنوبر دردیم
وقت غم،وسایهای خنک داریم
زیر آوار و روی آواریم
زنده یا مردهایم، شک داریم!
روی یاقوت زخمی دلمان
"نحن ابناء عشق" حک داریم
مات و شرمنده شعر میگوییم
قصد همدردی و کمک داریم!
هر چه تو زخم تازهای داری
ما فقط اشک پرنمک داریم!
غزه، بیروت، سوریه، لبنان
ما همه درد مشترک داریم
#مارال_افشون
#مقاومت
@abadiyesher
خواهان بزه کاری و عیاشی بود
کانونش درحال فروپاشی بود
محکوم به آفتابه دزدی شده بود
این دزد به کاهدان زده ناشی بود
#محمدعلی_ساکی
4_5811937929492173783.ogg
زمان:
حجم:
1.42M
رفتی دلِ من بی تو پر از خاطرههاست
هرچند که از کوچ تو ما را گِلههاست
شادم که تویی غصهی من در همه حال
تنها غمِ من بی تو همین فاصلههاست
#علی_خوشقامت
#آوا : #مهناز_مکتبی
@abadiyesher
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
چفیه و تصویر قدس و عطر و تسبیح و خشاب در کنار تو نمایشگاه یک فرهنگ بود 🔹سرودهٔ محمد رسولی در وصف شه
لحظههای آخَرَت تلفیق شعر و جـنگ بود.
ای شــهید معرکه! مردن برایت ننگ بود.
باید از آن لحظهها افسانهای میساختی
با تمام زخمهایت.. گرچه فرصت تنگ بود
گرچه آنها خواستند اینگونه تحقیرت کنند
چشمهایت باطل السحری بر این نیرنگ بود.
در پلان آخَرَت… نه!...ابتدای قصهات
تیتراژ چشم تو زیباترین آهنگ بود.
چوبِ در دست تو را چوب خدا دیدیم ما
بیصدا بر شیشهی شب خورد گویا سنگ بود
ما رمیتَ اذ رمیتَ... چوب مامور خداست.
صبغت اللهی که هر چه غیر از آن بی رنگ بود.
چفیه و تصویر قـدس و عطر و تسبیح و خشاب
در کنار تو نمایشگاه یک فرهنگ بود...
#محمد_رسولی
@abadiyesher
بیا به داد دل تنگ من برس ای عشق
اگر که حوصله داری؟ اگر که زحمت نیست !
#مریم_کرباسی
@abadiyesher
گفت در چشمان من غرق تماشایی چقدر
گفتم آری، خود نمیدانی که زیبایی چقدر!
در میان دوستداران تا غریبم دید گفت:
دورهگرد آشنا! دور و بر مایی چقدر!
ای دل عاشق که پای انتظارش سوختی
هیچکس در انتظارت نیست، تنهایی چقدر
عاشقی از داغ غیرت مرد و با خونش نوشت
دل نمیبندی ولی محبوب دلهایی چقدر
آتش دوری مرا سوزاند، ای روز وصال
بیش از این طاقت ندارم، دیر میآیی چقدر...
#سجاد_سامانی
@abadiyesher